بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ماه به روایت آه | صفحه ۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب ماه به روایت آه

بریده‌هایی از کتاب ماه به روایت آه

امتیاز:
۴.۷از ۱۱۷ رأی
۴٫۷
(۱۱۷)
شیعه همان مذهب و مکتبی است که در آن، خدا عاشقان را به جرم عاشقی، کشته می‌خواهد و عاشورا یکسره عشق بود، عشق در عشق و غوغای عشق‌بازان.
m.mah
آه ای زینب، زینبِ ستم رسیده و بلا کشیده، مگر خمیره تو را به خاک رنج و محنت و اشک داغ و مصیبت سرشته‌اند؟ آلام و مصائب، راه خانه تو را خوب می‌شناسند. چگونه است که از پسِ یک عمر همسایگی و همخانگی با درد و محنت و داغ و مصیبت، هنوز به آنان خو نکرده‌ای؟ آدمی از پس یک بار عاشقی، حتی اگر هزار بار دیگر عاشق شود، تپشِ عاشقانه قلبش را می‌شناسد و از همان بار اول به آن نشانه خو می‌کند اما مصیبت در هر نوبت، خنجر گداخته خود را در بخش تازه‌ای از دل و روح آدمی فرو می‌برد که تا پیش از این، درد طاقت‌سوزِ آن را تجربه نکرده است.
feri
ـ آه... آه خدایا، مرا ببخش. سالها علی را به جهت ترک گفتنِ نماز نکوهش کرده‌ایم، بی‌آن‌که به یاد آوریم که واپسین نماز جماعتش را در محراب به خون کشیدند.
زهره عالی‌پور
می‌گفت: به مولازاده‌ام عبیدالله بگو «کربلا دیدنی است»...
کاربر ۱۹۳۷۲۴۸
خدا در بخشی از حدیثی قدسی، می‌گوید: «... کسی که مرا بشناسد، عاشقم می‌شود و آن که عاشقم شود من نیز عاشق او می‌شوم و کسی را که عاشقش شوم، می‌کشم و هر کس را که می‌کشم، خود خون‌بهای اویم.»
کاربر ۱۹۳۷۲۴۸
جانم فدای حسین و آن که از او برایم خبر آورد...
کاربر ۱۹۳۷۲۴۸
هر که به میدان می‌رفت، به زبان حال می‌گفت: «خدایا، آیا مرا لایق عشق‌ورزی می‌دانی؟ تو خود می‌دانی که چه اندازه عاشق تو و فرزند پیامبر توام. می‌خواهی مرا پس از عشق‌بازی چگونه ببینی؟ سر بریده؟ پهلو دریده؟ ترجیح می‌دهی مرا کشته شمشیر ببینی یا آماج تیر و نیزه؟ خدایا به من چنان توانی بده که تا آخرین رمق با دشمنان فرزند پیامبرت بجنگم تا قطعه قطعه‌ام کنند یا بسوزانند و خاکسترم را بر باد دهند تا بدین معیار، میزان عشق من به تو و میزان عشق تو به من سنجیده شود.»
mohdiu
از گوش نیز، همچون چشم، به دل راهی است. وقتی کلام باطل، به تکرار از گوش وارد شود و در دل رسوب کند، زدودنِ آن نه فقط مشکل که بعضاً ناممکن است.
mohdiu
خوشا دردی که درمانش نگاه مهربان زینب باشد.
حدیثه مختاری
جعفر که در مرز نوجوانی و جوانی بود، با لحنی محجوب گفت: برادرم عباس بر شما درود فرستاد و گفت بگو ای زید، دیری نخواهد گذشت که من و برادرانم در معیت سرورمان حسین بر تو خواهیم گذشت و از بلندا، سلامت را پاسخ خواهیم گفت. خدا مرا ببخشد که با شنیدن این پیام، از شوق بر خود لرزیدم. تا امروز در آرزوی دیدن آن لحظه بودم که حسین با قیام علیه معاویه یا خَلَفِ صدقش یزید، بر بام دارالخلافه شام بایستد و همراه با برادرش عباس، به مهربانی و لبخند، سلام عاشقانش را پاسخ گوید. امروز وقتی چهره زیبای عباس را با آن لبهای خشک و ترک خورده، بر بلندای نیزه دیدم، گریان و بر سر زنان، بی‌اعتنا به تازیانه سواران و سنگ‌اندازی و ضرب و شتم مردم و مأموران، پیش رفتم و با صدایی بریده و سوخته عرض کردم: «خوش آمدید مولای من...» آن گاه در حالی که بغض و گریه گلویم را می‌فشرد، نالیدم که: آیا چنین است شیوه کریمان در وفای به عهد؟ مگر نه این که مرا بشارت دادید به این که سلام و درودم را پاسخ خواهید گفت؟ آه آه آه... می‌دانی چه شد که از هوش رفتم؟ به خدا قسم هنوز جمله‌ام را به پایان نبرده بودم که آن لبهای خشکیده، با همان لبخندِ شیرین و محجوب به حرکت در آمد: سلام بر تو ای زید...
fr
کسی که مرا بشناسد، عاشقم می‌شود و آن که عاشقم شود من نیز عاشق او می‌شوم و کسی را که عاشقش شوم، می‌کشم و هر کس را که می‌کشم، خود خون‌بهای اویم.
Rezvan
این امید هست که فرزندم در آخرین لحظات زندگی، سر بر زانو یا سینه فرزند رسول خدا بگذارد، اما آیا کسی هست که در واپسین لحظات، حسین غریب و تنها را در آغوش بگیرد؟
Rezvan
به خدا که جگرم می‌سوزد و خون در عروقم چون رودی از آتش جاری است.
Rezvan
آدمی از پس یک بار عاشقی، حتی اگر هزار بار دیگر عاشق شود، تپشِ عاشقانه قلبش را می‌شناسد و از همان بار اول به آن نشانه خو می‌کند اما مصیبت در هر نوبت، خنجر گداخته خود را در بخش تازه‌ای از دل و روح آدمی فرو می‌برد که تا پیش از این، درد طاقت‌سوزِ آن را تجربه نکرده است.
Rezvan
«زنان طایفه کلب، میانه نمی‌زایند؛ یا عباس می‌زایند یا یزید! کاش مردپروری را از مادر عباس می‌آموختی.»
Rezvan
من خوشبخت‌ترین دختر دنیا بودم. عباس از میان تمام زنان جهان، مرا برای همسری برگزیده بود.
Rezvan
تا حسن‌بن علی ـ که سلام و رحمت خدا بر او ـ زنده بود، کرامت و بخشندگی، مخصوص به او و ختم بر او بود. اما امروز در میان آدمیان، کسی کریمتر و جوانمردتر از حسین‌بن علی و برادرش عباس نیست.
Rezvan
مهربان‌تر از مادر، مَحرَم‌تر از خواهر، مقاوم‌تر از کوه، زیباتر از حور و روح‌نوازتر از نسیم صبح... این صفات نادره، تنها چند شاخه گل از گلستان وجودِ مادر همسرم، فاطمه امّ‌البنین است. آن قدر مؤدب و محجوب و آرام است که جز به وقت ضرورت سخن نمی‌گوید و در عین هیمنه و شکوهمندی، چنان لطیف و نجیب است که بی‌ترس از ملامت و سرزنش، می‌توانی ساعت‌ها با او سخن بگویی و به تمام اشتباهات و خطاهایت اعتراف کنی.
فصل فیروزه...
او را از زیبایی و تابناکی به ماه تشبیه می‌کنند، ماه بنی‌هاشم. می‌دانی چرا؟ چون مثل ماه از خورشید وجود حسین، نور و گرما می‌گیرد و دورش می‌گردد. نمی‌شود چشم در چشم خورشید دوخت و راز دل گفت؛ اما ماه، ماه واسطه راز و نیاز است. عباس، برادر، نایب، مشاور و امین حسین و نزدیکترین فرد به اوست.
فصل فیروزه...
جسارتم را ببخشید، اما آیا تصور می‌کنید تمام تصمیمات با خلیفه است؟ آیا به میزان قابلیت‌های خیل قاضیان و غازیان و حدیث‌سازان و صحابه تقلبی که نه فقط قادر به تغییر و تبدیل خلیفه که قادر به تغییر و تبدیل دین هستند، واقفید؟ این مارها نیم قرن است که در آستین خلافت می‌بالند و به افعیانی بدل شده‌اند که هر خلیفه غاصبی ناچار از پذیرایی و تحمّل نیش کشنده و زهرآگین آنهاست
چای‌نبات!

حجم

۱۱۷٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

حجم

۱۱۷٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

قیمت:
۴۵,۶۰۰
۱۳,۶۸۰
۷۰%
تومان