بریدههایی از کتاب هشت قتل حرفه ای
۳٫۸
(۴۸۹)
این روش اولیهٔ او برای جلوگیری از وابستگی به دیگران بود. اجازه نمیداد کسی از او مراقبت کند.
ددد
گفت: خودت خرابش کردی. خودت باید درستش کنی.
همیشه این را میگفت. روزی هم که دوباره معتاد شد همین را دربارهٔ خودش گفت. به او گفتم اجازه بده کمکت کنم. گفت: نه، خودم خراب کردم. خودم هم باید درستش کنم. بعدها فهمیدم با این روش با شکستها و اشتباهات زندگیاش برخورد میکرده و چیز خوبی بوده اما الان از این موضوع مطمئنم؛ زندگیاش جهنمی از اشتباهات بود اما هیچوقت دیگری را مقصر نمیدانست و خودش را سرزنش میکرد و جز به خودش به کسی آسیب نمیزد.
ددد
مسخرهترین کار، عزاداری برای کسی است که خودت او را کشتی.
Mohamad Mahdavi
زندگیاش جهنمی از اشتباهات بود اما هیچوقت دیگری را مقصر نمیدانست و خودش را سرزنش میکرد و جز به خودش به کسی آسیب نمیزد.
این روش اولیهٔ او برای جلوگیری از وابستگی به دیگران بود. اجازه نمیداد کسی از او مراقبت کند.
تقصیر من است. خودم باید درستش کنم.
اما اشتباه میکرد.
Mohamad Mahdavi
هیچوقت تمام حقیقت را از کسی نخواهیم فهمید. زمانیکه با کسی ملاقات میکنیم حتی قبل از اینکه کلامی بین ما ردوبدل بشود دروغ و نیمهدروغ وجود دارد.
Mohamad Mahdavi
اما بهرغم تمامی این ابعاد تاریکی که در وجودش بود سه سال باهم بودیم؛ یک حس صمیمیت عالی. شادی وصفناپذیر، مثل اینکه کلید مناسبی برای یک قفل پیدا کردی.
ddshi
جمعهشبها و شنبهشبها از روزهای پُرکار هفته است و هر سه ما همیشه سخت مشغول کار بودیم. برای همین برایم عجیب است که امشب بیرون ایستادم و آنها را نگاه میکنم. به نظرم دنیا ادامه دارد؛ همین.
NikoLa1915
همیشه وقتی با مردم بودم همین حس تنهایی را داشتم.
NikoLa1915
زندگی نه ماجراجویانه است و نه معمایی. البته قبل از اینکه تبدیل به یک قاتل بشوم نیز به این نتایج رسیده بودم.
NikoLa1915
وقتی وارد آپارتمان کلیر شدم به او گفتم: «من اصلاً درک درستی از رفتارهای غیرکلامی ندارم. بهتره مستقیم حرفت رو بزنی و توی لفافه با من صحبت نکنی.»
خندید و گفت: «مطمئنی؟»
«بله، لطفاً.» و این تنها چیزی بود که به او گفتم و نگفتم تا چه حدی عاشقش شدم.
NikoLa1915
«اگه دلیلی برای دوست داشتنت پیدا کنم بعداً به همون دلیل نباید دوست داشته باشم.»
mahi
دنیای داستان خیلی قشنگتر از دنیای واقعیه.
Mohammad
هیچکس نمیدونه که توی دل و ذهن کسی دیگه چی میگذره.» به سرش و قلبش اشاره کرد: «هیچکس نمیدونه.
Mohammad
هرچه بیشتر با دیگران تعامل میکردم بیشتر دلم میخواست از آنها دور بمانم
Mohammad
من فقط نوجوان دوازدهسالهٔ علاقهمندی به مطالعهٔ کتابهای دیک فرانسیس نبودم. بلکه پسری بودم که هیچ دوستی نداشت، با مادری که با من زندگی میکرد اما ازنظر عاطفی خیلی از هم دور بودیم. و پدری که دائمالخمر بود. این هویت واقعی من بود
Mohammad
بود. با کتاب میتوانیم در زمان سفر کنیم. خوانندههای واقعیِ کتاب این حس را خوب درک میکنند. کتاب تو را فقط به زمانی که نوشته شده نمیبرد؛ بلکه با شخصیتهای مختلفی از خودت نیز آشنا میکند.
Mohammad
بههرحال او بخش عمدهٔ اطلاعات را از من پنهان میکند به همین دلیل اشکالی ندارد که من هم برخی اطلاعات را پنهان کنم.
باید از خودم حمایت کنم.
Mohammad
چطوری ممکنه یه نفر قتلی شبیه رمان آگاتا کریستی مرتکب بشه و درست همون زمان یه قتل دیگه روی ریل قطار اتفاق بیفته.
Mohammad
کتاب تو را فقط به زمانی که نوشته شده نمیبرد؛ بلکه با شخصیتهای مختلفی از خودت نیز آشنا میکند.
مریم
لباسهایی که میپوشیم حقیقت بدن ما را میپوشاند و البته آنطور که دلمان میخواهد ما را به دنیا معرفی میکند. در اصل، آنها پارچههایی دارای حرکت و کلام هستند.
ریحان گلی
حجم
۲۱۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
حجم
۲۱۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
قیمت:
۳۲,۰۰۰
۱۶,۰۰۰۵۰%
تومان