![کتاب سفر به انتهای شب اثر لوییفردینان سلین کتاب سفر به انتهای شب اثر لوییفردینان سلین](https://img.taaghche.com/frontCover/106148.jpg?w=200)
بریدههایی از کتاب سفر به انتهای شب
۳٫۶
(۷۲)
ـ اگر دلت میخواهد از این گلها بچینی، بچین، ولی هرگز این نازنازیها را آبشان نده... میمیرند. عجیب حساسند. مثل گلهای آفتابگردانی که بچگیمان در رامبویه میکاشتیم، نیستند! حتی اگر روشان میشاشیدیم تا قطره آخرش را میخوردند!... گلها هم عین آدمها هستند، هر چه درشتتر، احمقتر!
حدیث
اگر آدمها خبیثند، شاید فقط به این خاطر است که رنج میبرند، اما فاصله زمانی میان لحظهای که رنجشان به پایان میرسد و زمانی که کمی بهتر میشوند، بسیار زیاد است.
حدیث
مگر تا حالا زن عاشق ندیدهای؟ زن که عاشق شد دیوانه میشود، همین و همین! دیوانه!
حدیث
مهم این است که آدمها سفره دلشان را پیش هم باز کنند. همیشه عقل دو نفر بهتر از یک نفر کار میکند.
mt
«زمین مرده!... ماها چیزی نیستیم غیر از یک مشت کرم که روش وول میخوریم، یک مشت کرم روی لاشه گنده و گندیدهاش، که مدام داریم دل و روده و زهرش را زهرمار میکنیم... هیچ کاری نمیشود با ما کرد. از بدو تولد گندیدهایم... فقط همین!»
آرزو
چیزی نمیگذرد که دور و بر گذشتهات چیزی و کسی نمیماند جز آدمها و اشیاء بیضرر و رقتبار و بیسلاح، فقط یک مشت اشتباه که به سکوت لغزیدهاند.
آرزو
عشق عین الکل است، هر قدر ناتوانتر و مستتر بشوی، گمان میکنی که قویتر و ناتوتری و از حقوق خودت مطمئنتر میشوی.
آهو
من هم آرام نداشتم. ولی وقتی که ضعیف باشی، تنها چیزی که به تو قدرت میدهد، این است که آدمهایی را که بیشتر از همه ازشان وحشت داری، از کوچکترین ارزشهایی هم که هنوز دلت میخواهد که بهشان ببندی، عاری کنی. باید یاد بگیری که آنها را همانطور که هستند ببینی، به همان بدی که هستند، یعنی باید از تمام جهات نگاهشان کنی. به این ترتیب راه باز میشود، بندهایت برداشته میشود و خیلی بیش از آنکه فکرش را بکنی، احساس امنیت میکنی. این کار منیت دیگری به تو میدهد. دو روح میشوی در یک بدن.
آهو
احتضار به خودی خود کافی نیست. باید در عین مردن کیف هم کرد، با آخرین نفسها هم باید کیف کرد، حتی وقتی به ته زندگی میرسی و اوره شریانهات را پر کرده...
آدمهای در حال مرگ چون به اندازه کافی کیف نمیکنند، زار میزنند... بیشتر میخواهند... اعتراض میکنند. این کمدی فلاکت است که میخواهد از زندگی تا خود مرگ ادامه پیدا کند.
کاربر ۱۲۶۸۶۷۱
نباید امید داشته باشی که فلاکتت را وسط راه جا بگذاری. فلاکت مثل زنی است اکبیری که به هر حال به عقدت درآمده. شاید بهتر باشد که بالاخره یک کم دوستش بداری تا اینکه تمام عمر با کتک زدنش جانت بالا بیاید. یعنی، حالا که نمیتوانی سرش را زیر آب کنی، بهترین کار همین است.
Shivayi
حجم
۵۵۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۵۶۰ صفحه
حجم
۵۵۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۵۶۰ صفحه
قیمت:
۶۹,۰۰۰
۴۸,۳۰۰۳۰%
تومان