بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب اول شخص مفرد | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب اول شخص مفرد

بریده‌هایی از کتاب اول شخص مفرد

۳٫۵
(۳۰)
پیرمرد دوباره زبان گشود: «گوش کن، تو باید آن را با قدرت ذهنت تجسم کنی. تمام شم و شهود خودت را به کار گیر و آن را تصور کن. دایره‌ای که چندین مرکز دارد و محیطی ندارد. اگر حقیقتاً تمام توان خودت را مصروف آن کنی، تا حدی که عرقت دربیاید، آن‌وقت می‌توانی کم‌کم شکل این دایره را در ذهنت تجسم کنی.» گفتم: «کار سختی به نظر می‌رسد.» پیرمرد، انگار که چیز سفتی را از دهانش به بیرون تف می‌کند، گفت: «البته که سخت است. هیچ‌چیز ارزشمندی در این جهان وجود ندارد که به‌آسانی به دست آید.»
کاوشگر
«فکر می‌کنم عشق همان سوخت ضروری‌ست که به ما امکان ادامهٔ زندگی را می‌دهد. ممکن است آن عشق روزی تمام شود یا ممکن است به جایی نرسد. اما حتی اگر از بین برود یا یک‌طرفه هم باشد، بازهم می‌توانی به خاطرهٔ دوست داشتن یا عاشق کسی بودن بچسبی؛ و این منبع ارزشمندی از گرماست. بدون این منبع حرارت، قلب آدم و نیز قلب میمون تبدیل به زمینی بایر و خیلی سرد می‌شود؛ جایی که هیچ نوری از خورشید به آن نمی‌تابد، جایی که تویش گل‌های وحشی صلح و درختان امید مجالی برای روییدن ندارند. من اسم آن هفت زن زیبایی را که دوست داشتم اینجا، توی قلبم، حفظ می‌کنم.»
کاوشگر
خوشبختی همیشه یک چیز نسبی‌ست،
پویا پانا
از دست رفتن رؤیاها به‌مراتب اندوه‌بارتر از مرگ موجودی زنده است. گاهی اوقات به خودم می‌گویم اصلاً منصفانه نیست.
پویا پانا
«دوست داشتنِ دیگری یک‌جور بیماری روانی است که بیمه‌های تأمین اجتماعی پوشش نمی‌دهند.»
پویا پانا
«کمابیش همهٔ ما نقاب می‌زنیم. چون بدون نقاب نمی‌توانیم در این دنیای وحشی زنده بمانیم
mrzi
دست رفتن رؤیاها به‌مراتب اندوه‌بارتر از مرگ موجودی زنده است
mrzi
«اما اگر وقت و تلاش کافی وقف کنی و آن چیز ارزشمند را به دست آوری، آن‌وقت می‌شود خامهٔ زندگی‌ات.» «خامه؟» «در زبان فرانسوی ضرب‌المثلی هست که می‌گوید: خامهٔ خامه. تابه‌حال شنیده‌ای؟» گفتم: «خیر، فرانسوی بلد نیستم.» «خامهٔ خامه؛ یعنی بهترینِ بهترین‌ها؛ مهم‌ترین گوهر زندگی. به آن خامهٔ خامه می‌گویند. هرچه غیر آن خسته‌کننده و بی‌ارزش است.»
mrzi
هیچ‌چیز ارزشمندی در این جهان وجود ندارد که به‌آسانی به دست آید.
mrzi
حقیقت این است که شکست‌هایی که زندگی برای ما به همراه می‌آورد، بسیار بیشتر از پیروزی‌هایش است؛ و حکمت واقعی از این حاصل نمی‌شود که بدانیم چطور کسی را مغلوب کنیم، بلکه از یادگیری پذیرش شکست حاصل می‌شود.
Mary gholami
دنیا بسته به نگاهی که به آن داریم ممکن است زیرورو شود.
Mary gholami
در خاطرم گذشت باز دیدارمان تازه می‌شود؟ در خاطرم گذشت بی هیچ بهانه‌ای شاید دیدارمان تازه می‌شود؟ یا به فرجام می‌رسد، بی‌هیاهو از نور گریزان از سایه ترسان
maryrad
«مرگ همیشه مثل اجل معلق سر می‌رسد؛ و درعین‌حال سر وقت و با حوصله کارش را انجام می‌دهد؛ مانند عبارات زیبایی که به ذهنت خطور می‌کند. به آنی بند است، اما آنی ابدی.
نگین هستم یک عدد فرفری
فکر می‌کنم عشق همان سوخت ضروری‌ست که به ما امکان ادامهٔ زندگی را می‌دهد. ممکن است آن عشق روزی تمام شود یا ممکن است به جایی نرسد. اما حتی اگر از بین برود یا یک‌طرفه هم باشد، بازهم می‌توانی به خاطرهٔ دوست داشتن یا عاشق کسی بودن بچسبی؛ و این منبع ارزشمندی از گرماست.
leila tofighy
کمابیش همهٔ ما نقاب می‌زنیم. چون بدون نقاب نمی‌توانیم در این دنیای وحشی زنده بمانیم. زیر نقابِ روح شریر، صورت ساده و بی‌پیرایهٔ یک فرشته و زیر نقاب فرشته، صورت روحی شریر خوابیده‌ست. اینکه فقط این‌یکی یا آن‌یکی را داشته باشی غیرممکن است. ما چنین موجوداتی هستیم
Vahid
عشق همان سوخت ضروری‌ست که به ما امکان ادامهٔ زندگی را می‌دهد. ممکن است آن عشق روزی تمام شود یا ممکن است به جایی نرسد. اما حتی اگر از بین برود یا یک‌طرفه هم باشد، بازهم می‌توانی به خاطرهٔ دوست داشتن یا عاشق کسی بودن بچسبی؛ و این منبع ارزشمندی از گرماست. بدون این منبع حرارت، قلب آدم و نیز قلب میمون تبدیل به زمینی بایر و خیلی سرد می‌شود؛ جایی که هیچ نوری از خورشید به آن نمی‌تابد، جایی که تویش گل‌های وحشی صلح و درختان امید مجالی برای روییدن ندارند.
Vahid
«مرگ همیشه مثل اجل معلق سر می‌رسد؛ و درعین‌حال سر وقت و با حوصله کارش را انجام می‌دهد؛ مانند عبارات زیبایی که به ذهنت خطور می‌کند. به آنی بند است، اما آنی ابدی. به گسترهٔ کرانهٔ شرقی تا کرانهٔ غربی و تا بی‌کرانگی شاید. در این ساحت مفهوم زمان گم می‌شود. از این منظر ممکن است قبل از اینکه به پایان عمرت برسی، مرده باشی و مرگ حقیقی، زمان اضمحلال و فروپاشی است؛ لحظه‌ای که باقیماندهٔ وجودت نیز به‌ناگاه و به‌تمامی محو می‌شود و به عدم بازمی‌گردد؛ و این بیان حال من بود.»
Vahid
هیچ‌چیز ارزشمندی در این جهان وجود ندارد که به‌آسانی به دست آید.
Vahid
آدم وقتی به دبیرستان می‌رود هنوز خودش را نشناخته. انگار در خطوط لولهٔ زیرزمینی زندگی می‌کند.
soha_rj
نوزده سالم که بود، اصلاً از احوال درونی خودم آگاه نبودم، چه برسد به احوالِ درونی دیگران. با وجود این احساس می‌کردم از عملکرد غم و شادی سر درمی‌آورم. ولی آنچه هنوز از درکش عاجز بودم، وجود هزاران پدیده‌ای بود که در فاصلهٔ میان غم و شادی وجود داشت و اینکه چه رابطه‌ای بینشان برقرار است. بنابراین همواره مضطرب و درمانده بودم.
soha_rj

حجم

۱۳۷٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۴۸ صفحه

حجم

۱۳۷٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۴۸ صفحه

قیمت:
۳۹,۵۰۰
تومان