بریدههایی از کتاب اول شخص مفرد
۳٫۵
(۳۰)
«دوست داشتنِ دیگری یکجور بیماری روانی است که بیمههای تأمین اجتماعی پوشش نمیدهند.»
Vahid
مغزت طوری ساخته شده که به مسائل دشوار بیندیشد و تو را به جایی برساند تا دریابی آنچه را که ابتدا خارج از فهم تو بوده است؛ از آن پس میشود خامهٔ زندگیات. مابقی کسالتبار و بیارزش است.
Vahid
«در زبان فرانسوی ضربالمثلی هست که میگوید: خامهٔ خامه. تابهحال شنیدهای؟»
گفتم: «خیر، فرانسوی بلد نیستم.»
«خامهٔ خامه؛ یعنی بهترینِ بهترینها؛ مهمترین گوهر زندگی. به آن خامهٔ خامه میگویند. هرچه غیر آن خستهکننده و بیارزش است.»
Vahid
مغزت طوری ساخته شده که به مسائل دشوار بیندیشد و تو را به جایی برساند تا دریابی آنچه را که ابتدا خارج از فهم تو بوده است؛ از آن پس میشود خامهٔ زندگیات. مابقی کسالتبار و بیارزش است. این همان حرفی بود که پیرمرد سپیدموی به من گفت؛ عصر ابری یکشنبهٔ اواخر پاییز، در قلهٔ کوه کوبه، و من که دستهگل قرمز را محکم بغل زده بودم. و اینک هروقت مسئلهای آزارم میدهد، دوباره در همان دایرهٔ استثنایی غور میکنم؛ فارغ از آنکه کسالتآور و بیارزش باشد؛ و همان خامهٔ یگانهای که باید حس کنم، در اعماق وجودم سیر میکند.
mahtab Ravi
به دوستم گفتم: «گهگاه اتفاقاتی شبیه این در زندگی میافتد؛ رویدادهایی فهمناپذیر و غیرمنطقی که با خود آشفتگی و پریشانی خاطر عمیقی به همراه میآورد. نباید اجازه دهی دلمشغولیات شود. چشمانت را ببند و آن را پشت سر بگذار؛ گویی موجی عظیم از سر میگذرانی.»
دوستم، که چند سال از من کوچکتر بود، لحظاتی سکوت کرد و داشت موج عظیم را در ذهن خود تجسم میکرد. او موجسوار قابلی بود و خیلی چیزها راجع به موج و مخاطرات موج میدانست. تحمل نکرد و گفت: «ولی جلوی فکر را که نمیشود گرفت.»
«راست میگویی. واقعاً دشوار است.»
پیرمرد با ایمانی تزلزلناپذیر گفته بود هیچچیز ارزشمندی در این جهان وجود ندارد که بهآسانی به دست آید و این را طوری گفته بود که گویی فیثاغورس قضایای ریاضی را تبیین میکند.
کاربر ۱۴۴۲۲۲۲
«گهگاه اتفاقاتی شبیه این در زندگی میافتد؛ رویدادهایی فهمناپذیر و غیرمنطقی که با خود آشفتگی و پریشانی خاطر عمیقی به همراه میآورد. نباید اجازه دهی دلمشغولیات شود. چشمانت را ببند و آن را پشت سر بگذار؛ گویی موجی عظیم از سر میگذرانی.»
afsaneh
گفت: «مرگ همیشه مثل اجل معلق سر میرسد؛ و درعینحال سر وقت و با حوصله کارش را انجام میدهد؛ مانند عبارات زیبایی که به ذهنت خطور میکند. به آنی بند است، اما آنی ابدی. به گسترهٔ کرانهٔ شرقی تا کرانهٔ غربی و تا بیکرانگی شاید. در این ساحت مفهوم زمان گم میشود. از این منظر ممکن است قبل از اینکه به پایان عمرت برسی، مرده باشی و مرگ حقیقی، زمان اضمحلال و فروپاشی است؛ لحظهای که باقیماندهٔ وجودت نیز بهناگاه و بهتمامی محو میشود و به عدم بازمیگردد؛ و این بیان حال من بود.»
صبا
خودت گردنت را بزنی یا غیر
گردنت را که بر بالین سنگ بگذاری
بیتردید خاک خواهی شد و خاکستر
صبا
همچون دو خط موازی بودیم که در نقطهای به هم رسیدیم و سپس هریک راه خودمان را رفتیم.
صبا
اصلاً یادم نیست چه اسمی را صدا زد. تنها به یاد دارم یک اسم معمولی پیشپاافتاده بود. برایم عجیب بود آن اسم معمولی برایش مهم و ارزشمند باشد. یک اسم خشکوخالی گاهی میتواند قلب آدم را به لرزه دربیاورد.
صبا
حجم
۱۳۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۴۸ صفحه
حجم
۱۳۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۴۸ صفحه
قیمت:
۳۹,۵۰۰
تومان