بریدههایی از کتاب معجزه توجهآگاهی
۴٫۰
(۳۱)
با زندگی یکی باشید. جاودانه در درختان و گیاهان، در دیگر مردم، در پرندگان و حیوانات، در آسمان، در امواج اقیانوس زندگی کنید. اسکلتتان فقط بخشی از شماست. شما در هر لحظه همهجا حاضرید. شما شکل جسمانی نیستید، یا حتی احساسات، افکار، اعمال، و دانستگیها نیستید.
شهربانو رمضانی
از بدن، احساسات، ادرا کات، کارکردهای ذهنیو هشیاریتان در لحظۀ حال آ گاه باشید. پنج مؤلفهای که «خود» شما را ساخته است ببینید. بپرسید: «من کیستم؟» این سؤال باید عمیقاً در شما ریشه داشته باشد، مانند دانهای تازه که در آغوش زمینی نرم خوابیده و با آب مرطوب شده است.
شهربانو رمضانی
ظرفها را با آرامش بشویید، انگار هر کاسه موضوعی برای تأمل است. هر کاسه را مقدس فرض کنید. تنفس خود را دنبال کنید تا از منحرف شدن ذهن جلوگیری کنید. سعی نکنید باعجله کار را تمام کنید. فکر کنید ظرفها مهمترین چیز زندگیتان هستند. ظرفها را در مراقبه بشویید. ا گر نتوانید ظرفها را باهشیاری بشویید، نمیتوانید وقتی در سکوت نشستهاید مراقبه کنید.
شهربانو رمضانی
روی جای صافی بدون تشک یا بالش دراز بکشید. دستها را آزادانه دو طرف بدن قرار دهید و پاها را کمی از هم دور کنید. تبسم را حفظ کنید. با ملایمت دمو بازدم کنید، توجهتان را روی تنفس متمرکز نگه دارید. تمام عضلات بدنتان را رها کنید. هر عضلهای را چنان آرمیده کنید که انگار در زمین فرومیرود یا مانند تکهای ابریشم که در نسیم آویزان شده تا خشک شود، نرم و لطیف است. کاملاً رها کنید.
شهربانو رمضانی
وقتی فهمیدید عصبانی هستید، فوراً تبسم کنید. بهآرامی دمو بازدم کنید، تبسم را بهاندازۀ سه تنفس حفظ کنید.
شهربانو رمضانی
چطور میتوانیم در لحظۀ حال زندگی کنیم، درست همین لحظه با کسانی که اطرافمان هستند زندگی کنیم، کمک کنیم رنجهایشان کاهش یابد و زندگیشان شادتر شود؟ چگونه؟
شهربانو رمضانی
آ گاهی از احساس در احساس یعنی آ گاه بودن از احساس، مستقیماً در هنگام تجربۀ احساس.
شهربانو رمضانی
تکنیک رسیدن به این آسودگی بر دو چیز استوار است - مشاهده کردن و رها کردن: مشاهده کردن تنفستان، و رها کردن چیزهای دیگر
شهربانو رمضانی
مانند گیاهان آبزی باشید که درحالیکه زیر سطح آب به بستر رودخانه میچسبند، با جریان آب حرکت میکنند. غیر از تنفس و تبسم به هیچچیز نیاویزید.
شهربانو رمضانی
جوانهای باش که در سکوت لب پرچین نشسته است
لبخندی باش، پارهای از این هستی شگفتانگیز
اینجا بمان، نیازی به عزیمت نیست.
شهربانو رمضانی
تنفس ما مانند آن نخْ سست و باریک است. اما وقتی میدانیم چطور از آن استفاده کنیم، میتواند به ابزاری شگفتانگیز تبدیل شود که به ما کمک میکند بر وضعیتی غلبه کنیم که ظاهراً هیچ امیدی در آن وجود ندارد. تنفسما پلی است از بدنبه ذهنمان، عنصری که بدن و ذهن را آشتی میدهد و یگانگی این دو را ممکن میسازد.
شهربانو رمضانی
توجهآ گاهی چنین چیزی است - معجزهای که میتواند در یک چشم به هم زدن ذهن پرا کندۀ ما را گرد آورد و تمامیت آن را بازیابد تا بتوانیم هر لحظه از حیات را زندگی کنیم.
شهربانو رمضانی
شاید بپرسید: پس چطور توجهآ گاهی را تمرین کنیم؟
پاسخ من این است: توجهات را بر کار متمرکز کن، گوشبهزنگ و آماده باش تا هر شرایطی را که ممکن است پیش بیاید، ماهرانه و هوشمندانه مدیریت کنی - توجهآ گاهی یعنی همین. توجهآ گاهی چیزی جز متمرکز کردن توجه بر کار، گوشبهزنگ بودن و به کار بردن بهترین تصمیم ممکن برای شخص نیست. در لحظاتی که کسی همفکری میکند، مسئله حل میکند، یا با هر واقعهای دستوپنجه نرم میکند، داشتن قلب آرام و کنترل بر خود ضروری است تا نتایجی مناسب حاصل شود. هرکسی میتواند این را بفهمد. ا گر نتوانیم خودمان را کنترل کنیم و درعوض اجازه دهیم بیصبری و خشممداخله کنند، کارمان دیگر ارزشی نخواهد داشت.
شهربانو رمضانی
به یاد داشته باش که فقط یک زمان مهم وجود دارد و آن ا کنون است. لحظۀ حال تنها زمانی است که ما بر آن تسلط داریم. مهمترین شخص همیشه کسی است که با او هستی، کسی که درست مقابل توست، کسی نمیداند در آینده با چه کسی سروکار خواهی داشت. مهمترین کار این است که کسی را که کنارت است خوشحال کنی، ادامۀ زندگی تنها برای این کار است
بیتا
اما تصویر میمون فقط ابزاری برای بیان مطلب است. وقتی ذهن پیوسته و مستقیماً از خودش آ گاه باشد، دیگر مانند میمون نیست. دو ذهن وجود ندارد که یکی از شاخهای به شاخۀ دیگر تاب بخورد و دیگری در پی او باشد تا با تکه طنابی اسیرش کند.
بیتا
ذهن همچون میمونی است که در جنگل از شاخهای به شاخۀ دیگر تاب میخورد. برای اینکه هیچیک از حرکات نا گهانی میمون از نظرمان دور نماند، باید دائماً میمون را تماشا کنیم و حتی با آن یکی شویم.
بیتا
مانند سایهای که صاحبش را دنبال میکند، افکارتان را تعقیب نکنید. بهدنبال افکارتان ندوید. خرسندی و آرامش را در همین لحظه بیابید.
بیتا
دیگر با هیچچیز به اینسو و آنسو کشیده نمیشوید.
ا گر نتوانید خرسندی را در آرام نشستن در همین لحظات پیدا کنید، وقتی آیندهای کهبهخودیخود مانند رود جاری میشود و نمیتوانید آن را بازگردانید فرابرسد و به لحظۀ حال تبدیل شود، دیگر قادر به زیستن آن هم نخواهید بود
بیتا
انگار اصلاً نارنگی نمیخورد. او داشت نقشههای آینده را «میخورد».
نارنگی تکههایی دارد. ا گر بتوانید فقط یک تکه را با توجه بخورید، احتمالاً تمام نارنگی را میتوانید با توجه بخورید. اما ا گر نتوانید آن تکه را با توجه بخورید، تمام نارنگی را هم نمیتوانید. جیم متوجه موضوع شد. دستش را آرام پایین آورد و به تکهای که در دهانش بود تمرکز کرد و پیش از اینکه تکۀ دیگری جدا کند، آن را کاملاً جوید.
بیتا
قبلاً انگار زمان برایم به بخشهای مختلف تقسیم شده بود. زمانی را برای جویی میگذاشتم، زمان دیگری برای سو، بخش دیگری را برای رسیدگی به آنا، و بخشی هم برای کارهای خانه. زمانی که باقی میمانْد متعلق به خودم بود. میتوانستم چیزی بخوانم، بنویسم، تحقیق کنم یا بروم قدم بزنم.
«اما الان سعی میکنم دیگر زمان را تقسیمبندی نکنم. زمانی را که با جویی و سو میگذرانم مانند زمان خودم در نظر میگیرم. وقتی به جویی کمک میکنم تکالیفش را انجام دهد، سعی میکنم راههایی پیدا کنم که این مدت را مانند وقت خودم ببینم. با او درس میخوانم، حضورم را با او شریک میشوم و راههایی پیدا میکنم تا به کارهایی که در این مدت انجام میدهیم علاقهمند شوم. زمانی که به او اختصاص میدهم زمان خودم میشود.
سپهر
حجم
۱٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
حجم
۱٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
قیمت:
۵۰,۰۰۰
۴۵,۰۰۰۱۰%
تومان