کتاب خیالت اگر آید

عشق گریه کردن پنهانی است عشق آواز دل زندانی است

عشق یعنی روح شفاف قنات عشق یعنی سقف آبی دهات عشق یعنی بین دل ها پل زدن بوسه بر رخساره ی یک گل زدن عشق یعنی ازدواج رنگ ها دست رد بر سینه ی نیرنگ ها عشق یعنی نور در دل کاشتن ننگ از امّید ساحل داشتن عشق گریه کردن پنهانی است عشق آواز دل زندانی است با ستاره خواب رفتن رمز عشق تا دل مهتاب رفتن رمز عشق عاشقی یعنی صدای زندگی واژه ی مستحکم پایندگی

باز هم آیینه ی بی صحبتم باز هم در ابتدای غربتم واژه ها در پیش هم، جان می دهند چشم هایم بوی باران می دهند لحظه هایم بی قرار و سرکشند آتش فریاد را سر می کشند باز هم در تیرگی جا مانده ام باز هم از کار خود وا مانده ام باز هم دستان من خاموش گشت باز هم این شعله بی آغوش گشت

تو از طلوع کدامین ستاره می آیی که شب غروب دلم را نشانه می گیرد؟

واژه ها در پیش هم، جان می دهند چشم هایم بوی باران می دهند لحظه هایم بی قرار و سرکشند آتش فریاد را سر می کشند