بریده‌های کتاب وقتی سروها برگ می‌ریزند
کتاب وقتی سروها برگ می‌ریزند اثر فهیم عطار

کتاب وقتی سروها برگ می‌ریزند

نویسنده:فهیم عطار
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۲از ۱۲ رأیخواندن نظرات
تو اصلاً هم بچه نیستی. تو خیلی زود بزرگ شدی. کاش این‌قدر زود بزرگ نمی‌شدی. بزرگ‌تر که بشی، بیشتر می‌فهمی. بیشتر که بفهمی، بیشتر غصه می‌خوری. زود بزرگ نشو گل‌اندام.»
anahita.bdbr
زندگی دوباره چرخید. اصلاً از اول هم نایستاده بود. عشق بین آدم‌ها به دنیا می‌آد و بعد می‌میره. دوباره آدم‌ها عاشق می‌شن. هیچ‌وقت هیچ‌چیز تموم نمی‌شه. یه سمفونی زنده و پویا که همیشه هست. مطمئنم وقتی که من هم بمیرم، دنیا با همون سرعت به کارش ادامه می‌ده.»
ماهی ۲۷
اگر دینام به فکش وصل می‌کردیم، می‌توانست نصف برق اهواز را تأمین کند.
سپیده
با آن موهای طلایی و چشم‌های زاغ و پوست سفیدش هیچ شباهتی با باقی اهوازی‌ها نداشت. دُن‌ژوان محله بود. از روزی که پشت لبش سبز شد، دخترهای محله کشته و مرده‌اش بودند. فقط کافی بود موهایش را کتیرا بزند، یقه پیراهنش را سرپا کند و عینک آفتابی تقلبی‌اش را بزند روی چشمش. کار دخترها تمام بود و همه‌شان غش و ضعف می‌رفتند.
سپیده
خاتون همیشه از خوش‌خوابی‌ام کلافه بود: «فقط خدا کنه صوراسرافیل بتونه بیدارت کنه که از قیامت جا نمونی.»
n re
«من باید از بی‌فصلی بیرون بیام. می‌خوام دوباره فصل بهار رو تجربه کنم. می‌خوام کسی عاشقم بشه. فکر کنم استحقاقش رو داشته باشم. من اون همه سال توی یه دنیای متفاوت با دنیای خودم زندگی کردم. جایی که متعلق به اون نبودم. تونلی تاریک و سرد.
ماهی ۲۷
به تختخواب طبقه بالا اشاره کردم و گفتم: «من برم بالا دراز بکشم.» مرد ابرو بالا انداخت و گفت: «چی‌چی رو بری بالا؟ مگه درخت خرماس؟ هنوز به اندیمشک هم نرسیده‌یم. از حالا می‌خوای بخوابی؟»
سپیده
بعضی چیزا رو بهتره که خوب و تمیز نبینی. اون‌جوری جذاب‌تر می‌مونن. اگه خیلی شفاف ببینیشون شاید توشون یه چیزایی پیدا کنی که دوس نداشته باشی. می‌فهمی که چی می‌گم؟»
n re
شاید اصلاً عاشق نشده‌ام. آدم عاشق که نمی‌ترسد.
n re
«چرا؟ هیچ‌وقت دلت نخواسته ازدواج کنی؟ یا کسی رو داشته باشی؟» انگشت‌هایش را در هم گره زد و گفت: «نه، حتما نباید یه آدمی وجود داشته باشه تا بتونی با اون از تنهایی بیرون بیای. شاید بشه با چیزای دیگه هم از تنهایی دراومد. مثلاً اون پیانو رو می‌بینی؟ هدیه مادرمه، وقتی از کالج فارغ‌التحصیل شدم.
anahita.bdbr

حجم

۳۵۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۴۶۴ صفحه

حجم

۳۵۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۴۶۴ صفحه

قیمت:
۹۲,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲
...
۸صفحه بعد