بریدههایی از کتاب فرزندان ایرانیم
۴٫۴
(۳۵۵)
که طاووس خواهد، جور هندوستان کشد.
ILOVEBOK
بسماللّهالرحمنالرحیم. اللّهم ارزقنا رزقاً حلالاً طیباً واسعاً.
Hadi
- باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
سوی حسین رفتن با صورت خونین
زیبا بود اینسان معراج انسانی
Hadi
آه و واویلا، صد آه و واویلا
تشنهلب زینب، بیپسر لیلا
آخر ای لشکر، من مسلمانم
مصطفی جدم، باب من حیدر
Hadi
خوش باد که از بهار خوشتر باشیم
سرسبزتر از سرو و صنوبر باشیم
آن روز مباد تا در این بقع وجود
شرمندۀ لالههای پرپر باشیم.
Hadi
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
سوی حسین رفتن با صورت خونین
زیبا بود اینسان معراج انسانی
سروش
و اینگونه بود که حساب کار دست سه نخاله آمد.
فرناز محسنی
اول از همه آمنه خودش را بغلم انداخت و بعد در آغوش مادر و خواهرانم گره خوردم. خستگی یکهفته از تنم درآمد.
فرناز محسنی
من آنم که رستم بود پهلوان...
فرناز محسنی
خوش باد که از بهار خوشتر باشیم
سرسبزتر از سرو و صنوبر باشیم
آن روز مباد تا در این بقع وجود
شرمندۀ لالههای پرپر باشیم.
فاطمه کلهر
سینهخیز رفتیم جلو. پوست سینه و آرنجهایم ساب میرفت و میسوخت. اما نمیدانم چرا از این کار لذت میبردم. روز اول اگر میکشتند هم با لباس کامل رو زمین خیس پهن نمیشدم. اما حالا لخت و عرقریزان چسبیده به زمین جلو میرفتم. از خودم خوشم آمد. داشتم به استقامت و توان خودم ایمان میآوردم. آموزش این چیزهاش خوب بود. به تواناییهای پنهان وجودت واقف شوی و اعتمادبهنفس پیدا کنی و از مشکلات نهراسی.
تا یکساعت دویدیم، سینهخیز رفتیم و بعد برگشتیم و ایستادیم رو به قبله. فرمانده فریاد زد: تنها ره سعادت!
و ما جواب دادیم: ایمان، جهاد، شهادت!
فاطمه کلهر
خوش باد که از بهار خوشتر باشیم
سرسبزتر از سرو و صنوبر باشیم
آن روز مباد تا در این بقع وجود
شرمندۀ لالههای پرپر باشیم
کاربر ۷۱۵۹۲۹۱
خوش باد که از بهار خوشتر باشیم
سرسبزتر از سرو و صنوبر باشیم
آن روز مباد تا در این بقع وجود
شرمندۀ لالههای پرپر باشیم
کاربر ۷۱۵۹۲۹۱
خوش باد که از بهار خوشتر باشیم
سرسبزتر از سرو و صنوبر باشیم
آن روز مباد تا در این بقع وجود
شرمندۀ لالههای پرپر باشیم
کاربر ۷۱۵۹۲۹۱
خوش باد که از بهار خوشتر باشیم
سرسبزتر از سرو و صنوبر باشیم
آن روز مباد تا در این بقع وجود
شرمندۀ لالههای پرپر باشیم
کاربر ۷۱۵۹۲۹۱
عقب رفتم و نیرو جمع کردم و گوله شدم وسط جمعیت. مثل دلر برقی جمعیت را شکافتم و بیاعتنا به تنه زدنها و سیخونکها و بعضاً پسگردنیها جلو رفتم. خداییاش را بخواهید، اگر حمام سونا میرفتم آنقدر عرق نمیریختم که آنجا ریختم.
یا فاطمه زهرا (س)
امیریان در سال ۱۳۶۹ با دفتر ادبیات و هنر مقاومت آشنا شد. تاکنون از او کتابهای: خداحافظ کرخه، بهشت برای تو، ایرج خسته است!، مین نخودی، یک آسمان منوّر، تندرهای ابابیل، آخرین سوار سرنوشت، عقاب کویر، بلوچ گریه نمیکند و مرد به چاپ رسیده است.
یا فاطمه زهرا (س)
آمنه دستنوشتههایم را خواند و کلی خندید. کلی بهم التماس کرد تا این نوشتهها را به شوهرش نشان ندهم. اما مطمئنم بعد از چاپ این خاطرات، شوهر او هم از شیرینزبانیهای آمنه در کودکی آگاه میشود.
یا فاطمه زهرا (س)
الیاس با چهرهای درهم، برگشت و گفت: رحیم، یه بار دیگه اذیت کنی میزنم تو ملاجت!
یا فاطمه زهرا (س)
کبری دوباره خندید و بعد گفت: تو نترکیدی پسر؟
تعجب کردم.
- مگه چی شده؟
- نیم ساعت پیش بلند شدی اومدی در یخچال را باز کردی و دو شیشۀ پر آب سر کشیدی. هرچی گفتم داوود نخور روزهات باطل میشه، حرفی نزدی. وقتی خوب آب خوردی، برگشتی طرفم و گفتی عباس آل... نمیدونم چی، گفته اگه آب بخوری، اشکال نداره. بعد رفتی تخت خوابیدی. راستی این عباس کیه؟
حسابی دمغ شدم. نمیدانم چطور شده بود که پای عباس آل حسینی را وسط کشیده بودم.
یا فاطمه زهرا (س)
حجم
۵۰۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۸۵ صفحه
حجم
۵۰۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۸۵ صفحه
قیمت:
۵۵,۰۰۰
۲۷,۵۰۰۵۰%
تومان