«من آموختهام که به چیزی اعتقاد نداشته باشم. از سه فضیلت بنیادین که ایمان، محبت و امید نام دارند، دوتای اول را دور انداختهام و فقط سومی را حفظ کردهام.
پویا پانا
هیچ آدمی، چه سرباز و چه افسر، نمیتواند تا ابد پایبند مقررات ویژهای بماند که جنگ به او تحمیل کرده است. مسلمآ در جنگ دوستی، عشق و زناشویی معنای دیگری دارند.
پویا پانا
خدا را که نمیشود دید؛ پس اینهمه قدرت و توانایی در آن بالا به چه دردش میخورد؟
پویا پانا
انسان زندگیاش را تنها برای چیزی به خطر میاندازد که از زندگی کنونیاش با ارزشتر باشد.
پویا پانا
اربابها هر اندازه هم برتر باشند، باز در مورد زنها و مسائل عشقی با همان دردسرهایی دست به گریبانند که امثال او
پویا پانا
«شما به زن جوانی میمانید که داستایفسکی توصیف میکند. آن زن چنان لاغر بود که میشد از کمر گرهاش زد.»
پویا پانا
انسان همیشه از قلب خود زمانی آگاهی مییابد که به درد آمده باشد.
ali_4982
پس از فرونشستن هراسهای نخستین، بیم مرگ برای او نیز همانند همهٔ انسانها که میدانند باید روزی بمیرند، اما از این بابت به خود نگرانی راه نمیدهند، عادی شد.
kimphaestus
ما آدمها همیشه گمان میکنیم که کارهای بسیاری از دستمان برمیآید. چه خوب بود اگر این عادت را از خود میراندیم.»
ali_4982
اگر انسان قصد داشته باشد کسی را برای آخرین بار ببیند، با همان اشتیاقی به او نگاه میکند که در دیدار نخستین نگاه کرده است.
ali_4982