بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب جزء از کل | صفحه ۲۹ | طاقچه
تصویر جلد کتاب جزء از کل

بریده‌هایی از کتاب جزء از کل

نویسنده:استیو تولتز
ویراستار:قهرمان عسکری
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۳از ۱۱۱ رأی
۳٫۳
(۱۱۱)
در یکی از بعدازظهرها که پدر داستان زندگی‌اش را برای او تعریف کرد، آنوک دوباره شروع کرد؛ «می‌دونی مشکل تو چیه؟ تو داری همون تفکرات قدیمی خودت را هی تکرار می‌کنی. تا حالا متوجه شدی؟ تو داری از خودت نقل قول می‌کنی، و تنها دوستت هم اون چاپلوس احمقه.» - منظورش همان ادی بود - «که هر چی تو بگی رو قبول داره، تو هیچ‌وقت افکارت رو تو یه جای عمومی نمی‌گی، جایی که ممکنه به چالش کشیده بشن، تو اونا رو به خودت می‌گی و بعدش هم وقتی با چیزی که گفتی موافقت کردی، به خودت هم تبریک می‌گی.»
Ehsan
در یکی از بعدازظهرها که پدر داستان زندگی‌اش را برای او تعریف کرد، آنوک دوباره شروع کرد؛ «می‌دونی مشکل تو چیه؟ تو داری همون تفکرات قدیمی خودت را هی تکرار می‌کنی. تا حالا متوجه شدی؟ تو داری از خودت نقل قول می‌کنی، و تنها دوستت هم اون چاپلوس احمقه.»
Ehsan
پدر تقریبا تمام زندگی‌اش را صرف تیز کردن حس اهانت خود نسبت به دیگران کرده بود و جایی که داشت کم‌کم حکم «گناهکار» بودن دنیا را صادر می‌کرد، آنوک سر رسید و همه چیز را به هم زد. آنوک گفت: «می‌دونی مشکل تو چیه؟» (او همیشه این‌طوری جمله‌اش را شروع می‌کرد). «تو از خودت متنفری و واسه همین از بقیه هم نفرت داری. یه طورایی گربه دستش به گوشت نمی‌رسه و می‌گه پیف‌پیف بو می‌ده. تو سرت رو با خوندن و فکر کردن به چیزای بزرگ گرم کردی و به چیزای کوچیک تو زندگی خودت اهمیت ندادی، هر کسی رو هم دیدی که اهمیت می‌ده، فوری تحقیرش کردی. تو هیچ‌وقت مثل اونا تلاش نکردی، چون اصلا مثل اونا اهمیت ندادی. تو واقعا خبر نداری که مردم چی می‌کشن.
Ehsan
آنوک گفت: «می‌دونی مشکل تو چیه؟» (او همیشه این‌طوری جمله‌اش را شروع می‌کرد). «تو از خودت متنفری و واسه همین از بقیه هم نفرت داری. یه طورایی گربه دستش به گوشت نمی‌رسه و می‌گه پیف‌پیف بو می‌ده. تو سرت رو با خوندن و فکر کردن به چیزای بزرگ گرم کردی و به چیزای کوچیک تو زندگی خودت اهمیت ندادی، هر کسی رو هم دیدی که اهمیت می‌ده، فوری تحقیرش کردی. تو هیچ‌وقت مثل اونا تلاش نکردی، چون اصلا مثل اونا اهمیت ندادی. تو واقعا خبر نداری که مردم چی می‌کشن.
Ehsan
«می‌دونی مشکل تو چیه مارتین؟ تو کتاب‌هات رو به زندگی ترجیح دادی. می‌دونی، فکر نکنم که کتاب‌ها جایگزینی برای زندگی باشن. اون‌ها بیش‌تر مکمل‌اند.»
Ehsan
«چون همهٔ فرصت‌ها مال اوناست. چون وقتی فقرا دارن دست و پنجه نرم می‌کنن، ثروتمندا راجع‌به دمای استخرشون غر می‌زنن. وقتی آدمای عادی به مشکلی برمی‌خورن، قانون دهنشون رو سرویس می‌کنه اما وقتی ثروتمندا مشکل دارن، راحت سوار قانون می‌شن.
Ehsan
در زندگی واقعی، رقص زنان نیمه برهنه دور یک میله، چندان هم جذاب به نظر نمی‌رسد.
Ehsan
در حالی که افکار کثیف باعث می‌شود به‌محض مردن، تا ابدیت در آتش جهنم بسوزید؛ در عوض در این دنیا، آنچه شما را پخته و سرخ می‌کند عدم توانایی شما در اعمال یک سری کارها است.
Ehsan
، پدر سری به حساب بانک‌اش زد تا برای من یک هدیهٔ کوچک بگیرد: چهار ماهی باد کرده در یک تنگ کثیف. شبیه ماهی قرمز بودند فقط به رنگ سیاه. تنها سه روز در آپارتمان ما دوام آوردند. از خوردن زیاد مرده بودند. مثل این‌که من زیادی به آن‌ها غذا داده بودم. ظاهرا ماهی‌ها از آن شکم‌پرست‌های وحشتناک و بدون هیچ کنترل اراده‌ای هستند که نمی‌دانند چه موقع برایشان کافی است، و از آن تکه‌های کوچک بژی رنگ با آرم «غذای ماهی» می‌خورند و می‌خورند تا خود را تا سر حد مرگ خفه کنند.
Ehsan
وقتی از بیمارستان مرخص شد، مشتاقانه در دنیا دنبال جاهایی می‌گشت تا نگاهی به خودش بیندازد. دنیا هم این جاها و مکان‌ها را برایش فراهم کرد. پدر دیگر توانایی راه رفتن در یک خط مستقیم را از دست داده بود. حالا رفتن از نقطهٔ الف به نقطهٔ ب همیشه از کنار آینه بغل ماشین‌های در حال حرکت، شیشهٔ مغازه‌ها، و کتری‌های استیلی بود. وقتی این چنین نسبت به ظاهر خود وسواس پیدا کنی، تازه متوجه می‌شوی که چقدر سطح بازتاب کننده در این عالم هستی وجود دارد. یک شب آمد و کنار در اتاق خوابم ایستاد، به بلندی نفس می‌کشید.
Ehsan
یک آبجو برای خودش و یک لیموناد برای من سفارش داد. من هم آبجو می‌خواستم ولی لیموناد گیرم آمد. تمام زندگی من همین شکلی بود.
Ehsan
فکر کردم این دقیقا همان کاری است که یک مرد مجرد امکان داشت پنج و نیم صبح بخواهد - دقیقا به همین علت است که مردم همسر و شوهر، و دوست پسر و دوست دختر دارند تا به خود اجازه ندهند زیادی خز و عجیب باشند. اما اگر یک مرد را به مدت طولانی تنها بگذاری، هیچ‌چیز عجیبی نمی‌ماند که او انجامش نداده باشد. زندگی مجرد سیستم ایمنی ذهن را تضعیف می‌کند و مغز شما مستعد حملهٔ ایده‌های عجیب‌وغریب می‌شود.
Ehsan
با نگاه به او حس کردم تمامی‌سال‌های بعد از پاریس اتفاق نیفتاده است، آن هجده سال گذشته مثل بعدازظهری طولانی و بیهوده در نظرم گذشت.
کاربر ۱۴۷۷۵۴۹
شکی نیست که لحظات تعیین‌کننده وقتی شکل می‌گیرند که شخصیت قالب‌بندی شده باشد، و بهتر است که تصمیم درستی گرفته شود. قالب سریع خشک می‌شود و شکل می‌گیرد.
کاربر ۱۴۷۷۵۴۹
هیچ‌وقت واسه خاطر این‌که جادهٔ برگشت خیلی طولانی یا خیلی تاریکه توی جایی که موندی گیر نکن. از این‌که چیزی گیرت نیاد به خودت ترس راه نده
hamidreza
«تفریح جمعی، مرگ یک تمدن است.»
امیرحسین افروزی فرد
«زندگی با نظر دنیا، دنیا را برایت سهل می‌کند، زندگی با نظر خود تنهایی را به تو سهل می‌کند؛ اما مرد بزرگ کسی است که در میان جمعیت، تنهایی مستقل خود را با شیرینی کامل حفظ کند.»
امیرحسین افروزی فرد
می‌خواهم به این رابطه پایان دهم ولی نمی‌دانم چطور، در هر حال بی‌تفاوت هستم و شاید همین باعث شده بود تا بیش‌تر از قبل عاشق من شود - اگر می‌خواستم که بمانم، احتمالا از گوشم گرفته و به بیرون پرتم می‌کرد اما از آن‌جا که می‌دانست خواهان رفتن هستم، هرگز این کار را نمی‌کرد. او می‌دانست در بیرون کردن کسی که خودش با یک اشاره پا به فرار می‌گذارد، هیچ لذتی وجود ندارد.
Ehsan
روی نیمکت قبرستان مونت‌مارته روبروی قبر نیجیسکی نشسته بودم و لیستی از تصمیماتم را تهیه می‌کردم. مثل همیشه یک سری خزعبلات - سیگار را ترک کن و با چیزهایی که داری شاد باش، به گداها پول بده ولی نه به آن‌هایی که التماست می‌کنند، حتی برای خودت هم ذلیل نشو، شراب ادرار کن و طلا دفع کن و از این جور چیزها. لیست پیش پا افتاده از قول‌هایی که به خودم می‌دادم به پنجاه عدد رسیده بود و همان‌طور که آن را پاره کرده و دور انداختم، به این فکر می‌کردم که لیست کارهای سال نو اعترافی است به این‌که با همهٔ این اوضاع و احوال، خوب می‌دانیم که مقصر بدختی‌هایمان، خود ما هستیم و نه دیگران.
Ehsan
۹: ۱۲ صبح دراز کشیده روی تخت، خیره شده به دیوار ۹: ۱۳ صبح دراز کشیده روی تخت، خیره شده به دیوار ۹: ۱۴ صبح دراز کشیده روی تخت، خیره شده به دیوار ۹: ۱۵ صبح بالشت را تا کرده، در حالت نشسته به بیرون از پنجره خیره شده است ۹: ۱۶ صبح نشسته روی تخت، خیره شده به بیرون از پنجره ۹: ۱۷ صبح نشسته روی تخت، خیره شده به بیرون از پنجره ۹: ۱۸ صبح نشسته روی تخت، خیره شده به بیرون از پنجره ۹: ۱۹ صبح نشسته روی تخت، خیره شده به بیرون از پنجره خدا می‌گوید که زندگی یک هدیه بوده است که تو حتی زحمت باز کردن آن را به خودت نداده‌ای. سپس مرا محکوم به نابودی می‌کند.
Ehsan

حجم

۷۵۹٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۶۷۲ صفحه

حجم

۷۵۹٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۶۷۲ صفحه

قیمت:
۳۸,۰۰۰
۱۹,۰۰۰
۵۰%
تومان