بریدههایی از کتاب ماه به روایت آه
۴٫۷
(۱۱۷)
خوشا به حال فاطمه و فرزندانش. مردم، سال میلاد و چه بسا روز تولد آنان را به خاطر میسپارند ولی طفل من، افسوس. چه کسی جز من، روز و سال ولادت او را به خاطر خواهد سپرد؟ از آن روز که پا به این خانه گذاشتم، خود را نه بانو، که خدمتگزار و کنیز این خانواده شمردم و اینک این طفل که باید به او بیاموزم که اگرچه همچون حسن و حسین، فرزند علی است ولی فرزند فاطمه دختر پیامبر نیست.
یاس
طی این سالها، هرگز این خانواده را تا بدین حدّ شادمان و مسرور ندیده بودم. پسرکم دست به دست میچرخید و هر حرکت کوچکش، بهانهای برای خنده و تشویق و تحسینِ جمع، فراهم میآورد.
* * *
حدیثه مختاری
روزی، یکی از تجار یمن که از گستره دانش پدرم در بُهت و حیرت فرو رفته بود، از او پرسید: «ای پسرعموی پیامبر، آیا در تمام عالم، پس از خدا و رسول او، کسی هست که به اندازه تو بداند؟» پدرم به حسرت آهی کشید و سر تکان داد و با لبخندی تلخ گفت: «به خدا قسم، دانشِ من و تمام جهانیان، در برابر آنچه برادرم علی ـ که سلام خدا بر او ـ میداند، چون قطرهای است در برابر دریا. بسیار میشنیدیم از فرستاده خدا ـ که درود خدا بر او ـ که: من شهر دانشم و علی دروازه ورود به این شهر است. علی در ابلاغ پیام خدا شریک و مددکارِ پیامبر بود و پیامبر بارها او را در نسبت با خویش، به منزله هارون در نسبت با موسی میدانست...»
حدیثه مختاری
یکی از نزدیکان خلیفه وقت، با برافروختگی پرسید: «میخواهی بگویی برادرت حتی از خلیفه و جانشین پیامبر هم بیشتر میداند؟» پدرم با زیرکی و هوشمندی مخصوص به خود، با لبخند پاسخ داد: «نه، هرگز. برادرم علی، تنها به اندازه خلیفه و جانشین به حق پیامبر میداند!»
fz
در تمام این سالها نیز اشتباه از من بود. اگر از همان ابتدا به پدرتان عباس التجا برده بودم، سالها پیش حاجت روا میشدم.
Rezvan
ممنونم برادر... اما شما کیستید؟
ـ غریبه نیستم بانو. مرا برای شما و فرزند گرامیتان ذخیره نهادهاند. من محمدبن علی بن حمزه شبیه بن حسن بن عبیدالله بن عباس بن علی هستم...
Rezvan
«اِنّ العبّاس زُقّ العلمَ زَقّاً»: همانا عباس، به او دانش بسیار فراوان تغذیه شده است.
Rezvan
هر یک از قبایل و عشایر عرب به حکم رسوم جاهلی، خود را به یکی از حیوانات منسوب میداشتهاند و خود را به صفات مشخص آن حیوان متصّف میدانستهاند؛ گروهی به کلب (سگ)، گروهی به اسد و فهد (شیر)، گروهی به قنفذ (خارپشت) و گروهی دیگر به قریش (ارّه ماهی) تشبّه و توسل میجستند.
Rezvan
کربلا محل تلاقی نقاط اوج فضیلتها و رذیلتهای اخلاقی و انسانی بود و آدمیان، تا پیش از عاشورا، هرگز فرشتگان و شیاطین را تا بدان حدّ به شگفتی و اعجاب وانداشته بودند.
Rezvan
چگونه بر تو رشک نبرم ای حُرّ؟ تو دیر آمدی اما به وقت و به جا آمدی و همچون شب قدر، عزیز شدی
Rezvan
اینان به انتظار درماندگان نمینشینند بلکه آنان را میجویند و قبل از ابراز نیاز، بینیازشان میکنند.
Rezvan
بگو ای جوانمرد، ما در امان و پناه خداییم و امان خدا، برای ما از امانِ پسر مرجانه (ابن زیاد) بهتر است.
Rezvan
آه ای حرّ، ای هم قبیله، کاش بدانی که چه اندازه بر تو رشک میبرم. من و تو دو نقطه عکس همیم. تو عمری نبودی اما در کربلا پیوستی ولی من عمری بودم، اما در کربلا گسستم. در تو چه بود که با شنیدن از علی منقلب میشدی و در من چیست که بعد از عمری همراهی و دیدن علی، آن جا که باید، دست و دلم نلرزید.
کاربر ۲۶۰۹۷۵۳
خدا هرگز به مردم کوفه نیکی نمیدهد و به راه رشادشان نمیبرد. حیرت نمیکنید که ما همراه علیبن ابیطالب و پس از او همراه پسرش، حسنبن علی، مدت پنج سال با خاندان ابوسفیان جنگیدیم، آن گاه سوی پسرش حسین تاختیم که بهترین مردم روی زمین بود و همراه خاندان معاویه و پسر سمیه روسپی با وی جنگیدیم؟ ضلالتی بود و چه ضلالتی...
کاربر ۲۶۰۹۷۵۳
نقطه ضعف شیعیان علی تفرقه است. همین شیوه در جنگ صفین، علی را به پذیرش حکمیت و بعدها حسنبن علی را به پذیرش صلح واداشت.
کاربر ۲۶۰۹۷۵۳
حجم
۱۱۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه
حجم
۱۱۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه
قیمت:
۴۵,۶۰۰
۱۳,۶۸۰۷۰%
تومان