بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب وقتی سروها برگ می‌ریزند | صفحه ۶ | طاقچه
کتاب وقتی سروها برگ می‌ریزند اثر فهیم عطار

بریده‌هایی از کتاب وقتی سروها برگ می‌ریزند

نویسنده:فهیم عطار
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۲از ۱۲ رأی
۴٫۲
(۱۲)
«دو دسته آدم هیچ‌وقت نباید اجازه بدن کسی چشم‌هاشون رو بخونه؛ سیاستمدارها و بازاری‌ها. باید یه پرده بندازن جلوِ چشمشون و نذارن هیچ احساسی به بیرون بتابه. نباید اجازه بدن که از چشم‌هاشون فکرشون رو بخونن. رمز موفقیتشون همینه.»
anahita.bdbr
«ساعتت رو عوض کن، شاید زمان زندگیت راحت‌تر بگذره.»
anahita.bdbr
«آدم وقتی توی خونه شیطون بزرگ می‌شه، خیلی از چیزهای خوبِ دنیا رو یاد نمی‌گیره. عاشقی هم مثل تجارته. باید یاد گرفت. باید بلد بود. بعضی‌ها هیچ‌وقت اون رو یاد نمی‌گیرن.»
anahita.bdbr
«حرف مهم مثل آبگوشت یخ‌زده‌س که روغنش ماسیده و نخوداش مثل جسد ماهی شناورن. باید گرمش کنی تا بشه راحت خوردش.»
anahita.bdbr
«حرف مهم مثل آبگوشت یخ‌زده‌س که روغنش ماسیده و نخوداش مثل جسد ماهی شناورن. باید گرمش کنی تا بشه راحت خوردش.»
anahita.bdbr
«آدم هرچی رفیق پیدا می‌کنه، یا تو دانشگاس یا تو اجباری
anahita.bdbr
م: «می‌دونی چی از یه رؤیای محقق‌نشده بهتره؟ این‌که آدم شجاعت داشته باشه و از خراب شدن رؤیاهاش نترسه. بتونه اون‌ها رو واقعی کنه. من چیزای پیش‌بینی‌ناپذیر رو بیشتر دوس دارم. چیزایی که غافلگیرم کنن. نتونم بفهمم چی توی فکرشون می‌گذره. مثل آسمون بهار که از دو دقیقه بعدش هم خبر نداریم.»
anahita.bdbr
یاد مازیار افتادم. چقدر شبیهش شدم. تنهایی چقدر آدم‌ها را شبیه به هم می‌کند. خواسته‌ها و ترس‌هایشان شبیه به هم می‌شود. خنده‌ها و گریه‌هایشان مثل هم می‌شود. حتی فکرهایشان. کاش مازیار این‌جا بود. اشکی از چشمم نمی‌آمد.
anahita.bdbr
گفت: «آدم‌ها هم مثل کتاب‌ها و فیلم‌ها هستن. توی مقطعی از زندگی پیداشون می‌شه. اثرِ خوب و بد خودشون رو می‌ذارن و بعد هم تموم. انگار فقط اومده‌ن که یه مأموریتی رو انجام بدن. یه چیزی رو عوض کنن، یه چیزی به آدم اضافه کنن یا یه چیزی از آدم بگیرن. بعد هم به‌سلامت. زندگی چیزی جز همین اتفاق‌های پشت سر هم نیست.
anahita.bdbr
اصلاً بذار روز جدایی که رسید دلخور بشو. می‌دونی مشکل تو چیه؟ تو واسه همه‌چیز تعریف دقیق و مشخصی می‌خوای. دوس داری واسه هرچیزی یه چهارچوب سفت و محکم تعریف کنی. تقصیر این فرمول و محاسباته که مخت رو شرطی کرده. اگه تو هم کمی می‌رفتی توی عالم هنر و موسیقی، مغزت انعطاف‌پذیرتر می‌شد. می‌تونستی راحت‌تر زندگی رو تجزیه و تحلیل کنی. دیگه لازم نبود فقط از یه راه برای رسیدن به خواسته‌هات استفاده کنی. اون‌جوری دنیات هم بزرگ‌تر می‌شد.»
anahita.bdbr

حجم

۳۵۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۴۶۴ صفحه

حجم

۳۵۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۴۶۴ صفحه

قیمت:
۹۲,۰۰۰
۵۵,۲۰۰
۴۰%
تومان