بریدههایی از کتاب جزء از کل
نویسنده:استیو تولتز
مترجم:معصومه محمودی
ویراستار:قهرمان عسکری
انتشارات:انتشارات فرشته
دستهبندی:
امتیاز:
۳.۳از ۱۱۱ رأی
۳٫۳
(۱۱۱)
خیلی کم پیش میآید که کسی واقعا به تو توصیهای کاربردی بکند. معمولا میگویند: «نگران نباش» و «همه چی روبهراه میشه» که نه تنها کاربردی نیست بلکه اوضاع را بدتر هم میکند، و تو مجبوری صبر کنی تا زمانی که آنها به وضعیتی مانند خودت دچار شوند تا همان جملات را با لذت به خودشان برگردانی.
Hrays
هری عاشق من بود، و من هم عاشق او بودم، اما به این معنی نبود که او گلولهای را وسط دو چشمانم نکارد. خب به هر حال، مزهٔ عشق به همین چیزهاست.
fatemeh
آخرین ماراتنی که در آن شرکت کردم، موقع شکست دادن دویست میلیون اسپرم در راه رسیدن به تخمک بود.
tiffany
بعضی از مردم غرق شدن تو را حس میکنند، و وقتی برای بهتر دیدن قدمی جلو میگذارند، نمیتوانند در مقابل گذاشتن پا روی سر تو مقاومت کنند.
tiffany
خیلی از آدمای مستعد خودکشی اونقدر برای نوشتن آخرین حرفهاشون وقت تلف کردن که آخر سر از پیری مردن!
tiffany
همیشه تأکید داشت که مردم به هیچ وجه به مسافرت نمیروند بلکه عمری را در جستجوی جمعآوری مدارکی میگذرانند تا اعتقادی را که از همان روز اول در قلبشان نهفته بود را توجیه کنند. مطمئنا الهامات جدیدی سراغ آنها میآید، اما به ندرت ساختار اعتقاد اصلی آنها را در هم میشکند، فقط بر روی آن اعتقاد اصلی بنا میشود. او اعتقاد داشت که اگر پایه دست نخورده باقی بماند، مهم نیست بر روی آن چه بنا میکنید، به هیچ وجه نمیشود آن را سفر نامید. فقط میشود اسم آن را لایهبندی گذاشت. به هیچ عنوان باور نداشت که کسی از ابتدا شروع میکند. همیشه میگفت: «مردم به دنبال پاسخ نیستند، آنها به دنبال حقایقی برای اثبات خود هستند.»
کاربر ۴۳۵۰۳۴۸
من آنقدر از مرگ نمیترسیدم که از ترس خود آن هراس داشتم. ترسی که باعث میشود مردم باور داشته باشند، و نه تنها یکدیگر بلکه خودشان را هم بکشند. من از این ترس وحشت دارم، از این ترسی که میتواند بهطور ناخودآگاه مرا به یک دروغ راحت و گیجکننده وادار کند، دروغی که شاید زندگیام را بر آن بنا کنم.
کاربر ۴۳۵۰۳۴۸
دربارهٔ درد و رنج، او فکر میکرد که میتوان همهٔ آنها را تحمل کرد. تنها ترس از درد و رنج غیرقابل تحمل است.
کاربر ۴۳۵۰۳۴۸
تصور میکرد که اشتیاق برای خود زندگی نیست، بلکه برای سبک زندگی است.
کاربر ۴۳۵۰۳۴۸
اونا حادثه میخوان، و حادثه نه به معنای مرگ بلکه مرگ هزاران نفر، بنابراین در بخشهای پنهانی وجود هر شخص، هر شخص معتاد به اخبار امید به مصیبت بیشتر، جسدهای بیشتر، جنگهای عظیم بیشتر و حملات وحشتناکتر دشمن وجود داره، و این آرزوها هر روز وارد جهان میشن. نمیبینی؟ حالا بیشتر از هر زمان دیگهای تو تاریخ، آرزوی جهانی یک آروزی سیاه و تاریکه.»
کاربر ۴۳۵۰۳۴۸
حالا به این یکی فکر کن: یکی از بیماریهایی که در دنیای غرب همهگیر شده، اعتیاد به اخباره. روزنامهها، خبرهای اینترنتی، شبکههای بیست و چهار ساعتهٔ خبری. و خود اخبار چیه؟ اخبار یعنی تاریخ در حال ساخت. پس اعتیاد به اخبار یعنی اعتیاد به نتیجهٔ تاریخ. تا حالا فهمیدی چی گفتم؟»
کاربر ۴۳۵۰۳۴۸
«من باور دارم که افکار شخص معمولا توی وقایع واقعی جلوه میکنه. که ما به چیزهایی که فکر میکنیم به واقعیت بدل میشن.
کاربر ۴۳۵۰۳۴۸
باور کن که اصلا دلت نمیخواهد جلوی پای یک نفر از آنها زمین بخوری چون او اصلا زحمت بلند کردن تو را به خودش نمیدهد.
کاربر ۴۳۵۰۳۴۸
مردم همیشه میگویند «خیلی خوبه که بخشی از یه چیز بزرگتر از خودت باشی» اما تو همین الانش هم هستی. تو بخشی از یک چیز عظیمی. تمامی بشریت. این چیز بزرگی است. اما نمیتوانی آن را ببینی، پس خودت انتخاب میکنی، اما چه چیزی را؟ یک سازمان؟ یک فرهنگ؟ یک مسلک؟ اینها بزرگتر از تو نیستند. اینها خیلی خیلی کوچک هستند.
کاربر ۴۳۵۰۳۴۸
پدر و پسر، در بستر مرگ، گفتند که همدیگر را دوست دارند. چرا حس خوبی نداشت؟ این دلیلش بود: چون من چیزی را میدانستم که هیچ کسی آن را نمیدانست و نخواهد دانست. اینکه او چه مرد عجیب و شگفتانگیزی بود. این چیزی بود که واقعا میخواستم بگویم.
«بابا»
کاربر ۴۳۵۰۳۴۸
«چخوف اعتقاد داشت که انسان اگه بهش نشون بدی چهجور آدمیه، بهتر میشه. فکر نکنم که حرفش درست از آب دربیاد. فقط غمگینتر و تنهاتر میشه.»
کاربر ۴۳۵۰۳۴۸
«اصلا تا به حال فکر کردی که چرا خدای شما به ایمان نیاز داره؟ بهخاطر این نیست که بهشت از ظرفیت صندلی محدود برخورداره و ضرورت ایمان، روش خدا برای پایین آوردن اعداده؟»
کاربر ۴۳۵۰۳۴۸
خدایان آنها در واقع به حرف مردم گوش میدهد و بعضی اوقات هم دخالت میکند. خدایان آنها با التفاتهای شخصی سر و کار دارد! کسی که شما آن را میشناسید! به همین دلیل هم تجربههای خصوصی آنها هیچ موقع وحشت سرد ما را نچشیده است: ما انتظار نداشتیم که انگشت شست و اشارهٔ بزرگی از آسمان فرود آید تا ما را از مهلکه نجات دهد.
کاربر ۴۳۵۰۳۴۸
ما تنها کسانی بودیم که دعا نمیکردیم، و مثبتگرایی این فراریها واقعا من و پدر را شرمنده میکرد. آنها هنوز حس این را داشتند که چیزهای دوست داشتنی در هوا چرخ میخورد. آنها از پرواز نعشهٔ خود سرخوش بودند و سعادتمند، چون خدایان آنها از نوع درونی نبود، از آنهایی که واقعا نمیتواند در یک بحران ملموس و چند روزه مثل یک کشتی در حال غرق به تو کمک کند. خدایان آنها از نوع قدیمی بودند، از آنهایی که کل طبیعت را به سمت خواستههای فردی خود سوق میدهد. چه شانسی!
کاربر ۴۳۵۰۳۴۸
باید فکر کنی که توی یه فضای آزادی، و تنها راه برای انجام این کار لذت بردن از این هست که ندونی چی درسته و چی غلطه، زندگی رو بازی کن بدون اینکه سعی کنی از قوانینش سر دربیاری. از قضاوت زندگی دست بردار، از بیفایدگی لذت ببر، از توهمات قتل سرخور نشو، یادت باشه مردان گرسنه میمیرن در حالی که مردان روزهدار زنده میمونن.
کاربر ۴۳۵۰۳۴۸
حجم
۷۵۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۶۷۲ صفحه
حجم
۷۵۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۶۷۲ صفحه
قیمت:
۳۸,۰۰۰
۱۹,۰۰۰۵۰%
تومان