بریدههایی از کتاب برادران سیسترز
۳٫۹
(۵۲)
دوباره به خوابی فرو رفتم که فرق چندانی با مرگ نداشت.
شازده
بعضی وقتها که تو نوشیدن زیادهروی میکنم، افسرده میشم و یه بخشی از وجودم دلش میخواد که بمیره.
زهرا غفاری
وقتی یه مزد بندازی پشت هر کاری، چیزی که قراره انجامش بدی یهجورایی مشروعیت پیدا میکنه، بهنظر بقیه آبرومند میآد.
نیتا
تنها جواب به این سؤال تلاش زیاده و شانس. اولی طاقتفرساست و دومی غیرقابل اعتماد.
مانی
بیشازحد خوشحال بودم، طوری که فکر کردم انسان هرگز نباید به این درجه از رضایت برسد، چون آن لحظه باعث شد تمام شادیهایی که پس از آن در زندگیام پیش آمدند در نظرم بیارزش و حقیر جلوه کنند.
imalializade
داشتم فکر میکردم مردی مثل من بعد از ضربهای که شما امروز بهش وارد کردین چهکار میتونه بکنه. دو راه بیشتر پیش روش نیست، اولی اینه که با قلبی زخمخورده دوباره پا به دنیا بگذاره و نفرت دیوانهوارش رو با هر کسی که سر راهش قرار میگیره قسمت کنه. راه دوم هم اینه که با قلبی خالی از نو شروع کنه و مراقب باشه که از این به بعد قلبش رو فقط با چیزهایی که مایهٔ افتخارن پر کنه تا بتونه ذهن ویرانش رو خوراک بده و از نو به همهچیز مثبت نگاه کنه.»
imalializade
دیگر از تماشای گریهٔ آدمبزرگها خسته شده بودم
Fatemeh
با دوتا چشم هم دوران خوشی نداشت چه برسه به الان که میخوایم یه چشمش رو دربیاریم.»
Fatemeh
به مرد گفتم «زمانهٔ درهموبرهمیه، نه؟»
«درهموبرهم و وحشی. میترسم شخصیتم رو نابود کرده باشه. مال بقیه رو که نابود کرده.»
Fatemeh
بزرگمرد کسی است که بتواند با نیروی اراده در جایی که هیچ امکانی نیست ثروت بیافریند! بنابراین بزرگمرد کسی است که از هیچ همهچیز میسازد!
محمد جواد
سال ۱۸۱۵ در وستفوردِ ماساچوست به دنیا آمده بود. مادرش پانزده سال بیشتر نداشته و بعد از به دنیا آوردن او فرار را بر قرار ترجیح داده
محمد جواد
«ولی شما که مرد قانون نیستین.»
«ما دقیقاً متضاد مرد قانونیم.»
محمد جواد
فکر کردم دنیا چهجور جایی میشد اگر پول طوقی نبود بر گردن و روحمان.
محمد جواد
معمولاً وقتی میبینم کتابی بیشازحد مورد توجه قرار گرفته و جلدش پر از علایم خوشنقشونگار جوایز گوناگون است، برای خواندنش دودل میشوم. تجربهٔ شخصی باعث شده که خیلی به اینگونه آثار اعتماد نداشته باشم.
محمد جواد
بیشتر مردم به ترسها و حماقتهایشان زنجیر شدهاند و جرئت ندارند بیطرفانه قضاوت کنند که مشکل زندگیشان چیست. بیشتر آدمها همینطور زندگیشان را بیهیچ رضایتی ادامه میدهند بدون آنکه تلاش کنند تا بفهمند سرچشمهٔ نارضایتیشان کجاست یا بخواهند تغییری در زندگیشان ایجاد کنند
نیتا
اصلاً من برای چه زندگی میکنم؟ گذشتهام جز رسوایی و شرمساری چیزی در خود ندارد. تمام عمرم مثل گوسفند فرمان بردهام اما از این به بعد دیگر از کسی دستور نخواهم گرفت. امروز از نو متولد شدم و زندگیام دوباره از آن خودم خواهد شد. از این پس همهچیز تغییر خواهد کرد.
مانی
فکر کردم شاید انسان قرار نیست هیچوقت حقیقتاً شاد باشد. شاید اصلاً چنین چیزی در دنیا وجود ندارد.
مانی
«اگه بین حرف زدن با یه احمق و سکوت حق انتخاب داشته باشم، ترجیحم دومیه.»
مانی
کی میتونه یه معجزه رو کالبدشکافی کنه؟
Bluenight
«همیشه بهترین ترانهها غمگینن.»
«مادرمون هم همیشه همینو میگفت.»
مکث کردم. «آهنگهای غمگین اصلاً منو ناراحت نمیکنن.»
«تو خیلی چیزا به مامان رفتی.»
«ولی تو هیچیت شبیه مامان نیست. به بابا هم نرفتی.»
«من شبیه هیچکس نیستم.»
Bluenight
حجم
۲۵۷٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۷۹ صفحه
حجم
۲۵۷٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۷۹ صفحه
قیمت:
۶۲,۰۰۰
۳۱,۰۰۰۵۰%
تومان