بریده‌هایی از کتاب زنی در من قدم می زند

عشق ازآن مردان شجاع است برای ترسوها مادرانشان زن می‌گیرند!

به تو نمی‌گویم: "دوستت دارم" مگر یک بار زیرا صاعقه خود را تکرار نمی‌کند!

در دنیا زیباتر از تو نیست اما مشکل تو مشکل گلی است که نمی‌تواند خود را ببوید و کتابی که نمی‌تواند خود را بخواند.

حاکمِ سرزمینِ ما هزار سال عمر می‌کند و هنگامی که به ناچار به سمتِ گورستان می‌رود تشییع کنندگان به هم شادباش می‌گویند و گُلها و اسبها پُشتِ جنازه‌اش می‌رقصند!

می‌خواهم به خاطر اینکه تو را برایم برگزید تشکر کنم، آخر شنیده‌ام خداوند هیچ نامه‌ای را پاسخ نمی‌دهد مگر آنکه عاشقانه باشد!

دوستت دارم و در پایان سطر نقطه نمی‌گذارم

اجازه بده به همهٔ زبانهایی که می‌دانی و نمی‌دانی بگویم: دوستت دارم!

روز خواهد شد و در آن تورا دوست خواهم داشت، روز خواهد شد پس نگران نباش اگر بهار تأخیر کرده است و غمگین نباش اگر باران متوقف شده است. به ناچار رنگ آسمان تغییر خواهد کرد و ماه بر مدار خواهد گشت، روز خواهد شد.

سکوت آیا عاشقانه‌هایم را می‌شنوی هنگامی‌که سکوت کرده‌ام؟! سکوت، بانوی من بهترین سلاح من است هنگامی‌که نزد منی بهتر است سکوت کنی سکوت رساتر از هرصدایی است و بهتر از هر زمزمه‌ای!

همه چیز قابل تکذیب است مگر شمیم زنی که دوست می‌داریم همه چیز را می‌توان پنهان کرد مگر گام‌های زنی که در ما قدم می‌زند