بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب زنی در من قدم می زند | صفحه ۴ | طاقچه
کتاب زنی در من قدم می زند اثر نزار قبانی

بریده‌هایی از کتاب زنی در من قدم می زند

نویسنده:نزار قبانی
انتشارات:نشر گویا
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۳از ۱۲ رأی
۴٫۳
(۱۲)
کتاب چشم‌های سیاهت را می‌خوانم آنگونه که زندانی سیاسی، کتابی ممنوع را دربارهٔ آزادی و آنگونه که زندانی با یک پاکت سیگار قاچاق خوشحال می‌شود!
Mahdi Fotouhi
آن روز خواهم دانست چرا تمدن، زنانه است و چرا شعر، زنانه است و چرا نامه‌های عاشقانه زنانه هستند و چرا زنان، هنگامی که عاشقند به گنجشک و نور و آتش بدل می‌شوند!
نفیس
شادی چگونه سراغمان را بگیرد؟! که رنگ محبوبمان تیره، جانهایمان تیره و درونمان تیره است حتی رنگ سفید هم پیش ما مایل به تیرگی است!
نفیس
آیا زن، شعر است یا شعر، زن؟ پرسش شگفتی که رهایم نمی‌کند از هنگامی که عشق تو حرفه‌ام شد و عشق شعر پرسشی دارم که پاسخش را نمی‌خواهم زیرا تفسیر زیبایی در حکم قتل آن است!
نفیس
آیا عاشقانه‌هایم را می‌شنوی هنگامی‌که سکوت کرده‌ام؟! سکوت، بانوی من بهترین سلاح من است هنگامی‌که نزد منی بهتر است سکوت کنی سکوت رساتر از هرصدایی است و بهتر از هر زمزمه‌ای!
اعظم آسمانی
عشق تو فرصتی است میان صلح و جنگ و جنگی سخت تر از جنگ اعصاب نیست!
اعظم آسمانی
حتی به ذهنم خطور نمی‌کند که بایستم یا برآشوبم در برابر عشق تو که من و یکایک شعرهایم از ساخته‌های دست توایم. عجیب این است که زنان محاصره‌ام کرده‌اند اما جز تو را نمی‌بینم!
اعظم آسمانی
بیشترین چیزی که دربارهٔ «زبان» آزارم می‌دهد این است که برای گفتن از تو، ناقص است و «نویسندگی» هم نمی‌تواند تو را بنویسد! تو زنی دشوار و آسمان‌فرسا هستی و واژه‌های من چون اسبهای خسته بر ارتفاعات تو له له می‌زنند و عبارات من برای تصویر شعاع تو کافی نیست مشکل از تو نیست! مشکل از حروف الفباست که تنها بیست و هشت حرف دارد از این رو برای بیان گسترهٔ زنانگی تو ناتوان است!
ناربُن
می‌خواهم دوستت بدارم تا در دینِ یاسمین وارد شوم و آیینِ بنفشه را بر پا دارم و از تمدن شعر، و لاجوردی ِ دریاها و سر سبز شدن بیشه‌ها پاسداری کنم
ننه قمر
این بیشترین حد دیوانگی من است نمی‌توانم بیش از این دوستت بدارم این نهایت کشش بازوان من است دیگر نمی‌توانم بیش از این با تو یکی شوم این فرازترین نقطه‌ای است که می‌توانم برسم بر اوج قله‌هایت با تاجی از طلا و برف کوهنوردی بیش از این نمی‌توانم این آخرین نبردی است که وارد آن شدم برای رسیدن به فواره‌های آب در غرناطه یارای جنگیدن بیش از این ندارم این آخرین مرگ است
لافکادیو
وقتی دوستت می‌دارم دره‌ها و کوه‌ها پدید می‌آیند کودکان بسیار متولد می‌شوند جزیره‌های رازآلود در چشمانت شکل می‌گیرند و اهل زمین ستارگانی را می‌بینند که تاکنون در خاطری خطور نکرده است روزی فراوان می‌شود، عشق افزون می‌شود و کتاب‌های شعر تکثیر می‌شوند و یزدان در غرفهٔ ماهگون خود مبارک می‌گردد.
لافکادیو
دوستت می‌دارم بانویم! تا سلامتی خودم و واژه‌هایم را بازیابم و از چرخهٔ آلودگی به درآورم آنچه دور ِدلم را گرفته است چرا که زمین بی‌تو دروغی بزرگ و سیبی گندیده است
لافکادیو
همه چیز قابل تکذیب است مگر شمیم زنی که دوست می‌داریم
lucifer
بانوی من! همه چیز در کما رفته است ماهواره‌ها بر ماه شاعران فائق شده‌اند و ماشین حساب‌ها بر غزل غزل‌ها و بر اشعار لورکا و مایا کوفسکی و پابلو نرودا
Aliye
بانوی من! همه چیز در کما رفته است ماهواره‌ها بر ماه شاعران فائق شده‌اند
Aliye
می‌خواهم دوستت بدارم تا رأس بریدهٔ بیروت را به او برگردانم و به دریایش ردای لاجوردی‌اش را و به شاعرانش دفترهای شعله‌ورشان را. می‌خواهم بازگردانم به چایکوفسکی قوی سپیدش را به پل الوار کلیدهای پاریس را به ون گوگ، گل آفتابگردان را و به آراگون، چشمان الِسا را و به قیس بن ملّوح شانه‌های لیلی عامری را
Aliye
از آن روی که تو را دوست دارم می‌خواهم حرف بیست و نهم الفبای من باشی!
nedaM
آشکاریم مثل ایوانی رو به دریا و پیداییم مثل دو ماهی طلایی در تُنگی از کریستال!
nedaM
او شاعر است و فضا را با سوزنِ شعر می‌شکافد! او شاعر است، رعد و برق، خانه‌اش و دریا زندگی نامهٔ اوست
کاربر ۱۶۱۶۶۳۱
زنها به طور طبیعی مردی را دوست دارند که بی‌وقفه حرف بزند و بی‌وقفه دروغ بگوید بنابراین مردانی که فنون دراماتیک و اجرای صحنه را نمی‌دانند زیان می‌کنند!
hosna

حجم

۷۷٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۶۸ صفحه

حجم

۷۷٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۶۸ صفحه

قیمت:
۷۲,۰۰۰
تومان
صفحه قبل۱
...
۳
۴
صفحه بعد