بریدههایی از کتاب سوء تفاهم
۳٫۵
(۲۱)
برای مردی که زندگی کرده، مرگ کار کوچکی است
Mohammad
تمام زمین چنان طرحریزی شده است که صورت آدم همیشه باید روبهبالا باشد و نگاه انسان همیشه گدایی کند. آه! من نسبت به این دنیایی که در آن دچار و گرفتار خدا هستیم، کینه میورزم؛ اما مرا که از بیداد رنج میبرم، نخواهند توانست بهراه راست بیاورند و من هرگز به زانو نخواهم افتاد
Mohammad
من فقط مشتاق آرامشم. مشتاق اندکی فراموشی.
دانور🌱
مارتا: مگر پاییز چیست؟
ژان: بهار دومی که در آن تمام برگها مثل گلها هستند.
دانور🌱
اگر بار گران این زندگی گاهی احترامی را که نسبت به تو داشته باشم از یادم میبرد، مرا ببخش.
دانور🌱
من گوشه و کنایه را دوست ندارم. جنایت، جنایت است.
دانور🌱
قلب فرسوده میشود آقا.
دانور🌱
در این دست آخر پند مرا گوش کنید؛ زیرا چون شوهرتان را کشتهام، بهعهدهٔ من است که شما را نصیحتی کنم. از خدای خودتان بخواهید که شما را همچون سنگ کند. خوشبختی این است که آدم بهجای سنگ گرفته شود؛ تنها خوشبختی حقیقی، مثل سنگ عمل کنید، درمقابل تمام فریادها کر باشید و هرگاه وقتش شد، به سنگ بپیوندید؛ ولی اگر حس کردید که برای ورود در این آرامش کور خیلی لش هستید، به ما بپیوندید؛ به ما در خانهٔ عمومیمان. خدا نگهدار خواهرم! همهچیز آسان است، خواهید دید. شما باید میان سعادت احمقانهٔ گرفتاریهای دنیا و بستر لزج و چسبندهای که ما در آن بهانتظارتان هستیم، یکی را انتخاب کنید.
alcapon
این را درک کنید که نه برای او و نه برای ما، نه در زندگی و نه در مرگ، نه وطنی هست و نه صلح و آرامشی؛ (با خندهای تحقیرکننده) زیرا این خاک زمخت و ناهنجار را که از نور محروم است و در آن آدمها درپی غذادادن به چارپایان کوری هستند، نمیتوان وطن نامید؛
هرمس
یافتن کلماتی که جدایی میافکند خیلی آسانتر از یافتن کلماتی است که پیوند میدهد و جمعوجور میکند!
هرمس
یک مرد راست است که به خوشبختی احتیاج دارد؛ اما همینطور هم به یافتن معنایی برای خودش هم نیازمند است
newuser south
هیچ روحی بهطور کامل جانی نیست و بدترین جنایتکاران هم ساعاتی را میشناسند که در آن خلع سلاح میشوند.
دانور🌱
قهرمانان داستان نیز به بیهودگی مبارزات خود درمقابل مرگ، به پوچی سگدویهای خود معترفند؛ اما بااینهمه از پا نمینشینند.
دانور🌱
من نسبت به این دنیایی که در آن دچار و گرفتار خدا هستیم، کینه میورزم
دانور🌱
«من آزادیام را گم کردهام و اکنون جهنم برایم دارد شروع میشود.»
دانور🌱
آه! من نسبت به این دنیایی که در آن دچار و گرفتار خدا هستیم، کینه میورزم؛ اما مرا که از بیداد رنج میبرم، نخواهند توانست بهراه راست بیاورند و من هرگز به زانو نخواهم افتاد
هرمس
در آن سرزمین که دریا محافظتش میکند، در آنجا اصلاً خدایان به ساحل قدم نمیگذارند؛ اما در اینجا که نگاه از هر طرف بازمیایستد، تمام زمین چنان طرحریزی شده است که صورت آدم همیشه باید روبهبالا باشد و نگاه انسان همیشه گدایی کند. آه! من نسبت به این دنیایی که در آن دچار و گرفتار خدا هستیم، کینه میورزم؛
هرمس
میدانم که این چیزها دشوار نیست. فقط کافی بود که حرف بزنی. در اینگونه موارد میگویند «آهاه، من آمدم.» و آنوقت همهچیز بهجریان خودش میافتد.
ژان: بله؛ اما فکر من پر از تصورات خودم بود و به من که منتظر پذیرایی گرم و نرمی بودم، درمقابل پولم، فقط آبجو دادند. همین مطلب کلمات را از دهان من سترد و خیال کردم که باید همینجور ادامه بدهم.
alcapon
و به این مرد نگاه کن که در خوابش خیلی بیگناهتر از موقع حرفزدنش است. دستکم او کارش را با دنیا تمام کرده است. از این لحظه بهبعد، همهچیز برایش آسان خواهد شد. او فقط از یک خواب انباشته از تصورات و رؤیاها بهخوابی گذر خواهد کرد که هیچ رؤیایی ندارد و آنچه که برای همهٔ مردم دلکندن موحشی بهشمار میرود، برای او جز یک خواب دراز نخواهد بود.
alcapon
تصور میکردم جنایت کانون ماست و جنایت است که مرا و مادر: م را برای ابد متحد ساخته است. من آخر در این دنیا بهطرف چهکسی میتوانستم رو کنم؟ جز بهطرف کسی که در همان آن و با من آدم کشته بود؟ اما من اشتباه میکردم. خود جنایت، تنهایی است. حتا اگر برای کاملکردن آن هزاربار اتفاق بیفتد و خیلی عادلانه است که من پساز این تنها زندگی کردهام و تنها آدم کشتهام تنها هم بمیرم.
alcapon
حجم
۶۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
حجم
۶۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
قیمت:
۱۹,۰۰۰
تومان