بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب روزی که زندگی کردن آموختم | صفحه ۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب روزی که زندگی کردن آموختم

بریده‌هایی از کتاب روزی که زندگی کردن آموختم

نویسنده:لوران گونل
انتشارات:نشر نون
امتیاز:
۳.۸از ۴۴ رأی
۳٫۸
(۴۴)
"بیشتر آدم‌ها خیال می‌کنند مجبورند کاری که همیشه کردند رو ادامه بدهند، حتی اگه باعث شکوفاییشون نشه. اینا به امیال درونیشون گوش نمی‌دند و مطمئنن که براشون فایده‌ای نداره. در حالی‌که کاملاً برعکسه. امیال قوی و عمیق ما، نه اون‌هایی که سطحی‌ان و به وسیلهٔ جامعه القا شدن، سرنخ‌ها و میانبرهایی هستند که برای پیش‌رفتن در مسیر مأموریتمون باید دنبالشون کنیم. روح ما علامت می‌ده که نظرمون رو به مسیرمون جلب کنه. دعوت بی‌صدایی از سوی سرنوشت..."
Hnikmli
"وقتی خیالات باطلمون که ما رو در انتخاب مسیر درست فریب می‌دهند، از بین بروند و ناپدید بشوند، راهمون پدیدار می‌شه و وجدانمون بیدار. همهٔ اون‌هایی که راهشون رو تا مقصد ادامه بدهند، بدون توجه به این‌که این مقصد مثبت باشه یا منفی، شادی‌آور باشه یا مصیبت‌بار، وجدانشون بیدار می‌شه و فقط اونجاست که یه انسان، تمام و کمال، خودش می‌شود."
Hnikmli
"من نگفتم الزاماً صحبت از یک مأموریت عظیم و باشکوهه. می‌شه موضوعِ بسیار ساده‌تری مطرح باشه، ولی گاهی همین چیزهایی که به‌ظاهر جزئی و بی‌اهمیت هستن، کاربرد زیادی دارن. می‌دونی، آدم دوست داره خیال کنه فقط پیشواها تاریخ رو به وجود آوردند. این حقیقت نداره. هر شخصی بنا بر رفتار و گفته‌هاش، حالات روحی و هیجاناتش روی اطرافیانش اثر می‌ذاره و بعد همین‌ها مثل امواجِ روی آب منتشر می‌شه. هیچ‌چیز بی‌اثر نیست. هرکدوم از ما یه تأثیری رو دنیا داره و وقتی که مأموریتش رو پیدا کنه، نقشی برای بازی‌کردن بر عهده‌شه، یه نقش مفید برای بشریت، موجودات زنده و کل دنیا."
Hnikmli
"به من شجاعتی عطا کن که بتوانم تقدیر را تغییر دهم و آنچه را که نمی‌توانم تغییر دهم با آرامش بپذیرم و عقل و خردی، که بتوانم آن‌ها را از یکدیگر تمیز دهم."
Hnikmli
"وقتی توی دنیایی خودخواه و خشن زندگی می‌کنیم که باید دائماً باهاش بجنگیم مشکل می‌شه به آرامش درونی رسید."
Hnikmli
مارجی گفته بود درون خودت را جستجو کن. آهی کشید. وقتی‌که دنیا عوضی می‌چرخد، انسان چه‌طور می‌تواند برای یافتن خوشبختی به درون خودش مراجعه کند؟ به حساب‌نیاوردن چیزی که رو به راه نیست دشوار است.
Hnikmli
"ولی همهٔ این کارها کاملاً غلطه. هر چه‌قدر بیشتر واسهٔ جستجوکردن رضایتمندی به خارج توجه کنی، نقص رو بیشتر حس می‌کنی. هرچی بیشتر دنبال امیالت بدویی، کمتر راضی می‌شی."
Hnikmli
هر چه‌قدر دنبال لذت‌هایی بگردی که خارج از وجود خودت هستن، مغزت رو وادار می‌کنی که برای جستجوی سرچشمه‌های خشنودی به بیرون توجه کنه. مغز ما تو هر موقعیتی ما رو به چیزی وادار می‌کنه که به خیالش برامون بهترینه. مشکل اینه که اون تصمیم‌هاش رو بر مبنای شرایط گذشتهٔ ما می‌گیره. اگر تو به مغزت منابعی هدیه کنی که بیشترشون خارج از تو هستن اونم بیش از پیش تو رو به خارج از خودت هدایت می‌کنه."
Hnikmli
"خب، ببین تو هیچ‌وقت خوشبختی رو خارج از خودت پیدا نمی‌کنی. می‌تونی تا آخر عمرت دنبال خیلی چیزا بگردی اما اگه اونا رو تو جاهای نادرست جستجو کنی هیچی عایدت نمی‌شه. مثل این می‌مونه که توی آمریکا دنبال قبر نِفِرتی‌تی بگردی."
Hnikmli
"در واقع، کشیش‌ها مدت‌ها دنبال این بودند که ما رو تقصیرکار کنند، لذا این‌جور ادعا کردن که گناه همیشه حاصل یه اشتباه فاحش اخلاقیه. همهٔ این‌ها به‌خاطر یه اشتباه تعبیریه." "اشتباه تعبیری؟" "بله، کلمهٔ اصلی‌ای که عیسی به زبان آورد خطا بود که "اشتباه" معنی می‌ده و اون رو گناه معنی کردن، معنی‌ای که با منظور همخوانی ندارد. همین‌طور موقعی‌که عیسی از بدی صحبت می‌کرد، کلمهٔ "بیشا" رو به زبان می‌آورد که بیشتر "نقص" معنی می‌ده. خلاصه این‌که گناه‌کردن لزوماً بدی‌کردن نیست، بلکه بیشتر معنی اشتباه کردن و دور شدن منظوره."
Hnikmli
گفت: "طبیعت چیزی که جامعه مصادره کرده رو به ما برمی‌گردونه." "چی رو؟" "کمال رو." "ممکنه واضح‌تر بگی؟" "ما موجودات کاملی هستیم و طبیعت یادمون می‌ده که این رو عمیقاً حس کنیم در حالی‌که جامعه باعث فقدانش می‌شه. جامعه می‌دونه چه‌جوری این حس رو در ما ایجاد کنه که برای خوشبخت بودن یه چیزی کم داری. راضی بودن از چیزی که داریم و چیزی که هستیم رو برامون قدغن می‌کنه. دائم ما رو وادار می‌کنه که باور کنیم ناقصیم."
Hnikmli
آشفتگی و تشویشی که در آن غرق شده بود، او را به جایی می‌برد که زندگی گذشته‌اش را نیز به چالش بکشد. چه معنایی داشت که آدمی این‌گونه زندگی کند؟ این فکر او را به کجا می‌کشاند؟ کارکردن بدون وقفه، دست و پنجه نرم کردن با مشکلات، در انتظار رسیدن تعطیلات آخر هفته به منظور ارضاکردن تمایلات و خواسته‌هایی که جامعه در او ایجاد کرده و آن‌وقت رضایت ناچیزی را احساس کند که دوامی ندارد و سپس دوباره کار کردن برای آن‌که بتواند تعطیلی بعدی را از نو شروع کند. حقیقتاً زندگی چه بود جز توالی یک ستیزه‌جویی و لذت‌های بیهودهٔ زودگذر؟
Hnikmli
"با این‌همه می‌بینی، تناقض‌گویی در مورد قبول حد و مرزمون می‌تونه رهایی‌بخش باشه و قبول کامل اون می‌تونه نوآوری‌مون رو شکوفا کنه و حتی چیزای مهمی رو خلق و ایجاد کنه، چون مهم‌ترین و اجتناب‌ناپذیرترین حد و مرزها مرگه. زندگی ما در واقع روزی شروع می‌شه که اطمینان حاصل کنیم یه روز می‌میریم و اینو کاملاً بپذیریم."
کرم کتاب
"امروزه منکر مرگ شدن، همه‌جا شایع شده. این خودش دلیلیه که بعضی‌ها وسواس فکریشون این باشه که حد و مرز رو رد کنند. اعم از این‌که صحبت از جسم باشه، پول باشه یا موقعیت اجتماعی، ارتباطات خصوصی، قدرت و یا هر چیز دیگه. برای همینه که تو دوران ما به ورزشکارای بزرگی که سعی دارن بدنشون رو از حد حجمش بگذرونند خیلی اهمیت می‌دن. همین‌طور به اشخاص معروفی که با موقعیت اجتماعی‌شون یا کار و هنرشون به نوعی فناناپذیر بودن رو ارائه می‌دن."
کرم کتاب
"جامعهٔ ما با امتناع از مرگ به نیستی می‌ره. طوری رفتار می‌کنیم که انگار مرگی در کار نیست. حتی برای گول‌زدن خودمون، پشت یه واژه‌نامهٔ مجازی قایم می‌شیم. وقتی که یه دایی پیر رو از دست می‌دیم می‌گیم از دنیا رفته، ما رو ترک کرده، به ابدیت پیوسته. می‌گیم اون رو از دست دادیم مثل این‌که قرار باشه سَرِ یک کوچه یا بالای قفسهٔ سوپرمارکت دوباره پیداش کنیم." جاناتان لبخند زد و مارجی ادامه داد: "منکر همهٔ چیزایی می‌شیم که ما رو به مرگ نزدیک می‌کنند. به‌محض این‌که علائم پیری ظاهر می‌شن سعی می‌کنیم از بین ببریمشون. تنها چیزی که برامون ارزش داره جَوونی، برگ‌های برنده‌ش و قابلیت‌هاشه.
کرم کتاب
"در صلح با خودم، در ارتباط با دیگران."
کرم کتاب
وقتی آدم می‌خواد مشکل ببینه، مشکل می‌آفرینه."
کرم کتاب
ولی این‌را هم می‌دانست که تأسف‌خوردن به انتخاب‌های گذشته بیهوده است. زندگی این‌چنین است، پر از اشتباهات و بی‌شک این اشتباهات هم دلایل خودشان را دارند. یقیناً وجود تمام این‌ها یک چیز برایمان به همراه داشت؛ پذیرفتن. در آخر فلسفهٔ مارجی مورد قبول واقع می‌شد و پذیرفتن، یکی از هنرهای زندگی بود. البته که رهاکردن کار هم حیف بود، آن‌هم درست به هنگامی که این‌کار معنی و مفهومی پیدا می‌کرد، اما او می‌خواست مطمئن عمل کند؛ زندگی بسیار کوتاه‌تر از آن است که بر ناامیدی‌هایمان حسرت بخوریم. او این را از هر کسی بهتر می‌دانست. هستی جنبشی است دائمی که در هر لحظه‌اش همه چیز تغییر می‌کند و مقاومت در برابر این تغییر، تنها آدم را به بدبختی سوق می‌دهد. اعتماد به زندگی، اجازهٔ پیشرفت و جهش را می‌دهد و قدردانی از آنچه که پیش می‌آید.
کرم کتاب
"خداوند بر مردمانی می‌خندد که از نتیجهٔ کاری که در نظرشان ارزشمند بوده، شکایت دارند."
کرم کتاب
"تصمیمای خوب از ته قلب یا از شکم میان، نه از مُخ. مردم مصر باستان این رو خوب فهمیده بودند." "اوه... از زیست‌شناسی بریم سراغ باستان‌شناسی." "مصری‌ها قبل از مومیایی کردن یه فرعون، همهٔ امعاء و احشاش رو از بدنش بیرون می‌کشیدند. ولی چیزهایی که اهمیت داشتن، به‌خصوص قلب و روده رو نگه می‌داشتن. اون‌ها رو توی ظروف گرون‌قیمت می‌گذاشتند و همراه مومیایی به خاک می‌سپردند." مکث کوتاهی کرد و سپس افزود: "و مغز رو می‌انداختند توی سطل زباله!"
کرم کتاب

حجم

۲۰۹٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۷۲ صفحه

حجم

۲۰۹٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۷۲ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰
۷۰%
تومان