بریدههایی از کتاب هشت قتل حرفه ای
۳٫۸
(۴۸۹)
جلوی در ایستادم و به رفتنش که زیر برف سنگین ناپدید میشد نگاه کردم.
zohreh
قسمت عقبی فروشگاه تاریک شده بود. نگاهی به ساعتم کردم. تازه اول بعدازظهر است. به پنجرهٔ انبار فروشگاه که رو به کوچه بود نگاه کردم. لایهٔ ضخیمی از برف روی شیشه نشسته و بهسختی میشد بیرون را دید.
zohreh
من در دوستیابی آدم موفقی نبودم. شاید به این دلیل که تکفرزند بودم و بین پدر و مادرم تنها پدرم که الکلی بود فردی اجتماعی بود. اما فکر کنم عدم توانایی در ارتباط با دیگران به موضوعی عمیقتر ارتباط دارد. هرچه بیشتر با دیگران تعامل میکردم بیشتر دلم میخواست از آنها دور بمانم.
لیلا زراعت خواه
حالا اینجا در سن چهلسالگی دوباره همان کتاب را در دست دارم و چشمهایم همان کلماتی را میبیند که بیستوهشت سال پیش دیده است. همان کتابی که ممکن است مردی تاجر یا زنی خانهدار، پنجاه سال پیش آن را در دست گرفته باشد. این همان سفر در زمان است.
فرو
کتاب تو را فقط به زمانی که نوشته شده نمیبرد؛ بلکه با شخصیتهای مختلفی از خودت نیز آشنا میکند.
Mohi:/
با کتاب میتوانیم در زمان سفر کنیم.
Mohi:/
راز سیتافورد اثر آگاتا کریستی (۱۹۳۱)
نُه خیاط اثر دورتی ال.سایرس (۱۹۳۴)
جسدی در آدم برفی اثر نیکولاس بلیک (۱۹۴۱)
گرهخورده اثر نایو مارش (۱۹۷۲)
درخشش اثر استفان کینگ (۱۹۷۷)
پارک گورکی اثر مارتین کروز اسمیت (۱۹۸۱)
خانم اسمیلا و حس برف اثر پیتر هوگ (۱۹۹۲)
lunamoon
شعری به نام «خداحافظ»
وقتی این را میخوانی و هنوز زندهای
چشمهایت را ببند. من زیر پلکهایت هستم و دارم سیاه میشوم.
hamid
ازطرفی هم میدانستم بهمحض اینکه به خانه برسد روی نوک پایش وارد خانه میشود که من را بیدار نکند. بعد فردا صبح دربارهٔ این اتفاق صحبت میکند، اشک میریزد که چقدر انسان وحشتناکی است و از من طلب بخشش میکند. او دو زندگی میخواست و دوست نداشت با واقعیت روبهرو بشود. همیشه همینطوری بود. اگر من را ترک میکرد و میگفت دوست دارد بقیهٔ عمرش را با اریک آتول بگذراند راحتتر میبخشیدمش.
hamid
میدونی مال، تو دو بار من رو عوض کردی؟ هم من رو به خوندن و هم به قاتل شدن دعوت کردی و زندگیم بهتر شد.»
hamid
«هر زمان که مرتکب جنایتی کامل میشی پنجاه راه انتخاب میکنی که به خطا میره و نتیجه نمیده. اگه بتونی به بیستوپنج روش هم فکر کنی نابغهای... و تو دیگه نابغه نیستی.»
zohreh
«هر زمان که مرتکب جنایتی کامل میشی پنجاه راه انتخاب میکنی که به خطا میره و نتیجه نمیده. اگه بتونی به بیستوپنج روش هم فکر کنی نابغهای... و تو دیگه نابغه نیستی.
zohreh
این روزها ترجیح میدهم قبل از رفتن به رختخواب، کتاب تاریخی یا شعر بخوانم؛ البته بهتر است بگویم قبل از اینکه از فرط خستگی بمیرم.
zohreh
این روزها تظاهر میکنم که کتاب زیاد میخوانم. بیشتر نقطهنظرات خوانندهها را در سایت میخوانم. برخی وبلاگها را هم بررسی میکنم تا اطلاعاتم بهروز باشد. دیگر علاقهای به خواندن کتابهای معمایی ندارم.
zohreh
چند روز بعد از آن ماجرا یک شب کلیر نیمهشب من را از خواب بیدار کرد و پرسید: «چرا من رو دوست داری؟»
«نمیدونم. فقط دوستت دارم.»
«باید دلیلی داشته باشه.»
«اگه دلیلی برای دوست داشتنت پیدا کنم بعداً به همون دلیل نباید دوست داشته باشم.»
«منظورت چیه؟»
«نمیدونم. خستهم. میخوام بخوابم.»
«نه نمیشه. کنجکاوم بدونم.»
«خُب باشه. یعنی اگه چون زیبایی دوستت دارم پس اگه به هر دلیلی تصادف کنی و صورتت زشت بشه دیگه نباید دوستت داشته باشم...»
«یا اینکه پیر بشم.»
«درسته یا اینکه پیر بشی. اما اگه به این دلیل که آدم خوبی هستی دوستت داشته باشم کار بدی بکنی دوستت نخواهم داشت که این اتفاق هم نمیافته.»
hamid
سه سال پیش از ازدواج ما؛ مادرم براثر بیماری سرطان ریه فوت کرده بود. هرگز در زندگیاش یک نخ سیگار هم نکشید. برعکسِ پدرم که مثل دودکش سیگار میکشید و زنده است
hamid
«ببین، من وانمود نمیکنم که متخصص روانشناسیام اما یه چیز رو خوب میدونم. اون رو هم زمان نوشتن بارها و بارها به خودم یادآوری میکنم. هیچکس نمیدونه که توی دل و ذهن کسی دیگه چی میگذره.»
Mozhan122
با کتاب میتوانیم در زمان سفر کنیم. خوانندههای واقعیِ کتاب این حس را خوب درک میکنند. کتاب تو را فقط به زمانی که نوشته شده نمیبرد؛ بلکه با شخصیتهای مختلفی از خودت نیز آشنا میکند.
Hopefull_librarian
این روزها تظاهر میکنم که کتاب زیاد میخوانم. بیشتر نقطهنظرات خوانندهها را در سایت میخوانم. برخی وبلاگها را هم بررسی میکنم تا اطلاعاتم بهروز باشد. دیگر علاقهای به خواندن کتابهای معمایی ندارم. گاهی کتابهای موردعلاقهٔ دوران جوانیام را دوباره میخوانم. خواندن بلاگهای کتاب را ضروری میدانم. راستش باید با دیگران روراست باشم و به آنها بگویم که دیگر علاقهای به خواندن کتاب معمایی ندارم. این روزها ترجیح میدهم قبل از رفتن به رختخواب، کتاب تاریخی یا شعر بخوانم؛ البته بهتر است بگویم قبل از اینکه از فرط خستگی بمیرم.
Hopefull_librarian
با کتاب میتوانیم در زمان سفر کنیم. خوانندههای واقعیِ کتاب این حس را خوب درک میکنند. کتاب تو را فقط به زمانی که نوشته شده نمیبرد؛ بلکه با شخصیتهای مختلفی از خودت نیز آشنا میکند.
F.Z
حجم
۲۱۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
حجم
۲۱۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
قیمت:
۳۲,۰۰۰
۱۶,۰۰۰۵۰%
تومان