بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب بیماری منتهی به مرگ | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب بیماری منتهی به مرگ

بریده‌هایی از کتاب بیماری منتهی به مرگ

انتشارات:نشر بیدگل
امتیاز:
۳.۶از ۱۷ رأی
۳٫۶
(۱۷)
دیدگاه شایع فهم بسیار کم‌مایه‌ای از نومیدی دارد. از جمله اینکه به‌کلی از نظر دور می‌دارد که نومیدنبودن، آگاهی نداشتن از نومیدبودن، خودش دقیقاً شکلی از نومیدی است (تنها همین یک موردی که اشاره شد، اگربه‌درستی فهمیده شود، هزاران و بلکه میلیون‌ها نفررا در مقولهٔ نومیدی جای خواهد داد).
mohammad shahriari
شخص جاه‌طلب که شعارش «یا قیصر یا هیچ» است، وقتی که قیصر نمی‌شود، درمورد این [ناکامی] نومید می‌گردد. اما این حاکی از چیز دیگری هم هست: دقیقاً به این دلیل که نتوانسته است قیصربشود، اکنون نمی‌تواند تحمل کند که خودش باشد. درنتیجه، از آن رو که قیصر نشده است نومید نمی‌شود، بلکه درمورد خودش نومید می‌شود از آن رو که قیصر نشده است.
mohammad shahriari
این درمورد نسبت امکان و فعلیت صدق نمی‌کند. اگر قابلیت فلان یا بهمان بودن نوعی حسن باشد، در این‌صورت به‌طور بالفعل چنان بودن حتی حسن بزرگ‌تری است؛ به‌عبارت‌دیگر، بودن در قیاس با قابلیتِ بودن نوعی صعود است. اما در خصوص نومیدی، بودن در قیاس با قابلیتِ بودن نوعی نزول است؛ این نزول همان‌قدر در منتهای حضیض است که حسنِ امکان در اوج است.
کاربر ۱۶۰۳۳۸۳
امکان این بیماری امتیاز انسان نسبت‌به حیوان است، و این امتیاز او را به صورتی متمایز می‌کند که سراپا فرق دارد با تمایزی که انسان به‌موجب راست‌قامتی و راه‌رفتن روی دو پا دارد، زیرا این امتیاز حاکی از راست‌قامتی یا والاییِ نامتناهی است، حاکی از اینکه او روح است. امکان این بیماری، امتیاز انسان نسبت‌به حیوان است؛ آگاه بودن از این بیماری امتیاز انسان مسیحی نسبت‌به انسان طبیعی است؛ و شفا پیداکردن از این بیماری رستگاری انسان مسیحی است. نتیجه اینکه قابلیت نومیدی حسنی است نامتناهی، و بااین‌همه نومیدبودن نه‌تنها بدترین بداقبالی و فلاکت، بلکه تباهی است.
eurus
بیشتر آدمیان احتمالاً به‌گونه‌ای زندگی می‌کنند که بهره‌شان از خودآگاهی بسیار کمتر از آن است که تصوری داشته باشند از اینکه سازواری چگونه چیزی است؛ به‌عبارت‌دیگر، آنها به‌منزلهٔ روح اگزیستانس ندارند. زندگی‌شان ـ‌خواه در قالب نوعی سادگی کودکانهٔ محبوب‌کننده خواه در هیئت پیش‌پاافتادگی کم‌مایه از پاره‌ای اعمال، پاره‌ای رویدادها، از فلان چیز و بهمان چیز تشکیل می‌شود؛ زمانی کار خوبی می‌کننـد، و زمانی دیگر دست‌به‌کار احمقانه‌ای می‌زنند، و باز همه‌چیزاز نو؛ گاه به‌مدت یک بعدازظهر یا شاید سه هفته نومیدند ولی بعد دوباره سردماغ‌اند و سپس به‌مدت یک روز دوباره نومیدند. آنها، به‌عبارتی، به بازی زندگی می‌پیوندند، اما هرگز مجموع‌کردن همه‌چیز در قالبی یکپارچه را تجربه نمی‌کنند، هرگزبه ایدهٔ خودسازواری نامتناهی دست پیدا نمی‌کنند.
نیک وایلد
با این حساب، مبتلا بودن به بیماری‌ای منتهی به مرگ ناتوانی از مردن است ولی نه آن‌گونه که گویی امیدِ زندگی هست؛ نه، آنچه مایهٔ یأس است این است که حتی واپسین امید، یعنی مرگ، هم در کار نیست
Stanew
به هر تقدیر، خواه با راهی که نویسنده برای شفایافتن از بیماری نومیدی پیش می‌نهد ـ‌و از ایمان مسیحی می‌گذرد همدلی داشته باشیم خواه نداشته باشیم، دشوار می‌توان منکر شد که او چشمی تیزبین در تشخیص این بیماری دارد، حتی در جایی که ظواهرِ امر از سلامت خبر می‌دهند.
کاربر ۲۹۷۳۷۷۳
نومیدی «بیماری خود» است، بیماری منتهی به مرگ به معنایی که کی‌یرکگور از این تعبیر مراد می‌کند. درعین‌حال، نومیدی پدیده‌ای یکسره منفی نیست و با شرحی که در کتاب آمده است رگه‌ای مثبت نیز دارد.
کاربر ۲۹۷۳۷۷۳
خیر؛ گناه مُصر است که تنها به خودش گوش دهد، مُصر است که تنها با خودش سروکار داشته باشد؛ خودش را درون خودش فرو می‌بندد، در واقع با یک حصرِ دیگر خودش را از درون محبوس می‌کند، و با نومیدبودن درمورد گناه از خودش در برابرهرگونه حمله یا تعقیبی از ناحیهٔ خیر محافظت می‌کند
طلا در مس
گناه نادانی است. این تعریف، چنان‌که مشهور است، تعریف سقراطی [گناه] است که، مثل هر چیزی که سقراطی است، حجیتی درخور توجه دارد. اما در این خصوص، همانند بسیاری چیزهایی که صبغهٔ سقراطی دارند، کسانی این میل را در خود احساس کرده‌اند که قدم فراتر بگذارند
طلا در مس
. دفاع از هر چیزی همواره خوارشمردن آن است. فرض کنید کسی انباری پراز طلا دارد و می‌خواهد یکایک سکه‌های طلایش را به فقرا ببخشد ـ‌اما این را هم فرض بگیرید که او آن‌قدر احمق است که این کار خیرش را با دفاعی آغاز می‌کند که در آن کارش را بر پایهٔ سه دلیل توجیه می‌کند: مردم کم‌وبیش شک می‌کنند در اینکه او دارد کار خیری انجام می‌دهد.
طلا در مس
حسد تحسینی است در خفا. تحسین‌کننده‌ای که احساس می‌کند نمی‌تواند با تسلیم‌کردن خودش به دست آنچه تحسینش می‌کند خشنود شود، حسد ورزیدن به آن را برمی‌گزیند
طلا در مس
نومیدیِ اهریمنی شدیدترین شکل نومیدی است: اینکه آدمی در نومیدی بخواهد خودش باشد. حتی در خودشیفتگی و خودخداگونه‌انگاری رواقی هم نیست که این نومیدی می‌خواهد خودش باشد؛ این نومیدی نمی‌خواهد مانند آن نومیدی‌ای خودش باشد که، البته به‌دروغ ولی به اعتباری، می‌خواهد بر وفق کمالش خودش باشد. خیر؛ این نومیدی در نفرت از اگزیستانس می‌خواهد خودش باشد، می‌خواهد بر وفق فلاکتش خودش باشد.
طلا در مس
برعکس، چه‌بسا غالباً مردان و زنان و پابه‌سن‌گذاشتگانی را ملاقات کنیم که توهماتی دارند درست همان‌قدر بچگانه که هر جوانی دارد. ما این واقعیت را نادیده می‌گیریم که توهم اساساً دو شکل دارد: توهم امید و توهم یاد. جوان توهم امید دارد؛ بزرگسالِ [پابه‌سن‌گذاشته] توهم یاد.
طلا در مس
؛ وقتی آنها نومیدند، به هیچ‌چیزبه‌اندازهٔ اینکه کسی دیگربوده باشند یا کسی دیگر شوند میل ندارند. در هر صورت، دشوار می‌توان جلوی خود را گرفت و به کسی که به این طریق نومید است نخندید، کسی که به‌حسب انسانی و علی‌رغم نومیدبودن، سخت بی‌گناه است.
طلا در مس
روحیهٔ فرهنگ‌نشناس بورژوایی فاقد امکان به‌منزلهٔ چیزی است که آدمی را از خواب فقدان روح بیدار می‌کند، زیرا این روحیه می‌پندارد که امکان را ضبط و مهار می‌کند، می‌پندارد که این انعطاف‌پذیری چشمگیررا به لطایف‌الحیل به دام یا دارالمجانینِ احتمال می‌اندازد، می‌پندارد که آن را در حبس نگه می‌دارد؛ این روحیه امکان را محبوس در قفس احتمال این سو و آن‌سو می‌برد، آن را در معرض نمایش می‌گذارد، خیال می‌کند که ارباب آن است، و درنمی‌یابد که دقیقاً از این طریق خودش را در اسارت فقدان روح درآورده و مفلوک‌ترینِ مفلوکان اس
طلا در مس
، فاقد امکان بودن همسنگ لال‌بودن است. امر ضروری مانند صامت‌های محض است، اما برای اداکردنشان وجود امکان لازم است.
طلا در مس
مشکلاتی کند، چون نوعی فعلیت است. اما خاموش‌ماندن! بااین‌حال، این از همه خطرناک‌تراست. زیرا شخص وقتی خاموش می‌ماند تماماً به دست خودش سپرده می‌شود؛ در اینجا فعلیت با مجازات کردن او، با بارکردن پیامدهای سخن گفتنش روی او، به کمکش نمی‌آید. خیر، از این لحاظ خاموش ماندن آسان است. اما شخصی که می‌داند چه چیزی حقیقتاً هول‌انگیز است بیش از هر چیزاز هر اشتباهی، از هر گناهی که به‌سمت درون می‌چرخد و ردی در بیرون به جا نمی‌گذارد می‌ترسد.
طلا در مس
د، نامش را آن‌چنان که از منظر الهی درک می‌شود از یاد می‌برد، جرئت نمی‌کند به خودش باور داشته باشد، خودﹾ بودن را بسیار خطرناک می‌بیند و همانند دیگران بودن، نسخه‌بدل شدن، عددی درمیان اعداد شدن، انسانی توده‌وارشدن را بسیار آسان‌تر و امن‌تر.
طلا در مس
د، اما تنها عمر آن کسی تلف شده است که به زیستنی ادامه داده است آن‌چنان گمراه شده با خوشی‌ها و ناخوشی‌های زندگی که هرگزبه‌طرزی قاطع و ابدی از خویشتن به‌منزلهٔ روح، به‌منزلهٔ خود، آگاه نشده است یا، به‌تعبیری دیگرو همسنگ آن، هرگزآگاه نشده
طلا در مس

حجم

۱۷۸٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۲۵ صفحه

حجم

۱۷۸٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۲۵ صفحه

قیمت:
۹۲,۰۰۰
۶۴,۴۰۰
۳۰%
تومان