بریدههایی از کتاب برادران سیسترز
۳٫۹
(۵۲)
«همیشه بهترین ترانهها غمگینن.»
آوا
خیلی هم آدم بدی نیست. شاید برای خوب بودن خیلی تنبله
imalializade
صدای خنده میآمد ولی حس نشاط نداشت، بیشتر چیزی بود جنونآمیز و پلید.
Amir Ganjkhani
«شانس آورده. اگه میمرد خیلی مرگ مضحکی بود.»
«مرگ مرگه.»
«اشتباه میکنی. مرگ انواعواقسام داره.» با انگشتانم شروع کردم به شمردن؛ «مرگ آنی، مرگ آروم، جوونمرگی، مرگ موقع پیری، مرگ شجاعانه، مرگ از روی بزدلی.»
طلا در مس
رابطهٔ خونی چه بدبختیهای مسخرهای که برای آدم به بار نمیآورد.
Amir Ganjkhani
«رمانتیک بودن تو خونته، آره؟»
«خونمون یکیه، طرز استفادهمون ازش متفاوته.»
محمد جواد
نوع زندگیمان سختیهای خودش را داشت و خودمان را از این دلخوشیهای کوچک محروم نمیکردیم, وگرنه که ادامهٔ مسیر غیرممکن میشد
Amir Ganjkhani
فکر کردم دنیا چهجور جایی میشد اگر پول طوقی نبود بر گردن و روحمان.
Ali Abbasi
من هیچوقت به مفهوم انسانیت فکر نکرده بودم و اصلاً نمیدانستم که از انسان بودنم خوشحالم یا نه، ولی اینبار احساس میکردم به توانایی ذهن انسان افتخار میکنم، به موشکافی و پشتکارش. از زنده بودنم بهشدت شاد بودم و خوشحال که خودم هستم. طلای درون سطلها از خود نور میتراوید و شاخههای درختان اطراف در نور رودخانه غسل میکردند. باد گرمی از دره و سطح آب میوزید که صورتم را میبوسید و باعث میشد موهایم بر فراز چشمانم به رقص درآیند. آن لحظه، آن موقعیت در زمان، تا موعد مرگم شادترین لحظهٔ زندگیام باقی خواهد ماند. بیشازحد خوشحال بودم، طوری که فکر کردم انسان هرگز نباید به این درجه از رضایت برسد
طلا در مس
فکر کردم شاید انسان قرار نیست هیچوقت حقیقتاً شاد باشد. شاید اصلاً چنین چیزی در دنیا وجود ندارد.
imalializade
اونجا واسه آدمکشی جای خوبیه. حواسشون یا به ساختوسازه یا به خراب کردن چیزهایی که قبلاً ساختهن
Amir Ganjkhani
«اولین کاری که میکنم اجاره کردن یه اتاق تمیزه تو یه ساختمون بلند که بتونم از پنجره همهچیز رو ببینم. دومین کاری که میخوام بکنم یه حمام حسابیه، با آب داغ. سومین کار اینه که توی وان بشینم و از پنجرهٔ باز به صدای شهر گوش کنم. چهارمین کار اینه که برم سلمونی و صورتم رو شیشتیغه کنم و فرقِ وسط باز کنم. پنجمین کاری که میخوام بکنم اینه که یه دست لباس نو بخرم، از کلاه تا چکمه. پیرهن، زیرپیرهن، شلوار، جوراب، همهچی.»
طلا در مس
عجب شغلی دارم من، واقعاً خوشحالم که نمردم و همچین آدم کجوکولهای رو دیدم.
نیوشا
مردم عادت دارند بگویند «مزهٔ خاک میداد» ولی داستان من فرق میکرد، داخل فنجان من آب بود و خاک، همین. فکر میکنم که مرد به خاطر یکجور جنونِ تنهایی مدتها بود که خاک دم میکرد و به خودش باورانده بود که دارد قهوه دم میکند.
Amir Ganjkhani
مشروب خوردن مثل طاعون میمونه، احتمالاً تا آخر عمرم باهاش درگیرم. بهترین کار اینه که چوبپنبهٔ بطری رو سفت کنی و تا آخر عمر بگذاریش کنار.
محمد جواد
اگر اشتباه نکنم بقیهٔ سرمایهگذارا میخواستن لینچم کنن.
محمد جواد
بیشتر مردم به ترسها و حماقتهایشان زنجیر شدهاند و جرئت ندارند بیطرفانه قضاوت کنند که مشکل زندگیشان چیست. بیشتر آدمها همینطور زندگیشان را بیهیچ رضایتی ادامه میدهند بدون آنکه تلاش کنند تا بفهمند سرچشمهٔ نارضایتیشان کجاست یا بخواهند تغییری در زندگیشان ایجاد کنند. سرآخر میمیرند در حالیکه هیچچیز در قلبشان نیست بهجز لجن و خون رقیق کهنه ــ خون فاسد و بیمایه ــ خاطراتشان هم به مفت نمیارزد.
مانی
«خونمون یکیه، طرز استفادهمون ازش متفاوته.»
the great ET
ناخدا کلی کارِ نکرده داره ولی فقط هر دفعه سراغ یکیشون میره، هیچوقت چندتا کار رو باهم نمیکنه. عجله کار شیطونه
Amir Ganjkhani
رابطهٔ خونی چه بدبختیهای مسخرهای که برای آدم به بار نمیآورد.
مروارید ابراهیمیان
حجم
۲۵۷٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۷۹ صفحه
حجم
۲۵۷٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۷۹ صفحه
قیمت:
۶۲,۰۰۰
۳۱,۰۰۰۵۰%
تومان