بریدههایی از کتاب جزء از کل
نویسنده:استیو تولتز
مترجم:معصومه محمودی
ویراستار:قهرمان عسکری
انتشارات:انتشارات فرشته
دستهبندی:
امتیاز:
۳.۳از ۱۱۱ رأی
۳٫۳
(۱۱۱)
وقتی تلاش میکنی تا کسی را از ذهنت بیرون کنی، این تلاش خود تبدیل بهخاطره میشود، بعد مجبوری تلاش کنی تا این کار را هم فراموش کنی که این عمل هم خود خاطرهای شده و در ذهنت ماندگار میشود.
ستایش گودرزی
«لذت؟ منظورت مثل یه حموم گرم تو زمستونه؟»
«خودشه»
«دیگه چی؟»
«باعث میشه فکر کنی زندهای، واقعا زنده.»
«به نظر خوب میاد. دیگه چی؟»
«چنان گیجت میکنه که نمیتونی دستت رو از پات تشخیص بدی.»
قبلا به این فکر کرده بودم. گفتم «بابا، تا حالا که از عشق به عنوان یه لذت، محرک و حواس پرتی تعریف کردی. چیز دیگهای هم از عشق میشه بگی؟»
«بیشتر از این چی میخوای؟»
«نمیدونم. چیزی که فراتر یا عمیقتر باشه؟»
«فراتر یا عمیقتر؟»
«یه چیز معنادارتر؟»
«مثلا چی؟»
«مطمئن نیستم.»
ما به بنبست رسیدیم
Ehsan
به او گفتم نگران هستم از اینکه در خانهای به این درن دشتی تمام وعدههای غذاییش را تنها بخورد، چون صدای طنینانداز اصابت قاشق و چنگال موقع خوردن غذا در یک خانهٔ خالی، یکی از پنج صدای برتر غمگین تمام دورانهاست.
Ehsan
واقعا، من از آن نوع آدمهای اهل خودکشی نیستم. بلکه این عادت احمقانه را داشتم که فکر میکردم همه چیز بهتر میشود، حتی زمانی که همهٔ شواهد خلاف آن را نشان میدادند، حتی وقتی همه چیز، بدتر و بدتر و بدتر و بدتر میشد.
Ehsan
«دیر یا زود باید خانوادههایی با بهرهٔ هوشی پایین را محدود کرد» (ییاتز) و «جمعیت بزرگی از مردم حق زیستن ندارند، چون تنها عذابی برای سایر انسانهای والامقام هستند» (نیچه). همه، یا به عبارتی دیگر، همهٔ آن کسانی که من میشناسم چیزی جز جسدهای در حال فاسد و متعفنی نیستند که سرپا ایستادهاند چون تماشای فوتبال را به خواندن ویرژیل ترجیح دادهاند. «تفریح جمعی، مرگ یک تمدن است.» آن روشنفکران همینطور چرندیات خود را مثل تف دهان بیرون انداختهاند، اما من میگویم، اگر یک مرد به چیز احمقانهای بخندد و تمام بدنش از خوشحالی گُر بگیرد، چه اهمیتی دارد که ناشی از یک اثر هنری عمیق باشد یا بازپخش سریال سحر و افسون؟ حقیقتا، برای چه کسی اهمیت دارد؟ آن مرد فقط یک لحظهٔ درونی فوقالعادهای را تجربه کرده است، و از همه مهمتر، مجانی هم به دست آورده است.
Ehsan
اونا بهت میگن! انسانها از این بابت تو دنیا بینظیرن، که بر خلاف سایر حیوانات، آگاهی خودشون رو چنان پیشرفت دادن که باعث به وجود آمدن یک محصول جانبی افتضاح شده: اونها تنها موجوداتی هستن که از مرگومیر خودشون آگاهی دارن. این حقیقت چنان وحشتناکه که انسان از همون سنین کودکی اون رو در عمق ضمیر ناخوداگاهش دفن میکنه. و این کار مردم رو به ماشینهایی خونی بدل کرده، به کارخانههای گوشتی که معنا تولید میکنند. معانی که حس میکنن باید به پروژههای جاودانهٔ خودشون منتقل کنن - مثل بچههاشون، یا بتهاشون، یا آثار هنریشون، یا شغلهاشون، و یا ملتهاشون - چیزی که باور دارن بیشتر از اونها زنده میمونه. و مشکل هم اینجاست: مردم حس میکنن که برای زنده موندن به این باورها نیاز دارن، اما بهخاطر همین باورهاشون دارن ناخودآگاه دست به خودکشی میزنن.
Ehsan
مردان گناهکار به مرگ محکوم نمیشوند، به زندگی محکوم میشوند.
امیرحسین افروزی فرد
رؤیای یک مرد در گرو شکست رؤیای دیگری است.
امیرحسین افروزی فرد
تنها دو هفته نگذشته بود که حملات شروع شد. هلدادنها، کتکزدنها، تهدیدکردنها، توهینها، هوکردن و شوخیهای خرکی، و از همه بدتر سکوت رنجآور: تقریبا دویست دانشآموز در مدرسهٔ ما بودند، دویست دانشآموزی که همگی مرا نادیده میگرفتند. این حس سرد نادیدهگرفتهشدن مانند آتش تو را میسوزاند
Ehsan
مردگان از میان زمان و از میان قرنها برایم سخن میگفتند
Ali Broujerdi
وقتی مردم فکر کنند که روزهایت به شماره افتاده، خیلی با تو مهربان میشوند. ولی زمانی که تلاش میکنی در این دنیا به جایی برسی، آن موقع همان مردم پنجههایشان را نشانت میدهند.
Ehsan
امید داشتم که با خیره شدن به اجرای باشکوه اقیانوس در مواج کردن آبی و روبهرو شدن با باد دیوانهٔ دریا، ممکن است به این فکر بیفتد که صحنهٔ نمایش جهانی، چیزی بزرگتر از حد تصور او در داشتن نقشی کلیدی در آن است. اما نه، او به هیچ وجه موجودیت خود را در پس زمینه نمیدید و تا آخر در مورد آن جدی بود. او به سوی مرگ همچون شهیدی فدا در راه آرمانهای مخفیاش رفت، بیآنکه که خود را ذرهای ملامت کند.
yasinds
«ناسیونالیسم (ملی گرایی) شکل محارم ما است، بتپرستی ما، جنون ما. میهنپرستی... فرقهٔ آن است... همانگونه که عشق به یک فرد، مانع عشق به دیگران شده و آن عشق نیست؛ عشق به کشور هم بخشی از عشق به بشریت نیست، پس عشق نیست، بلکه بت پرستی است.»
yasinds
مچ او را موقع تمرین شیرینترین لبخند ممکن در آینه عقب ماشین گرفتم، این یعنی او خودش را برای نقش یک آدم ظالم آماده میکرد.
yasinds
فلسفهٔ آنها بر اساس درک این مسئله بود که کل زندگی رنجی بیش نیست، و زندگی هم دقیقا همینطور است به خصوص وقتی از دزدیکردن، دروغگفتن، رابطهیجنسی، تجملات، آبجو و اسپرسوی دوبل هم خبری نباشد
yasinds
تمامی اتفاقات در پشت چشمهایش میافتاد، از آن نوع چشمهایی که گویی از دورترین گوشههای دنیا بازگشتهاند تا به تو بگویند زحمت رفتن به آنجاها را به خود ندهی.
yasinds
جاسپر چیزی را میفهمید که اکثر مردم درک نمیکردند: اینکه آدم در حال مرگ هنوز هم تصمیمات مهمی برای زندگی دارد.
m_oghab
آیا من به خودِ جوانم آنقدری مطمئن هستم که معیارهای رفتاریام را در طول زندگی به خودم دیکته کنم؟
m_oghab
«جاسپر یادت باشه. غرور اولین چیز تو زندگیه که باید ازش فاصله بگیری. غرور برای این خوبه که تو راجعبه خودت حس خوبی داشته باشی. مثل اینه که تو به هویج چروک شده یه دست کت و شلوار بپوشونی و ببریش تئاتر و بعدش هم تظاهر کنی که اون یه شخص مهمه.
m_oghab
حتی در این دوزخ بیقانون، انسان باید برای خود ارزشهایی بسازد.
m_oghab
حجم
۷۵۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۶۷۲ صفحه
حجم
۷۵۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۶۷۲ صفحه
قیمت:
۳۸,۰۰۰
۱۹,۰۰۰۵۰%
تومان