دانلود کتاب صوتی سلمان ما با صدای امیر مشرفی + نمونه رایگان
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب صوتی سلمان ما اثر رضا کاشانی اسدی

دانلود و خرید کتاب صوتی سلمان ما

گوینده:امیر مشرفی
انتشارات:نشر سماوا
امتیاز:
۴.۷از ۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب صوتی سلمان ما

کتاب صوتی «سلمان ما» نوشتهٔ رضا کاشانی اسدی و امیر مشرفی در نشر سماوا چاپ شده است. این کتاب در مرکز آفرینش‌های ادبی و کارگاه قصه و رمان حوزهٔ هنری شکل گرفته است. کتاب سلمان ما دربارهٔ شخصیت سلمان فارسی است.

درباره کتاب صوتی سلمان ما

سلمان فارسی یک ایرانی است که پس از جست‌وجوی فراوان اسلام را دین خود انتخاب می‌کند. کتاب سلمان ما در ۳ فصل تدوین شده است و دوران زندگی او را از کودکی تا رحلت شرح می‌دهد. رضا کاشانی اسدی پیش از این هم کتاب «پشت درهای بهشت» را با موضوع رخدادهای پیش و پس از واقعهٔ عاشورا و جامعهٔ کوفه منتشر کرده بود.

کتاب صوتی سلمان ما را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به دوستداران مطالعهٔ زندگی‌نامهٔ 

بخشی از کتاب صوتی سلمان ما

«خدمتکار ما، با احترامی توام با دلواپسی، پا پس می‌کشد و به طرف درِ خروجی حرکت می‌کند. مادرم با صدای بلند صدایش می‌زند و می‌گوید بنشیند. آذر، متعجب و حیران، روی صندلی می‌نشیند. مادرم از مقابل آتشدان بلند می‌شود و با صدایی نجوامانند می‌گوید: بدخشان می‌خواهد روزبه را از من بگیرد!

_‌ چرا؟

مادرم ناغافل به خودش می‌آید؛ از حرفی که بر زبان آورده، پشیمان است انگار!

_ من به تو چه گفتم؟

_ گفتید آقا می‌خواهند روزبه را ...

مادرم حرف او را قطع می‌کند:

_ این حرف را فراموش کن. هر وقت تنها بودم، با من حرف بزن تا دچار اوهام نشوم!

آذر با صدایی لرزان می‌گوید: مایل باشید، بیرون هوا مناسب‌تر است.

صورت مادرم از شادی می‌شکفد:

_‌ چه همدم خوبی هستی تو، امروز دوست دارم با تو غذا بخورم.

_‌ نه، نه! اگر اجازه دهید، سری به کلبه می‌زنم و زود برمی‌گردم.

_‌ دوست ندارم چیزی بشنوم. وقتی می‌گویم بنشین، باید بنشینی.

این صحنه را دیروز با چشمان خود دیده بودم. و بیش از همیشه، مهر مادرم را به دل گرفتم. مادری که با پدرم، یک دنیا تفاوت داشت؛ مثل تفاوت زمین و آسمان!

همین که به محوطهٔ عمارت رسیدیم، پدرم، از بالای اسب، به پایین پرتابم کرد. با زانوی خراشیده، از زمین بلند شدم؛ با چشمانی اشک‌آلود، به طرف مادرم دویدم. مادرم و خدمتکارمان، آذر، خشکشان زده بود. آثار ترس و دلهره در چهرهٔ آذر موج می‌زد. نگاه مادرم، پر بود از دلشوره و دلسوزی. پدرم فریاد می‌زد: این پسر تا به امروز، فرزند تو هم بود ولی از امروز، تنها فرزند من است و بس!

هنوز روی زین اسب بود که گفت: «اگر در کارم دخالت کنی، تو را هم کنار پدرت در قبرستان دفن می‌کنم.»

پدرم از اسب پیاده شد، کره‌اسب را به اصطبل فرستاد و چنان نگاه زهرآلودی به آذر انداخت که او رنگ و رویش را باخت.

_‌ با تو هستم، خانم مثلاً خدمتکار! تا به حال، از سر دولت دختر موبد هگمتانه، در ناز و نعمت زندگی می‌کردید. اما تا دو روز دیگر، به همراه شوهر افلیجت، پلاستان را جمع می‌کنید و برمی‌گردید به باغ!

آذر، مضطرب و وحشت‌زده، به مادرم نگاه می‌کرد. مادرم به او اشاره کرد دور شود و بعد، لبخندزنان، به سمت پدرم آمد و با مهربانانه‌ترین لحن ممکن، گفت: چنان در دیوانخانه خود را درگیر کار می‌کنی که آخر بیمار می‌شوی!

به حرمت خلوت پدرومادرم، پناه برده بودم به نیایشگاه خانگی، به آتشدان شعله‌ور اتاقی آکنده از عطر عود و کندر!»

نظرات کاربران

کاربر 7532838
۱۴۰۲/۱۰/۱۸

محتوای کتاب جالبه ولی موسیقی هر فصل خیلییی زیاده هم اول و هم آخرش موسیقیه این اصلا خوب نیست

زمان

۹ ساعت و ۱۲ دقیقه

حجم

۱ گیگابایت, ۲۴۰٫۸ مگابایت

قابلیت انتقال

دارد

زمان

۹ ساعت و ۱۲ دقیقه

حجم

۱ گیگابایت, ۲۴۰٫۸ مگابایت

قابلیت انتقال

دارد

قیمت:
۴۵,۰۰۰
تومان