بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ریگ روان | صفحه ۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب ریگ روان

بریده‌هایی از کتاب ریگ روان

نویسنده:استیو تولتز
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۳.۱از ۶۵ رأی
۳٫۱
(۶۵)
از ابدیت لذت ببر!
atefe
ریگ روان پرتره‌ای سیاه است از زیست قرن بیست و یکمی با تمام ریاکاری و بی‌معنایی‌اش.
atefe
اگر بدانم فلان روز آخرین روز زندگی‌ام است هرویین می‌زنم و از هیچ زنی نمی‌گذرم.
پویا
چه‌قدر دلم برای حرف‌هایش تنگ شده، برای خودش.
mahaban
برایش یک آگهی‌طور تنظیم کردم که او هم قبول کرد روی تمام دیوارها و تیرهای شهر بچسباندش. این بود آگهی: همه‌فن حریف. از پس انجام هر کاری برمی‌آیم ــ البته کارهای معقول. نقاشی خانه. شستن پنجره. معلم زبان (فقط انگلیسی). هرس باغچه. تنبیه بچه‌ها. هر چی. ساعتی ۲۵ دلار. آلدو بنجامین. ۴۱۳۷ ۶۲۱ ۰۶۳. کار عار نیست.
طلا در مس
ای خدا، چرا نقش من در این دنیا صرفاً دلقک سقوط‌کرده نیست؟ چرا باید دلقک سقوط‌کرده‌ای باشم که بقیهٔ دلقک‌های سقوط‌کرده رویش سقوط می‌کنند؟ به عبارت دیگر چرا روی پیشانی‌ام نوشته هر پیرزنی که در سوپرمارکت لیز می‌خورد باید بازوی من را بگیرد؟ (آمین)
طلا در مس
حتا وقتی با درد و بدبختی خودت روی تخت دراز کشیده‌ای مردم با مشکلات خودشان سراغت می‌آیند.
پویا
«می‌دونی عشق یک‌طرفه کارکردی تو دنیای واقعی نداره؟»
mahaban
هیچ‌وقت تو قدردانی از آدم کم نمی‌گذاشت. می‌گفت ممنون آلدو که کریسمس رو به گند کشیدی، مرسی که تولدم رو خراب کردی، تشکر بابت این‌که یه ناهار خوب یکشنبه رو نابود کردی.
mahaban
آه، چه‌قدر امید، دریا دریا امید ــ ولی نه برای ما.
AS4438
«قانون شمارهٔ یک. حق نداریم همزمان به ترک هم فکر کنیم. وقتی یکی از اون یکی متنفره، اون یکی این حق رو نداره. قانون شمارهٔ دو. جفت‌مون اجازه داریم افسرده باشیم، ولی یه‌روزدرمیون. دوشنبه و چهارشنبه و جمعه مال تو، سه‌شنبه و پنجشنبه و شنبه مال من.» «یکشنبه چی؟» «یکشنبه‌ها خوشحالیم.» آلدو گفت «قبول.»
Amir Hasany
«چرا افسردگی رو بیماری حساب می‌کنن ولی استیصال رو نه؟»
پویا
آلدو می‌گوید «تا حالا شده یه زن بهت بگه آه، ای مردک حقیر بدبخت؟» «حالا نه دقیقاً با همین کلمات.» ویلچرش را ۱۸۰ درجه می‌چرخاند و فریاد می‌کشد «من این رو به تمام زن‌ها پیشنهاد می‌دم، به عنوان یک راه برای نابود کردن تمام‌وکمال یه آدم!»
purple butterfly
خوردن انگ «واجد شرایط» برابر است با بدهکار شدن به زندگی.
Zohreh Deljoo
خدایا، من نباید به تو بگویم. من توان تکان دادن انگشت پایم را هم ندارم. من خودِ ناکامی هستم. این مجازات است؟ برای چی؟
az_kh
داشتم فکر می‌کردم که اقیانوس‌ها رُستنگاه فعالیت‌های فرازمینی‌اند نه آسمان‌ها، آن وقت ما مثل احمق‌ها چشم می‌دوزیم به آسمان. فکر می‌کردم: جاودانه کسی است که بدنش دیوانه شده. ولی بیشتر به شب قبل فکر می‌کردم. نمی‌فهمیدم چرا با وجود این‌که معمای زنده بودن را تجربه می‌کردم ازم انتظار می‌رفت که هشت ساعت یک جا بخوابم ــ سرش داد زدم ما زنده‌ایم! چرا باید بخوابیم؟ میمی با نگاهی آرامم کرد که به‌نظرم حرفش این بود که اگر درست شنیدن را یاد بگیرم تمام پاسخ‌ها در سکوت شنیده می‌شوند. و من شنیدم. یعنی واقعاً شنیدم.
az_kh
عامل اصلی تحلیل رفتنش برداشتن موانعی بود که مثل قارچ سر راه رسیدنش به هدف رشد می‌کردند، و درست قبل از این‌که برگردد و مجبور شود از روی چاله‌های تقریباً غیرقابل‌عبور استفراغ رد شود و برسد به در شیشه‌ای شکستهٔ مجتمع، به من گفت که بیماری‌اش چیست:‌ مطمئن بود مبتلا به استیصال بالینی است، پدیده‌ای که بسیاری از انسان‌ها دچارش‌اند و هنوز هیچ‌یک از شرکت‌های دارویی «به فکرش نیفتاده‌اند.»
az_kh
«با این وضع که نرخ پیشرفت علم پزشکی تقریباً برابره با نرخ نابود شدن محیط‌زیست، محتمل‌ترین سناریو اینه که درست در لحظهٔ نامیرا شدن گونهٔ انسان، دنیا غیرقابل‌سکونت می‌شه.»
az_kh
سرنوشت خدا به دست خودِ خداست.
❦︎𝑭𝒂𝒓𝒏𝒂𝒛❦︎
با شوری غیرمنتظره انگشتش را توی صورتم گرفت و گفت دوباره عاشق شدن چیزی نادر است و خوش‌اقبالی‌ای استثنایی.
❦︎𝑭𝒂𝒓𝒏𝒂𝒛❦︎

حجم

۴۹۹٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۴۴۰ صفحه

حجم

۴۹۹٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۴۴۰ صفحه

قیمت:
۹۹,۰۰۰
۴۹,۵۰۰
۵۰%
تومان