مثل روزهای جوانیاش نیست، اما دلبستگی جای خود را به وابستگی داده؛ حالا یا از ترس تنها شدن و یا از فرط با هم بودن.
الی
عشق چه کارها که نمیکند...
n re
«گاهی وقتا تسلیم شدن از جنگیدن سختتره. شجاعت بیشتری مخواد.
n re
زیاد از سودش برای بقیه نگین... همه دوستن، همه خوبن، ولی به وقت منفعت، همون دوست، همون خوب، یکجور دیگه مِشه
n re
برای ما بدبختا هیچچیز عوض نمشه.»
n re
تصمیم گرفتم توی زندگیم فقط و فقط مرد باشم. انسان. آزاده.
n re
زخم بهتان با هیچ دوایی خوب نمشه هرچقدرم که بگذره...
n re
همیشه انسان باش و انسان بمان
n re
صولت به مخارج ازدواج که فکر کرد، نسبت به عدم فاصلهٔ طبقاتی گوسفندها باز هم حسرت خورد: «خوشبهحالتان که نه پولدار دارین و نه فقیر». و باز وقتی تصور میکرد شاید با پاسخ منفی مواجه شود، با صدای بلند ادامه داد: «خوشبهحالتان که نمدانین درد عاشقی یعنی چی.»
n re
دلبستگی جای خود را به وابستگی داده؛ حالا یا از ترس تنها شدن و یا از فرط با هم بودن.
n re