دروغ بود اینکه مرا پایتخت قلبت میپنداشتی.
من دریافتم که
تنها مکانی بیارزش
از حومههای شهر تو هستم.
abbas5549
زبان، ابزار سوءتفاهم است.
تنها سکوت
زبان عاشقان است.
abbas5549
لحظات غیرمجازی
دو لحظهٔ بزرگ است که شخص
از آنها غافل است و آگاه نیست:
لحظهٔ زاده شدن و لحظهٔ مرگ.
سلمی
چشمانم را میگشایم
بر اسرائیل که بر طبل جنگ میکوبد،
و چشمهایم را میبندم
بر امریکا که بر طبل جنگ میکوبد.
زندگی،
پرواز گنجشکی میان دو انفجار است،
و یکی دو واژه بر یک سطر!
اگر عشق تو نمیبود،
باور نمیکردم که زیستهام
و بیگمان سوگند میخوردم که
درون گورم زاده شدهام...
محمدحسین
من زندگی را نزیستهام،
تا سزاوار مرگ باشم!
abbas5549
در زندگانی من،
نه جملهٔ معترضه باش
و نه فاصلهٔ میان دو جمله.
تو تمامی زندگی منی؛
نقطهٔ آخر خط
و تنها کلمه در آغاز خط:
دوستت میدارم.
abbas5549
هنگامی که پروانه
طعم پرواز آزادانه را میچشد
هنگامی که نشئهٔ حرکت بالهایش را
در هوا میشناسد،
هیچکس نمیتواند
او را به پیلهاش بازگرداند،
و قانعش کند که کرم پیله بودن
برایش بهتر است.
زهرآ
دیگری همانقدر حق زندگی و آزادی دارد که ما داریم.
𝕱𝖗𝖔𝖉𝖔
در زندگانی من،
نه جملهٔ معترضه باش
و نه فاصلهٔ میان دو جمله.
تو تمامی زندگی منی؛
نقطهٔ آخر خط
و تنها کلمه در آغاز خط:
دوستت میدارم.
سلمی
ای دوست!
او را گناهی نیست،
این خود زندگی است که گناهکار است،
زیرا همواره روی ریل خویش در حرکت است،
او بهسرعت میرود،
و او را باکی نیست
که چه کسی در حالت مستی از قطار سریعالسیرش
به بیرون سقوط میکند.
یا خردمندی به سببی دیگر،
خود را از قطار پرتاب میکند...
abbas5549