نظرات کاربران درباره کتاب مردی که مدام با چترش بر سرم میکوبید
۴٫۰
(۲۳۶)
کاربر 2829802
این کتاب اشاره ب اون دسته از همسرانی رو داره ک به اجبار باید با ضربه هایی ک به روح و جسممون وارد میکنن فقط بخاطر حرف مردم تحمل میکنیم 🫥
mobina
کتابی خوب برای فهماندن تله وابستگی و رابطه سمی
کتابخوان تنها
جالب بود. فلسفه عجیبی داشت
بخون تاخونده نشی
اول خوب متوجه نشدم ولی با خواندن نظرات دوستان مثل چتر بر سرم زدن متوجه کتاب شدم
کاربر ۴۸۲۸۱۵۹
افکار آزار دهنده رو به صورت خیلی ساده و بر مفهومی گفته بود که خیلی قشنگ بود:))
amir ac
گاهی ما به چیزهایی وابستگی های زیادی داریم که شاید تا چندماه قبل،اصن نمیشناختیمشون و عادی زندگی میکردیم وابستگی و انس خاصیت انسانه
کاربر ۴۹۸۵۴۶۱
چقدر خوب بود.
sosoli90
خوب بود ولی هیچوقت امکان نداره یکی به دنبالت بیاد و مدادم بزنتت و ترس از دادان یک زدن ولی بخونید جالب و کوتاه هست
mohsen
جذاب نبود ...
haniyeh
دقیقا اشاره به افکار ما داره که مدام مارو درگیر میکنن.و ما رفته رفته بهشون عادت میکنیم.
zohreh bayat
درووود فوق العاده بود❤داستان کوتاه و پر معنایی بود .. که منظورش عادت کردن به کارا به رفتارا به داشته ها به نداشته ها و..... است با یک بار خوندن کمی گیج کنندس و مفهوم داستان پیدا نمیشه..پیشنهاد میکنم که بخونین🙏❤
farzad parno
قشنگ بود
و یکمی برای من داشت ترسناک میشد و احساس ترس بهم دست میداد
ولی خب داستان جالبی داشت خوشم اومد خسته کننده نبود
منیره سادات جارچیان
انسان به همه چیز عادت می کند و سپس بدون آن نمی تواند زندگی کند، حتی بدترین چیزها. نویسنده ایده ساده ای برای داستانش یافته که نوعی استعاره است از همه آنچه ما با خود می کنیم یا اجازه می دهیم دیگران بر ما روا دارند. مرد چتر به دست یا همان شکنجه گر استعاره ای است از اراده ما بر آسیب به خود یا همان بی ارادگی ما در دفاع از خود در برابر هر چیز که فکرش را بکنید حتی خودمان.
Dariush Ghasemi
عادی شدن اطفاق های بد.روزمرگی.یا مثل زندگی در دهکده نمک که هیچی درش رشد نمیکنه
حانیه زنجانی
هر کدام از ما در داستان ها به دنبال نیمه ای گمشده از خودمان یا زندگیمان هستیم که هرگاه آن را در شخصیتی یا موقعیتی مشابه می یابیم بار دیگر به خود می گوییم من تنها نیستم
بیشتر از هرچیز خواندن این داستان مرا به یاد صفتی در انسان انداخت که همزمان بهترین و بدترین خصلت اوست یعنی عادت
گاهی خیلی راحت به چیزهای بد عادت می کنیم و داستانی کوتاه کافی است تا به یاد بیاوریم در ابتدا چه حسی به آن چیز بد داشتیم اما حال زندگی بدون آن چیز بد برایمان قابل تصور نیست
و به قول معروف ترک عادت موجب مرض است
Mar__yam
داستان عجیبی داشت واقعا... گمونم به عادتها یا نگرانیها و افکار پراکندهای که گاهی اوقات بهش گیر میکنیم، اشاره میکنه
.
``اما دیگر به ان ضربات عادت کردم و فکر میکنم که اگر روزی نباشد شاید بمیرم!``
اگه این داستانای کوتاه همینطور قشنگ بمونن خوبه. اینکه عادت کردن ما به چیز های جدید رو اینطوری نقل میکرد و دوس داشتم. ما عادت میکنیم، خیلی زودتر از ان چیزی که فکر کنیم.
hajimohammadi
خب بود ولی آخرش باید میگفت مثلا مرد دوست یکی از بستگانم بود که...
کتابهای مطالعه در وقت اضافه مثل اینها خیلی روان هستند جذابیت هم دارند و ذهن نویسنده هاشون خیلی باز بوده یا شاید بر اساس واقعیت !!! ولی این ۳ تای آخری یکم بی پایان و کمی مسخره هستند
alina
داستان به این صورت هست که مردی پنج ساله که داره با والد سرزنش گر اش یا سرزنش گر درونش زندگی می کنه و بقیه داستان خیلی خیلی جذاب هست .
منم همین مشکل رو دارم و چقدر خوشحال شدم از خوندن این کتاب و چقدر بیشتر معتقد شدم که ادبیات،کتاب و داستان واقعا جز بهترین چیز هاست.چون چیز هایی رو که من نمی تونستم به دیگران بگم در مورد حسی که دارم این کتاب به زیبایی و درستی و با مثال بیان کرده بود و باعث شد بعد از خوندن اش به چندین نفر پیشنهاد کنم این کتاب رو خیلی ممنون
ترلان۲۲
منظور کتاب اون فکرایی هستش توسرمون که هیچوقت مارو ول نمیکنن یعنی درگیریه فکری یا مشغله ی فکری رو میرسونه
حجم
۷٫۹ کیلوبایت
حجم
۷٫۹ کیلوبایت
قیمت:
رایگان