بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب جزء از کل | صفحه ۴۷ | طاقچه
تصویر جلد کتاب جزء از کل

بریده‌هایی از کتاب جزء از کل

نویسنده:استیو تولتز
ویراستار:قهرمان عسکری
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۲از ۱۱۰ رأی
۳٫۲
(۱۱۰)
تو نمی‌توانی یک خرابکار را در اتاقی پر از آدم تشخیص دهی، همان‌طور که نمی‌توانی از روی ظاهر قضاوت کنی کسی زناکار یا بچه‌باز باشد. مردم رازهای خود را در خانه‌هایشان مخفی می‌کنند نه در چهره‌هایشان. چهره‌ها تنها متحمل غصه و رنج هستند. هم‌چنین نشان‌دهندهٔ تلخی، البته اگر جایی برایش در چهره مانده باشد.
🍃نــہـــالــــے🍃
«حس اینو دارم که مسیر اشتباهی رو رفتم اما اون‌قدر توی این جاده رفتم که دیگه نایی برای دور زدن و برگشتن واسم نمونده. خواهش می‌کنم مارتین تو باید این رو به یاد داشته باشی. اگه مسیر رو اشتباهی رفته باشی بدون که هرگز برای برگشتن دیر نیست. حتی اگه ده سال طول بکشه تا دوباره مسیر رو برگردی، باز هم باید انجامش بدی. هیچ‌وقت واسه خاطر این‌که جادهٔ برگشت خیلی طولانی یا خیلی تاریکه توی جایی که موندی گیر نکن. از این‌که چیزی گیرت نیاد به خودت ترس راه نده.»
🍃نــہـــالــــے🍃
وقتی که در میان بحران شخصی دست‌وپنجه نرم می‌کنی، شهر چهره‌ای بی‌رحم و بی‌تفاوت به خود می‌گیرد. این دردآور است که هیچ‌کس برای گرفتن دست تو چند لحظه‌ای هم متوقف نمی‌شود.
🍃نــہـــالــــے🍃
به هنگام رشوه‌دادن به مامور قانون، روش معمول آن انداختن پول روی زمین و در جلوی افسر مورد نظر است، و سپس با صدای عادی پرسیده می‌شود، «این از جیب شما افتاد؟» ریسک بسیار بالایی دارد و ممکن است افسر بگوید «آره مال منه، خدا رو شکر» و بعد از این‌که پول را به جیب گذاشت، شما را بازداشت کند. در حالی که هیچ تضمینی در رشوه‌خواری نیست، توصیهٔ من به شما این است که فقط بیرون بیایید و بگویید «خب، تو رشوه قبول می‌کنی یا نه؟» در این روش، اگر قبول نکرد، و شما را متهم به اقدام در رشوه دادن کرد، می‌توانید با توضیح این که واقعا هرگز قصد پیشنهاد رشوه را نداشتید از خودتان دفاع کنید، و این‌که این کار را هم نکرده‌اید؛ شما می‌خواستید از درستی شخصی که قصد دستگیری شما را داشته مطمئن شوید و به‌طور خلاصه ریاکاری او را بسنجید.
🍃نــہـــالــــے🍃
گمنامی هم صداقت را تضمین می‌کند (همان‌طور که اسکار ویلده گفته است: «به مرد ماسکی برای پنهان‌شدن بده و او حقیقت را افشا خواهد کرد»)،
🍃نــہـــالــــے🍃
من بهت می‌گم که اون بیرون چه خبره: یه مشت برده که عاشق آزادی هستن که فکر می‌کنن دارن. اونا خودشون رو به شغل یا چیزای دیگه زنجیر کردن و یا حتی به بچه‌هایی که مثل موش رو زمین وول می‌خورن. اونا هم زندانی‌اند، فقط این‌که خودشون خبر ندارن.
🍃نــہـــالــــے🍃
وقتی مردم فکر کنند که روزهایت به شماره افتاده، خیلی با تو مهربان می‌شوند. ولی زمانی که تلاش می‌کنی در این دنیا به جایی برسی، آن موقع همان مردم پنجه‌هایشان را نشانت می‌دهند.
🍃نــہـــالــــے🍃
مردم فکر نمی‌کنن؛ اونا تکرار می‌کنن. اونا چیزی رو حلاجی نمی‌کنن؛ فقط نشخوارش می‌کنن. مردم هضم نمی‌کنن، کپی می‌کنن.
🍃نــہـــالــــے🍃
مردم همیشه می‌گن که کاراکتر یک شخص تغییر ناپذیره، ولی اکثرا این شخصیته که تغییر نمی‌کنه نه شخص، و زیر اون ماسک تغییرپذیر، موجودی زندگی می‌کنه که به شکل دیوانه‌وار و خارج از کنترلی رو به رشده. بهت بگم که بیش‌ترین فرد ثابت‌قدمی که می‌شناسی، مثل یه آدم غریبه می‌مونه واست، از درون اون فرد شکوفه می‌ده و مثل یه درخت جوانه می‌زنه، و حتی چشم سوم درمیاره. واسه ده سال، همچین آدمی توی اداره کنارت نشسته و تو از تغییراتی که درست زیر دماغت واسش اتفاق می‌افته، روحتم خبر نداره. حقیقتا، اگر کسی گفت که دوست من تو این سال‌ها اصلا تغییری نکرده، مطمئنا فرق بین ماسک و چهرهٔ واقعی رو نمی‌دونه.»
🍃نــہـــالــــے🍃
افراد دنیادیده و سالخورده می‌دانستند که کلید خوشبختی در پایین نگه داشتن سطح انتظارات است.
🍃نــہـــالــــے🍃
غروری که حتما ویژگی‌های ناخوشایند مرا در دید دیگران بیش‌تر جلوه‌گر می‌کرد.
شاهین
یک آدم کسل کننده تبدیل می‌شود. خیلی زود صحبت‌هایش، چهرهٔ خوشتیپ او را به یک چهرهٔ کریه تبدیل می‌کند، رفتارهایش مستبدانه شده و دهن همیشه نیمه‌بازش، نشان از احمق بودنش می‌شود، از آن به بعد هر روز، این زبان جدید مانعی بین آن‌ها می‌شود که رفته‌رفته رشد می‌کند. مانعی که باعث و بانی‌اش صحبت به یک زبان بود.
شاهین
اما افراد دنیادیده و سالخورده می‌دانستند که کلید خوشبختی در پایین نگه داشتن سطح انتظارات است
شاهین
طعم تلخ ظلم در حق خودشون رو می‌تونیم هنوز هم مزه‌مزه کنیم؛ همان حس شرمندگی برای زندگی بدون لذت. فقط مجموعه‌ای از افسوس و شکست و تأسف، یا زیستن بدون زندگی و لذته که دَری رو برای درک بهتر اون‌ها باز می‌کنه. اگه سرنوشت می‌گذاشت که ما زندگی عالی داشته باشیم و از یک موفقیت پرشکوه به موفقیتی دیگه برسیم، هرگز اون‌ها رو درک نمی‌کردیم، هرگز!»
شاهین
طعم تلخ ظلم در حق خودشون رو می‌تونیم هنوز هم مزه‌مزه کنیم؛ همان حس شرمندگی برای زندگی بدون لذت.
شاهین
کاسپر هرگز طعم پیروزی را نچشید. البته، او در مبارزاتی کوچک برنده می‌شد و پاداش می‌گرفت مثل (دو سکه طلا، یک بوسه، و رضایت پدرش)، اما هرگز، حتی یک‌بار هم در هیچ جنگی پیروز نشد. حالا من درک می‌کنم که به‌خاطر فلسفهٔ پدرم، کاسپر چند پیروزی شخصی در زندگی کسب کرده بود: پیروزی‌هایی هم‌چون نبود عشق، نبود آرامش، موفقیت و حتی شادی. ذهن پدرم نمی‌توانست آرامش ابدی و پیروزی معنی‌داری در تخیلاتش بگنجاند، چون چنین چیزهایی را تجربه نکرده بود. به این دلیل کاسپر از همان ابتدای داستان به فنا رفته بود. او هیچ شانسی نداشت، کاسپر بیچاره.
شاهین
کاسپر هرگز طعم پیروزی را نچشید. البته، او در مبارزاتی کوچک برنده می‌شد و پاداش می‌گرفت مثل (دو سکه طلا، یک بوسه، و رضایت پدرش)، اما هرگز، حتی یک‌بار هم در هیچ جنگی پیروز نشد.
شاهین
همهٔ دوستای کاسپر در مورد پسر چاق انتهای خیابون یه نظر داشتند، ازش متنفر بودن. و چون کاسپر نمی‌خواست دوستاش رو از دست بده پس اونم از پسر چاق متنفر شد. تا این‌که یه روز صبح، کاسپر از خواب بیدار شد و دید که مغزش شروع کرده به گندیدن، که در نهایت مغز گندیدش از سوراخ دماغش بیرون اومد. کاسپر بیچاره!
شاهین
وقتی که در اثر طوفان‌های الکتریکی، خاموشی داشتیم، پدر شمعی را روشن کرده و زیر چانه‌اش نگه می‌داشت تا به من نشان دهد که چطور چهرهٔ یک انسان با نورپردازی درست، به یک چهرهٔ شیطانی تبدیل می‌شود
شاهین
«گوش کن جاسپر. ماجرا از این قراره که دیگه ویرانی دنیا نامحسوس نیست، بلکه این روزها صدای از هم پاشیده شدنش از هر صدایی بلندتره!
شاهین

حجم

۷۵۹٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۶۷۲ صفحه

حجم

۷۵۹٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۶۷۲ صفحه

قیمت:
۳۸,۰۰۰
۱۹,۰۰۰
۵۰%
تومان