بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب جزء از کل | صفحه ۲۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب جزء از کل

بریده‌هایی از کتاب جزء از کل

نویسنده:استیو تولتز
ویراستار:قهرمان عسکری
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۳از ۱۱۱ رأی
۳٫۳
(۱۱۱)
موفق شده بودم مردم را قانع کنم که اگر به‌جای خواندن سرود ملی، هر روز خود با کمی مراسم سوگواری برای خودشان شروع کنند و اگر همگی با زوال و نابودی اجتناب‌ناپذیر خود کنار بیایند و از گشتن تعالی قهرمانانه در سرنوشت تأسف‌وار خود دست بکشند، ممکن است مثل هیتلر به سرشان نزند، کسی که چنان از مرگ آشفته شده بود سعی کرد با کشتن شش میلیون یهودی فکر آن را از سرش بیرون کند.
کاربر ۴۳۵۰۳۴۸
این‌که ما حقیقتا به اولین جامعهٔ مبتنی بر مرگ تبدیل می‌شویم. آن‌ها پذیرفته بودند که برای داشتن دیدی مناسب دربارهٔ زندگی باید هر فرد در این آب و خاک با این واقعیت روبرو شود که مرگ مشکلی فائق نشدنی است که واقعا نمی‌توان با ساختن بی‌امان مردم آن را حل کرد
کاربر ۴۳۵۰۳۴۸
بنابراین من معتقدم که اقتصاد پایهٔ نابرابری نیست، دندان‌های خوش ردیف است. وقتی دموکراسی کار می‌کند، دولت خواسته‌های مردم را اجرا می‌کند. مشکل این‌جاست که مردم چیزهای مزخرفی می‌خواهند! مردم می‌ترسند و ترسو و خودمحور هستند، و تنها به فکر امنیت مالی خود! بله حقیقت موضوع این است که باید یک ملت بزرگ دموکراتیک وجود داشته باشد چون هنوز هم یک عده آدم‌های عالی وجود دارند!
کاربر ۴۳۵۰۳۴۸
به چشم در برابر چشم نه ولی به یک گونی بزرگ پول برای چشم اعتقاد دارم! من به آموزش تحقیر جنسی در مدارس اعتقاد دارم! من معتقدم که متخصصان ضد تروریسم باید مجاز باشند تا هر کسی را که دوست دارند تفتیش بدنی کنند. من اعتقاد دارم که باید در سکوت بایستیم و از میزبانان بومی خود سپاسگزاری کنیم و سپس تک‌تکمان به کشورهای دیگر مهاجرت کنیم. من معتقدم که نابرابری محصول سرمایه‌داری نیست بلکه محصول این واقعیت است که در گروهی متشکل از دو مرد و یک زن، یکی از مردان قدبلندتر بوده و دندان‌های خوش ردیفی نسبت به دیگری خواهد داشت و او همانی خواهد بود که زن را به دست خواهد آورد.
کاربر ۴۳۵۰۳۴۸
سیارات دیگر از این مشکلات ندارند؛ آن‌ها مثل خورشیدهای خود در اوج هستند. دلیل این‌که ما هیچ‌وقت از فضای خارجی بازدید کننده نداشتیم، این نیست که آن‌ها وجود ندارند بلکه نمی‌خواهند ما را بشناسند. ما آن روستایی‌های خرفت و نادان در این کهکشان پرهیاهو هستیم. در یک شب آرام می‌توانید صدای قاه‌قاه خنده‌هایشان را بشنوید. آن‌ها به چه چیزی می‌خندند؟ بگذارید این‌گونه بگویم: انسانیت مثل کسی است که در شلوار خود خرابکاری کرده است و بعد دوره می‌افتاد و به همه می‌گوید: «از پیراهن جدید من خوشت میاد؟»
کاربر ۴۳۵۰۳۴۸
از این‌ها گذشته، ما این هدف را به هر قیمتی دنبال خواهیم کرد حتی اگر به معنای نابودی تمام عیار محل کارمان باشد. بشر می‌گوید، صنعت و اقتصاد و شغل را باید فدا کرد؟ برای چه؟ نسل‌های آینده؟ من حتی آن بچه‌ها را نمی‌شناسم! من این را مجانی به شما می‌گویم. این باعث شرمندگی من می‌شود که گونهٔ ما به فداکاری و ایثار شهرت دارد، اما این چنین همه‌چیز را برای هدفی اشتباه فدا می‌کند و شبیه آن دسته از افرادی می‌شود که موقع حمام کردن از سشوار استفاده می‌کند. فقط متاسفم که در زمان سه چهارم این فاجعهٔ خودساخته متولد شده‌ام و نه در همان آغاز یا در پایان آن. من از تماشای این فاجعه با حرکت آهسته حالم بد می‌شود.
کاربر ۴۳۵۰۳۴۸
از این‌ها گذشته، ما این هدف را به هر قیمتی دنبال خواهیم کرد حتی اگر به معنای نابودی تمام عیار محل کارمان باشد. بشر می‌گوید، صنعت و اقتصاد و شغل را باید فدا کرد؟ برای چه؟ نسل‌های آینده؟ من حتی آن بچه‌ها را نمی‌شناسم! من این را مجانی به شما می‌گویم. این باعث شرمندگی من می‌شود که گونهٔ ما به فداکاری و ایثار شهرت دارد، اما این چنین همه‌چیز را برای هدفی اشتباه فدا می‌کند و شبیه آن دسته از افرادی می‌شود که موقع حمام کردن از سشوار استفاده می‌کند. فقط متاسفم که در زمان سه چهارم این فاجعهٔ خودساخته متولد شده‌ام و نه در همان آغاز یا در پایان آن. من از تماشای این فاجعه با حرکت آهسته حالم بد می‌شود.
کاربر ۴۳۵۰۳۴۸
امروز هشتصد میلیون نفر با شکم گرسنه به رختخواب رفتند. خب، من اعتراف می‌کنم که تا مدت‌ها نقش ما به عنوان مصرف‌کنندگان اسراف‌کار به نظر دنیای خوبی را برای ما رقم زد -ما خوش‌هیکل‌تر شدیم، نیمی از ما پروتز سینه انجام داد، رک و پوست کنده باید گفت همه ما خوش‌قیافه‌تر شدیم- اما اکنون همهٔ ما چاق‌تر و سرطانی‌تر از همیشه هستیم، بنابراین فایدهٔ این کارها چیست؟ دنیا داغ‌تر می‌شود، یخ‌های قطبی ذوب می‌شوند زیرا انسان به طبیعت می‌گوید که سلام تمام هدف ما برای آینده‌ای دنج، داشتن شغل است. این همهٔ چیزی است که برایش برنامه‌ریزی کرده‌ایم.
کاربر ۴۳۵۰۳۴۸
خب پس من در جناح چپ هستم؟ مطمئنا آن‌ها اولین نفرهایی هستند که عریضه امضا می‌کنند و در امور بین‌المللی همیشه از آدم‌های تو سری خور حمایت می‌کنند حتی اگر این تو سری خورها یک مشت آدم‌خوار باشند -تا زمانی که پول و منابع کمی داشته باشند- و این افراد عمیقا دلسوز در جناح چپ هر کاری را برای بهبود محرومین انجام می‌دهند جز فداکاری شخصی. پس می‌بینید؟ من نه چپ هستم و نه راست. من فقط یک شخص معمولی هستم که هر شب با حس گناه سرش را روی بالش می‌گذارد. چرا نگذارد؟
کاربر ۴۳۵۰۳۴۸
حواستان به من است؟ ما به‌طرز حیرت‌آوری منتخب‌های خود را دست بالا می‌گیریم. من را دست بالا نگیرید. من اشتباه پشت یک اشتباه احمقانهٔ دیگر انجام می‌دهم! اما لازم است با خبر شوید من در چه موضع‌هایی ایستاده‌ام تا بدانید چه نوع اشتباهاتی را انجام خواهم داد. خب مطمئنا در جناح راست نیستم. من اهمیتی نمی‌دهم که همجنسگراها ازدواج کنند یا طلاق بگیرند. نه این‌که من مخالف حقوق همجنسگراها باشم، من فقط با عبارت «ارزش‌های خانوادگی» مخالف هستم. در واقع وقتی کسی «ارزش‌های خانوادگی» را به زبان می‌آورد، حس می‌کنم که به صورتم سیلی زده‌اند.
کاربر ۴۳۵۰۳۴۸
البته نامطلوب‌ترین چیز در مورد باور نداشتن به خدا این است که طبق باورهای غیرمعتبر بنده، این عوضی‌های حرام‌زاده هیچ تاوانی برای کارهایشان در آخرت نخواهند داد. همهٔ آن‌ها از زیر کارهایشان قسر در خواهند رفت. بسیار ناراحت کننده است چیزی را که کاشت می‌کنند دوباره برداشت نمی‌کنند بلکه همان‌جا که کاشته‌اند باقی می‌ماند.
کاربر ۴۳۵۰۳۴۸
اما چه فایده وقتی رقیبان مخالف همان آدم‌های دروغگو، ردیفی از دزدان احمقی هستند که لیاقت انتخاب شدن را ندارند و درنهایت ما دوباره به یک مشت دروغگوی دیگر رأی می‌دهیم، دوباره با دندان قروچه کردن به آن‌ها رأی می‌دهیم.
کاربر ۴۳۵۰۳۴۸
من تحسین و تشویق شما را می‌پذیرم. شما حریصانه مصرید تا از زندان‌های خود فرار کنید و فکر می‌کنید با ثروتمند شدن در واقع من شما را آزاد کرده‌ام. اما من این کار را نکرده‌ام، من تنها به شما اجازه دادم تا از سلول‌های خود بیرون بیایید و قدم در راهرو بگذارید. زندان هنوز وجود دارد، زندانی که نمی‌دانید تا چه حد عاشقش هستید. خیلی‌خب. بیایید راجع‌به ارتباط من با سندروم نفرت از آدم‌های موفق و ثروتمند صحبت کنیم. بهتر است در همین اول کار به این مسئلهٔ فریب‌دهنده بپردازیم.
کاربر ۴۳۵۰۳۴۸
من هم به چیزی باور دارم، به این‌که من کاموایی توپی هستم و زندگی گربه‌ای است که با چنگال‌هایش با آن بازی می‌کند.
کاربر ۴۳۵۰۳۴۸
ناراحتی من چندان دور از انتظار نبود، قطعا بخشی از وجود من دوست داشت که موفق شوم. نمی‌توانی در تمام عمر شکست بخوری، می‌توانی؟ در حقیقت می‌توانی، و مشکل هم دقیقا همین بود.
کاربر ۴۳۵۰۳۴۸
پادشاهی مدرن، هر نسل یکی در میان، با سوپرمدل‌ها ازدواج می‌کنند تا از این‌که نسلشان دارای گونه‌های بلند بشود، اطمینان حاصل کنند).
کاربر ۴۳۵۰۳۴۸
بعضی وقت‌ها فکر می‌کنم حیوان درونی انسان، برای زنده‌ماندن هیچ نیازی به آب و غذا ندارد و فقط با شایعات می‌تواند سر کند.
کاربر ۴۳۵۰۳۴۸
من هیچ ارزشی در آن نمی‌بینم و وقتی که می‌شنوم کسی می‌گوید «لااقل من شرافت دارم» فکر می‌کنم «همین الان با گفتن این از دستش دادی».
کاربر ۴۳۵۰۳۴۸
بنابراین، بعد از آن، مابقی زندگی من توده‌ای از دردهای فیزیکی بدن، رنج و عذاب روحی بود. بصورت عادی روزگار می‌گذراندم. اما مشکلی وجود داشت، من تا زمانی که لحظه مرگم برسد، فقط داشتم به آن فکر می‌کردم. من تصمیم گرفتم اگر نتوانم فقط یک روز آن را فراموش کنم، خودم را خلاص کنم. چرا که نه؟ چرا باید با مرگ خود مقابله کنم؟ من برنده نمی‌شدم. حتی اگر با معجزه، این سری سرطان را شکست دهم، بعدی را چه خواهم کرد؟ و بعدی‌ها؟ من هیچ استعدادی در بیهوده بودن ندارم. هدف مبارزه‌ای که نتیجه آن باخت است چیست؟ برای کسب عزت و منزلت انسانی؟ من استعدادی برای عزت هم ندارم.
کاربر ۴۳۵۰۳۴۸
ولی آیا من نمی‌توانم وجود خودم را در هر جای دیگری امتداد بخشم؟ وجود حقیقی‌ام را و نه بخشی از سایه‌ای را که با مثبت‌انگاری عَلَم شده است؟ نه، من نمی‌توانم خودم را متقاعد کنم روح غیر از آن اسم عاشقانه‌ای که ما روی خودآگاهی گذاشته‌ایم، باشد و سپس باور کنم آن متلاشی و پوسیده نمی‌شود.
کاربر ۴۳۵۰۳۴۸

حجم

۷۵۹٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۶۷۲ صفحه

حجم

۷۵۹٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۶۷۲ صفحه

قیمت:
۳۸,۰۰۰
۱۹,۰۰۰
۵۰%
تومان