بریدههایی از کتاب کیمیاگر
۴٫۰
(۹۷۱)
«تجربه نوعی آموختن است که آن هم میسر نیست مگر با حرکت کردن.
zamani
«قلب من از رنج` میترسد.»
«به او بگو که ترس از رنج` بدتر از خود رنج` است.
«هیچ قلبی نیست که در پی آرزوهایش باشد ولی رنج نبرد، چون آرزوها بیپایان و دور از دسترسند و راه، راه دشواری است. همت میخواهد و تلاش و هر لحظه آن میتواند لحظه پایانی باشد. لحظه دیدار با خدا یا لحظه پیوستن به ابدیت... .»
.........
«چرا باید صحرا چنین موضوعی را به شخصی بگوید که از دیاری دیگر رسیده است، در صورتی که ما نسل اندر نسل در این آبادی ساکنیم و هنوز مورد مشابهی را نه دیدهایم و نه شنیدهایم.»
جوان در پاسخ گفت: «چون چشمان من هنوز به پدیدههای صحرا عادت نکردهاند و میتوانم چیزهایی را ببینم که برای شما عادی شدهاند و مشاهده آن رویدادها برایتان ممکن نیست.»
khanom mohandes
«وقتی گنج بزرگی را زیر چشم داریم، هرگز آن را نمیبینیم، میدانی برای چه؟ برای اینکه انسان افسانه گنج` را باور ندارد.»
Mohammadali-davarzani
«اگر آنچه که به دست آوردی، دارای روحی پاک و منزه باشد، همیشه به دور از آلودگی میماند و هرگز فراموشت نخواهد کرد و تو... خواهی توانست، روزی حتی برای یک لحظه هم که باشد برگردی، حتی اگر آن لحظه، به قدر عبور شهابی در سینه آسمان باشد یا حرکت مواج ستاره یا گذر نور... چه بسا که به او نرسی ولی عبور شهاب را در سینه آسمان شاهد خواهی بود، حرکت مواج ستاره را دیدی و به نور رسیدی و این خود تجربهای است که به زحمتش میارزد.»
Mohammadali-davarzani
یکی از مسنترین (و مخوفترین) آنها، از او پرسید: «چرا میخواهی آینده را بشناسی؟»
ساربان جواب داد: «برای اینکه بتوانم کاری کنم، تا اتفاقات را آنطور که خواست من است، تغییر دهم.»
پیشگو در جوابش گفت: «بنابراین، اینکه آینده تو نخواهد شد...»
Mohammadali-davarzani
«همیشه به یاد داشته باش که خواستن از دانستن جدا نیست پس باید بدانی که چه میخواهی.»
Mohammadali-davarzani
فهمیده بود در دنیا، موارد و مسائلی وجود دارند که درباره آنها نباید کنکاش کرد و در سیر عادی سرنوشت هم نباید کنجکاوی نمود.
Mohammadali-davarzani
جریان او را به مقصدی مبهم هدایت میکند... به افقی ناشناخته!
اسمـــاء
باید تصمیم بگیرد، بین چیزهایی که به آنها عادت کرده و چیزهایی که دوست دارد به دست بیاورد، یکی را انتخاب کند.
اسمـــاء
همیشه در دنیا کسی در انتظار دیگری است، چه در عمق دشتهای اندلس، چه در گستره صحرای پرسکوت و چه در دل شبهای پر تب و تا
forooghsoodani
«اگر کسی در جستجوی چیزی باشد، کل کائنات میکوشند تا او به آنچه میجوید، دست یابد.»
forooghsoodani
«خدا صحرا را آفرید تا انسان از دیدن سایه نخلها شاد شود.»
forooghsoodani
جوان به آزادی باد حسادت کرد، ولی فهمید که اگر بخواهد، میتواند مثل آن آزاد باشد چون هیچکس و هیچچیز مانع آزادی او نمیشود مگر خودش...
Morteza Hejazi
«این کتاب، تقریبا مثل همه کتابها، از چیزهای مشابهی حرف میزند. از عدم توانایی انسانها در انتخاب سرنوشت خود میگوید و در خاتمه، اجازه میدهد بزرگترین فریب دنیا را باور کنیم.»
جوان، متعجب پرسید: «بزرگترین فریب دنیا دیگر چیست؟»
«اینکه در یک لحظه از حیات خود، مالکیت و فرمان زندگی را از دست میدهیم و تصور میکنیم سرنوشت بر زندگی مسلط شده است، همین نکته، بزرگترین فریب دنیاست.»
Morteza Hejazi
ضرورتِ عشق، حضور است در کنار آنچه دوست میداریم.
Reza Qas
ما... از آن میترسیم که داشتههایمان را از دست بدهیم، رسم و رسوم خود را، آداب و سنت خود را و... زندگی را... .
«و وقتی در مییابیم که افسانه زندگی ما و افسانه دنیا را فقط یک دست نوشته است، آنگاه ترسمان، فروکش میکند و از بین میرود.
forooghsoodani
وقتی با اشخاص معینی دائم در آمد و شد باشیم و همیشه همانها را ببینیم (مثل حالتی که در صومعه وجود داشت)، به مرحلهای میرسیم که آنها را جزیی از زندگی خود بدانیم. در این صورت آنها مایلند در زندگی ما اثر بگذارند و تغییرش بدهند. حال اگر، همآوا با تصورات آنها نباشیم، بدیهی است که نارضایتیها بروز میکند، زیرا که مردم خیالاتیاند و بر این تصور که دقیقا میدانند دیگران چگونه باید زندگی کنند، اما هیچکس هرگز در طول عمرش یاد نگرفته است خود چگونه زندگی کند.
Reza Qas
وقتی خواستار چیزی هستی، همه جهان در تکاپوی آن است که تو به خواستهات برسی.
کاربر ۱۹۷۷۰۱۱
ولی هر شخصی در روی زمین، نقش عمدهای در ساخت تاریخ دنیایی دارد که معمولاً خود از آن بیاطلاع است.»
راضیه
حجم
۱۴۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۲۴۴ صفحه
حجم
۱۴۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۲۴۴ صفحه
قیمت:
۱۲۲,۰۰۰
۹۷,۶۰۰۲۰%
تومان