نظرات کاربران درباره کتاب بچه مردم

دلم گرفت😑😔

به شدت بغض گلموم رو گرفته . تا کی قراره دنیا به همین منوال پیش بره!!!!!

آخ که هنوز هم چه ساده تن ها به باد سپرده میشوند

فکر می‌کنم برخلاف خیلی از داستان هایی که نوشته شدن، این اون چیزی نبود که خواننده دلش بخواد. و این کاملا بهمون نشون میده که همه چی قرار نیست طبق مراد ما پیش بره! یاد یه جمله از شخصیت یه کتابی افتادم: «من هیچوقت واقعیت رو الکی شیرین جلوه نمی‌دم تا یه عده شبا راحت سرشون رو روی بالش بذارن. هرچی بیشتر راجع به مشکلات دنیا روشنگری کنیم، چه مشکلات گذشته و چه حال، حل کردنشون آسون تر میشه».

این کتاب خیلی خوبه حتمابخونید

خیلی غم انگیز بود. آخه بچه سه ساله چه گناهی کرده بود؟ خدا شوهرشو لعنت کنه😔

غم انگیز بود و نفرت انگیز از بیجارگی یک زن که هیچ پشتوانه ای نداشت...

فقر فرهنگی و اقتصادی، ناآگاهی زنان ،نداشتن مسئولیت در برابر فرزندی که خودشان به دنیا آورده اند.همه واقعیت های جامعه هستند حتی همین امروز هم وجود دارد.داستان قلبِ منو به درد آورد،جوری درباره ی بچه حرف می زد که انگار یک کالاست.طفلِ معصوم ...

قطعا باید آنچه که مد نظر نویسنده که طبعی منتقدانه دارد را مد نظر گرفت که چگونه با داستان معضل اجتماعی آن روز را بیان میکند

وای چه جوری دلش میاد پاره تنش رو بذاره سر راه وای به این جور مادر ها به خاطر خودخواهی خودشون یه انسان رو فدا میکنن وای کابوس شبانه من کوچک ترین بلائی که ممکنه سر دختر ۵ساله ام بیاد اونوقت نمیفهمم اینجور مادر ها رو وقتی مادر میشی انگار بچه ات رو از خودت و از همه دنیا بیشتر دوس داری چه طور میشه ذره ای عشق مادری تو وجود یه مادر نباشه تا ته داستان منتظر پشیمون شدنش بودم وای برام مثل زهر تلخ بود آخر داستان مدام به اون بچه فکر میکنم و آخر و عاقبتش....

طرح یکی از بزرگترین مشکلات زنان چه در آن زمان و چه در این زمان به زیباترین وساده ترین زبان.

تلخ و واقعی... هنوز صورتم خیسه انقد واقعی نوشته که آدم فکر میکنه مادر اون بچه هستش جلال آل احمد یه استوره است❤️

به نظرتون سر نوشت چنین کودکانی چه می شود؟

خیلی غمناک و متاثر کننده از زندگی زنان قدیم و آخر داستان واقعا نشون میده که چجور شخصیتی داشته

شرایط و اوضاع زنان رو در زمان شاه به خوبی بیان کرده

سلام چ مادر بی مهری ب خاطر خودش و رفاه خودش بچه رو ول کرد خدامیدونه سر اون بچه چ بلایی اومده نوشته بعدا میتونم سه جهارتای دیگه بزام واقعا ک متاسفم مهر مادری و انسانیتو برده زیر سوال وقتی ک میخواست ازدواج محددکنه باید ب شوهر اولش میگفت ک بجه و باید قبول کنی ازهمون اول باید مشکل بچع رو حل میکرد

این جمله‌ی آخر رو نفهمیدم! اگه فهمیدید به منم بگید! "و شب بلاخره نتوانستم پول تاکسی را از شوهرم در بیاورم"☹ بچشو سربه نیست کرده نگران کرایه تاکسیه؟😶 مگه داریم؟

داستان کاملا شرایط بحرانی یک زن که مادره رو در اون زمان نشون میده، اما من با خوندنش عشقم به پسرم که اتفاقا سه سالش هم هست بیشتر شد، ازین به بعد بیشتر به چشاش نگاه میکنم

بار دوم بود که میخواندم یادمه دفعه اول به حدی گریه کردم و بارها بهش فکر کردم به اینکه اون بچه چ شد .....و مادرش فکر کرایه تاکسیه که از شوهر درش بیاره

خیلی غم انگیز بود داستان😢 ولی خیلی هم جالب بود و من کنجکاو بودم تا آخـر داستان رو بخونم.آدم رو جذب خودش میکرد. برای همین هست که مطمئن نیستم توصیه کنم یا نه.