بریدههایی از کتاب جزء از کل
نویسنده:استیو تولتز
مترجم:معصومه محمودی
ویراستار:قهرمان عسکری
انتشارات:انتشارات فرشته
دستهبندی:
امتیاز:
۳.۳از ۱۱۱ رأی
۳٫۳
(۱۱۱)
«اگر داستایوفسکی رو بخونی، اون به پوشکین اشاره میکنه، بعدش تو میری و پوشکین رو میخونی و اونم به دانته اشاره میکنه، و بعدش تو میری و دانته رو می خونی و...»
Ali Broujerdi
اگر شخصیت انسان سرنوشت او باشد، و اگر شخصیت او مجموع اعمال او باشد، و اگر اعمال او نتیجهٔ افکار او باشد، پس شخصیت، اعمال و سرنوشت انسان به آنچه او فکر میکند بستگی دارد.
yasinds
«خلاصه میگم. چون انسان در حدی فانی بودن خودش رو انکار میکنه که تبدیل میشه به ماشینهای تفکر، هرگز نمیتونم مطمئن بشم که چیزی ماوراءالطبیعه یا مذهبی بهطور ذاتی خودش اتفاق میافتاده و تنها دستاورد ناامیدانهٔ من برای باور داشتن به خاص بودن و تمایلم برای بقا نیست.»
yasinds
دیر یا زود ما باید چیزی را برای خود ایده آل کنیم، بیاشتیاق بودن نسبت به همه چیز غیرانسانی است. پس من او را برای خود ایدهآل کردم. اما آیا من عاشقش بودم یا نه؟ آیا این یک عشق بالغ بود یا یک عشق نابالغ؟ خب، من هم روشهای خودم را برای سردرآوردن از آن داشتم. تصمیم گرفتم: میدانم که عاشق هستم چون ناگهان از مرگ او به اندازهٔ مرگ خود وحشت داشتم. عاشقانهتر و رمانتیکتر میشد اگر میگفتم از مرگ او بیشتر از مرگ خود واهمه دارم، اما این یک دروغ میشد، و به هرحال، اگر از آرزوی عمیق و همیشگی من برای زندگی ابدی خبر داشتید آن هم در حالی که حتی ذرهای از من هم آسیب جزئی نبیند، قبول میکردید که همین ترس هم به اندازهٔ کافی رمانتیک است، ترس از مرگ معشوق.
yasinds
رؤیای یک مرد در گرو شکست رؤیای دیگری است. در استخر شناگر او شنا میکند و دیگری غرق میشود - دو نوع شکست مختلف
yasinds
«مردم زیادی به خودشون مطمئن هستن. اون چیزی رو که به عنوان حقیقت قبول دارن میذارن همون هم روی زندگیشون حاکم بشه، و اگه من مسیری رو برای زندگی بسازم، میتونم رو زندگی خودم کنترل داشته باشم، ولی در واقع بعدش آزادی خودم رو از دست میدم، چون اون چیزی رو که من به عنوان حقیقت در نظر گرفتمش، میشه حاکم و منم بردهٔ اون.
yasinds
بلکه این عادت احمقانه را داشتم که فکر میکردم همه چیز بهتر میشود، حتی زمانی که همهٔ شواهد خلاف آن را نشان میدادند، حتی وقتی همه چیز، بدتر و بدتر و بدتر و بدتر میشد.
🍃نــہـــالــــے🍃
پیروی کردن از نظرات عموم بدون تفکر، برای تو یک مرگ وحشتناک و نابهنگام رقم خواهد زد.
شاهین
آزادی فقط در شبیه یک دیوانه بودن است.
شاهین
با خاطرات دست و پنجه نرم کردن چندان هم کار راحتی نیست
شاهین
خیلی کم پیش میآید که کسی واقعا به تو توصیهای کاربردی بکند. معمولا میگویند: «نگران نباش» و «همه چی روبهراه میشه» که نه تنها کاربردی نیست بلکه اوضاع را بدتر هم میکند، و تو مجبوری صبر کنی تا زمانی که آنها به وضعیتی مانند خودت دچار شوند تا همان جملات را با لذت به خودشان برگردانی.
bec san
پدرم دوبار کنترل خود را از دست داد و مادرم را به باد کتک گرفت، مادرم کف زمین افتاده بود اما دیگر به راحتی نمیتوان یک مرد را از نقش همسر کتکزن جدا کرد، به همان اندازه که نمیتوان یک زن را با اطمینان به اینکه دچار سندروم همسر کتکخور شده از خانه فراری داد. فقط اینکه بیفایده است و هر دو در نقش خود غرق شدهاند.
bec san
«خب تا اونجا که یادم میاد، بعدازظهرها مادرم به من یه لیوان شیر سرد میداد. چرا گرم نه؟ چرا اصلا شیر؟ چرا آب نارگیل یا نکتار انبه نمیداد؟ یه بار ازش پرسیدم. اون گفت که این چیزیه که بچههای همسن تو میخورن. و یه وقت دیگه موقع شام، وقتی آرنجم موقع خوردن رو میز بود، منو تنبیه کرد. پرسیدم چرا. اون گفت: «بیادبیه» منم گفتم: «بیادب واسه کی؟ واسه تو؟ چهجوری این کار بیادبیه؟» دوباره از حرفای من گیج شد، و بعدش داشتم میرفتم به تخت چون هفت عصر موقع خواب بچههای زیر هفت ساله هست، متوجه شدم که دارم کورکورانه از دستورات زنی پیروی میکنم که خودش کورکورانه داره از شایعات تبعیت میکنه. فکر کردم: شاید نباید چیزا اینجوری باشه. میتونه طور دیگهای هم باشه. هرطوری.»
bec san
مردم دیگه رمزآلود و مبهم نیستن چون اصلا خفه خون نمیگیرن!
Artemis
وقتی مردم فکر کنند که روزهایت به شماره افتاده، خیلی با تو مهربان میشوند. ولی زمانی که تلاش میکنی در این دنیا به جایی برسی، آن موقع همان مردم پنجههایشان را نشانت میدهند.
bec san
آزادی فقط در شبیه یک دیوانه بودن است.
sima
باید راهی عالی برای پنهان شدن مییافتم، و برای این کار ماسکهای مختلفی به چهره زدم: خجالتی، افسرده، خوشبین، عیاش - ماسکهای سادهای بودند که ویژگی مشخصی داشتند. دفعهٔ بعد ماسکهای پیچیدهتری را امتحان کردم، غمگین و شاد، آسیبپذیر در عین حال شاد، مغرور و متفکر. درنهایت این نقابها را به دلیل انرژی زیادی که از من میگرفتند، رها کردم. این را از من داشته باش: اگر وسوسهٔ نگه داشتن این ماسکها به سرت بزند باید بدانی که آنها تو را زنده زنده میخورند.
raha
- اونجا جای مردن نیست. فکر کردم: اگر حداقل یه بار برای فرار ازش تلاش نکنم، هرگز خودم رو نمیبخشم.
mobina
الان که مطابق با تصورات قبلیام، میلیونها سال عمر نخواهم کرد، چه برنامهای داشتم؟ برای اولین بار در زندگیم، واقعا متضرر شده بودم. سر تا پا ضرر.
هانیل
«لحظهای که با هر کسی ملاقات میکنیم، هر یک تبدیل به جزء می شوند.»
neda
حجم
۷۵۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۶۷۲ صفحه
حجم
۷۵۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۶۷۲ صفحه
قیمت:
۳۸,۰۰۰
۱۹,۰۰۰۵۰%
تومان