نظرات کتاب بچه مردم
کتاب بچه مردم اثر جلال آل احمد

کتاب بچه مردم

۳٫۷
(۹۴۴)

نظرات کاربران

Amir
نمی دونم واقعا چی بگم، خیلی تلخ بود مخصوصا وقتی داستان با ماجرای پول تاکسی تموم میشه، نه با نگرانی های مادر در مورد فرزندش
کاربر 3424470
من که یک مرد هستم دلم گرفت واقعا درآن زمان که این موضوع اتفاق افتاده چقدر آدمها بی عاطفه وعاری از محبت و انسانیت بودن که یک مادر که قلبش برای بچه اش میلرزه را وادار به چنین کاری میکنندچطور شوهر دوم سنگ دل بوده که نخواسته یک طفل معصوم را در آغوش مادر پناه بده ،من امشب با خواندن داستان دلم گرفت ایکاش فرهنگ ما در اجتماع به جایی برسه که شاهد این چنین داستانهای درد ناک هیچ وقت نباشیم، التماس تفکر و انسانیت در دنیا برای تمام بچه های خردسال و بی دفاع
starx
نظرات رو خوندم بیاید قضاوت نکنیم و اینقدر قطعی حرف نزنیم هیچ کس جای طرف مقابل نیست
zahra.b
چه قلم قشنگی
فرشاد
من اصلا اهل کتاب نیستم. سرکار بودم وشبکار وقتی داشتم میخوندم چند بار میخواستم گوشیم رو بزنم زمین. داشتم میخوندم هی سیگار میکشیدم واعصبانی بودم تا آخرش ببینم چی میشه. که اخرش خیلی بد بود،بد.فقط دوست داشتم ساعت کاریم تموم بشه برم بچه هامو بغل کنم پیششون بخوابم تا آروم بشم
کاربر 6770190
هر کتابی رو هم نباید خوند
Najib
درک میکنم داداش ❤️
Shirin
با این موضوع که این یکی از هزار مشکل خانم هاست موافقم ولی تمام طول داستان نفسم سنگین شده بود از اینکه چطور یه مادر میتونه انقدر نسبت به جگر گوشه ش سرد و بی احساس باشه!اون گریه ها هم به خاطر عذاب وجدان بود که هر آدمی اگه بویی از انسانیت برده باشه دچارش میشه!من مادرم،مادر یه پسر ۱۴ ماهه،شاید تنگی نفسم و حال بدم به خاطر این بود که کل داستان خودمو تو اون شرایط تصور میکردم!اصلا قابل تحمل نیست،به هیچ وجه!! ببخشید،دوست داشتم حسمو با کسی در میون بذارم،کی بهتر از شما که داستانو خوندید
کاربر 1507812
وای . من سالها قبل خوندم . ولی اینقد روی ذهنم اثر بد داشت ک هیچوقت نتونستم فراموش کنم . جیگرمو اتیش زد . اخه این چ سوژه ای بود
مهدان
کاش برای نویسنده شدن دست به نوشتن هر متنی نزد👎
groad
کار خوبی کردی نوشتی🌿 اتفاقا ما هم که داستانو خوندیم.. خوب میفهمیم حرفتو
نیوشا
جلال آل احمد توی خیلی از نوشته هاش اوج بدبختی و ذلیل بودن زنهای جامعه رو به تصویر میکشه. کتاب زن زیادی هم تقریبا همچین سبکی داره. خیلی خوشحالم که زنها هرروز و هرروز دارن بیشتر پیشرفت میکنن و دیگه هیچ مادری لازم نیس از سر بی سوادی همچین کاری با بچه اش بکنه. مطمئنم این فقط یه قصه نیس و زنهایی در قدیم بودن که به دلیل بی سوادی درست نمیتونستن فکر کنن و تحلیل کنن و به همین دلیل برده و بدبخت بودن.
Moosavi
کاش بفهمی که عشق یک مادر به فرزند ربطی به سوادش نداره
Ali1998
با کاربران znb و 7132272 موافقم
Nima
نویسنده کاملا حق آزادی بیان رو داره و هیچکسی نمیتونه بگه که این کارش اشتباهه. شما هم اگر حس خوبی با خواندن کتاب هاش نمیگیری بهتره که نخونید
بلاتریکس لسترنج
چقدر جنس زن بدبخت بود که به خاطر شوهر و اینکه حتما مرد داشته باشه از بچش گذشت
shiuda_zohre
دقیقاهمینه
کاربر 3122689
بدون مرد که پول تاکسی رو هم نداشت! شاید مجبور بوده مردی داشته باشه! یکی از مفاهیم این داستان میتونه این باشه که استقلال مالی زنان باید در جامعه د‌ر حدودی باشه که اگر در چنین دو راهی گیر کردند بتونن راحت تر انتخاب کنن!
کاربر ۲۳۴۸۱۷۲
توی هر کلمه اش منتظرم بودم پشیمون بشه و برگرده اما نشد! و دل من برای اون کودک لرزید. مگه میشه وجودتو بزاری و بری؟!
کاربر ۸۱۰۹۹۴۸
دقیقا
sahar
واقعا شخصیت زن داستان رو درک نمیکنم.به نظرم خیلی ریلکس بود ، بیشتر نگران خودشو زندگی خودش و نظر شوهرش بود و بچه اش اصلا مهم نبود دقیقا مثل اسم کتاب انگار که بچه مردمه.مثلا به جای اینکه ناراحت دوری از بچه باشه میگفت بدیش اینه که سه سال عمر صرف بزرگ کردنش کردم و دیگه شب بیداری و سختیش تموم شده و تازه اول راحتیشه ،یا آخرش ناراحت بود که چرا شوهرش کرایه تاکسی رو بهش نداده ....این بی عاطفه بودن دیگه یکم اغراق بود..
فائزه
ب نظرم شما آدم کم دیدی اتفاقا احساسات ی زن تو ی جامعه کوچیک با معیار های بد رو خیلی خوب ب تصویر کشیده بود..
mahdieCC
بخاطر اینکه زنان اونموقع تو سن کم بچه دار میشدن و این زن در بهترین حالت فقط ۱۵ سالشه بوده از یه بچه ۱۵ ساله چه انتظاری میشه داشت
Nenu1385
مادر هایی هم وجود دارند که نمیتوان آنها را مادر صدا زد وقتی مردان سنگدل داریم پس زنان سنگ دل هم داریم که در موقعیت های مختلف تبدیل به حیوان میشوند تعجب نداشت این داستان
کاربر ۲۲۹۴۹۸۲
کتاب بسیار جالبی بود.از بقیه داستان های کوتاه دیگر بهتر بود.اما به نظرم این زن از حیوان کمتر بوده.و همچنین عقاید کوته فکرانه و سنتی مزخرفی داشته.۱_به خاطر خودش بچه ۳ ساله اش را ...۲_به بچه اش میگه نره خر یکی دیگه(شوهر قبلیش)بچه به همون اندازه که به باباش تعلق داره به مامانش هم تعلق داره.۳_میگه چون بچه اولم بود سخت بود!!!!مگه بچه اول و اخر داره؟۴_اون شوهر جدیدش هم سنگدل بوده.اینهمه ادم از پرورشگاه بچه میارن.قرار نیست چون بچه خودت نیست بندازیش بیرون که.در این داستان به نظرم اشاره کوچکی هم به داستان عدل از صادق چوبک شده.
Somayeh
تلخ. اگه حال و روز روحیتون مساعد نیست تاکید میکنم نخونید.😞😞😞😢😢
Maliheh Kaviani
کاش اول کامنت شما رو دیده بودم قبل خوندنش🥲🥲
Somayeh
چه خاطره تلخی، و اینکه زندگی ما دهه شصتی ها پر هست از این خاطرات تلخ متاسفانه،و حسرت های زیاد
کاربر ۴۴۴۱۰۰۰
حتی اگه مساعد هم باشه نا مساعد میشه با خوندنش با جهلی ک قدیم بوده و یه مقدار اون هنوز تو جامعه هست این جور کارا عادی بوده براشون و ب آینده اون بچه فکر نکردن. تفاوت نسل دهه۶۰ با دهه۸۰ خودشون نشون دهنده این جهل و نادانی هست من خودم یادمه یبار تو مسیر خونه بودم خط کش مدرسم دستم بود یکی اونو گرفت ب زور ازم و من رفتم بگیرم از من بزرگتر بود و با دوستاش بود من هلم دادن من دوباره رفتم ب پشت خوردم زمین و سرم شکست و خون امد انقدری نبود ک زیاد شکسته باشه ولی خب تا خونه رسیده بودم خون ب یقه لباسم رسیده بود رسیدم ماجرا رو ک گفتم از مادرم و پدرم کتک خوردم ک چرا از اون کوچه اومدم و حتی برای اعتراض دنبال مقصر نرفتن این برایه من شد عقده و یادم نمیره از جهل اونا
عشق یعنی کتاب
کتاب حالبی بود. ولی به نظرم انسان باید خیلی بی رحم باشه که این کار رو انجام بده
کاربر 5595095
شما اینو خوندی ما اینو زندگی کردیم😅

حجم

۹٫۲ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۱۶ صفحه

حجم

۹٫۲ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۱۶ صفحه

قیمت:
رایگان
صفحه قبل
۱
۲
...
۵۰صفحه بعد