بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کیمیاگر | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب کیمیاگر

بریده‌هایی از کتاب کیمیاگر

انتشارات:نشر ثالث
امتیاز:
۴.۰از ۹۷۱ رأی
۴٫۰
(۹۷۱)
«چگونه می‌توان خدا را با رفتن به کنیسه و کلیسا شناخت؟» درحالی‌که وظیفه ما، کامل کردن ذهنیات است تا از طریق عینیات به «او» برسیم.
abolfazl
«همه عمر و هستی‌ام را گذاشتم که به این‌جا برسم... مطالعه ده ساله‌ام مرا به طویله رساند...»
S E T A C
آدم دینداری بود و دیندار واقعی به خود فشار می‌آوَرَد و هر باری را بر خود هموار می‌کند، ولی آزاری به کسی نمی‌رساند.
S E T A C
آدم دینداری بود و دیندار واقعی به خود فشار می‌آوَرَد و هر باری را بر خود هموار می‌کند، ولی آزاری به کسی نمی‌رساند.
شهرزاد قصه گو
تپه‌های شنی با وزش باد جابجا می‌شوند، ولی... صحرا همیشه صحرا باقی می‌ماند. این است... افسانه عشق.
صهبا
مردم خیالاتی‌اند و بر این تصور که دقیقا می‌دانند دیگران چگونه باید زندگی کنند، اما هیچ‌کس هرگز در طول عمرش یاد نگرفته است خود چگونه زندگی کند.
Zahra.st
و این حرکت شبیه ضرب‌المثلی است که مردان در صحرا می‌گویند: وقتی نخل‌های آبادی در افق است، مردن از تشنگی برای چیست؟` «همیشه آغاز یک تلاش، با شانس مبتدیان` همراه است. و پایان آن با سختکوشی و مقاومت فاتحان.» و جوان به یاد ضرب‌المثلی از سرزمین خود افتاد: «تاریک‌ترین لحظه، لحظه قبل از طلوع خورشید است.»
Hooryar
مسافران بی‌خیال از آنچه گذشت، همراه مردم آبادی آواز می‌خواندند، می‌رقصیدند، فریاد می‌کردند، می‌خندیدند. در باره همه کس و همه چیز بلند بلند حرف می‌زدند، گویی که کوله‌بار دلشوره‌ها و نگرانی‌ها را بر دروازه آبادی آویخته بودند یا از جهانی دیگر، جهانی خیالی، به دنیایی متفاوت، دنیای واقعی، رسیده بودند. مردم شاد بودند و راضی...
S E T A C
«چیزی که همیشه آرزوی انجامش را داشتی؛ هر یک از آدم‌ها، از آغاز جوانی، حدیث خویش` را می‌شناسد. در این دوره از زندگی همه‌چیز روشن است و انجام‌شدنی، انسان از رؤیاها و آرزوهایی که دوست دارد در زندگی انجام دهد، وحشتی ندارد. با گذشت زمان، نیروی عجیب و اسرارآمیزی سعی می‌کند به آدم بفهماند که شکل‌دهی و انجام حدیث خویش` ناممکن است.»
AMiR
هیچ قلبی نیست که در پی آرزوهایش باشد ولی رنج نبرد، چون آرزوها بی‌پایان و دور از دسترسند و راه، راه دشواری است.
Amir
«قلب من از رنج` می‌ترسد.» «به او بگو که ترس از رنج` بدتر از خود رنج` است
کاربر ۴۱۰۴۰۲۳
جوان به آزادی باد حسادت کرد، ولی فهمید که اگر بخواهد، می‌تواند مثل آن آزاد باشد چون هیچ‌کس و هیچ‌چیز مانع آزادی او نمی‌شود مگر خودش...
*Narges*
با پول، هرگز کسی تنها نیست
plato
تصمیم گرفت با توجه به همه آنچه در گذشته فرا گرفته، و همه رؤیاهای شیرینی که برای آینده در ذهن خود نشانده بود، در «لحظه» توقف کند، در «حال» زنده باشد و زندگی کند.
Hossein
«زمانی که به راستی، با همه وجودت آرزویی داشته باشی، کائنات به نحوی عمل می‌کند که تو بتوانی به آرزویت برسی...»
Amir Salahi
تپه‌های شنی با وزش باد جابجا می‌شوند، ولی... صحرا همیشه صحرا باقی می‌ماند. این است... افسانه عشق.
پادشاه نیکوکار
«هنگامی‌که عاشقیم، پدیده‌ها را با مفاهیم بیش‌تری می‌بینیم.
zahra
«گاهی وقت‌ها بهتر است وقایع را همان‌طور که هستند فراموش کرد.»
*Narges*
هیجان‌زده بود. دلشوره داشت. به هیچ وجه نمی‌توانست فکرش را متمرکز کند. هنوز مردد بود. دودل بود. نمی‌توانست تصمیم بگیرد. در این حال و هوا می‌دید که انتخاب چه کار شاق و مهمی است و تصمیم گرفتن چقدر مشکل؛ چون می‌دانست که تصمیمات فقط معرّف آغاز کارند، نه انجام آن. وقتی کسی تصمیمی می‌گیرد، در حقیقت خود را در معرض جریان تند و تیزی می‌گذارد که او را به نقطه نامعلومی می‌برد. نقطه‌ای که او هنگام تصمیم‌گیری نه خوابش را دیده بود و نه حتی به‌طور مبهم، پیش‌بینی‌اش کرده بود. آری جریان او را به مقصدی مبهم هدایت می‌کند... به افقی ناشناخته!
Hachan
«مهم نیست چه اتفاقی می‌افتد، ولی هر شخصی در روی زمین، نقش عمده‌ای در ساخت تاریخ دنیایی دارد که معمولاً خود از آن بی‌اطلاع است.» جوان خندید، هرگز تصور نمی‌کرد زندگی یک چوپان این همه بااهمیت باشد.
یوسف

حجم

۱۴۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۲۴۴ صفحه

حجم

۱۴۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۲۴۴ صفحه

قیمت:
۱۲۲,۰۰۰
۹۷,۶۰۰
۲۰%
تومان