بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب بادبادک باز | صفحه ۱۲ | طاقچه
کتاب بادبادک باز اثر خالد حسینی

بریده‌هایی از کتاب بادبادک باز

نویسنده:خالد حسینی
انتشارات:انتشارات مجید
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۹۹ رأی
۴٫۴
(۹۹)
عکس را سرجایش گذاشتم و آن‌وقت بود که متوجه چیزی شدم: این فکر آخر، نیش و سوزشی به‌جانم نینداخته بود. وقتی درِ اتاق سهراب را می‌بستم، با خودم فکر کردم، شاید بخشش همین‌طوری جوانه می‌زند. نه با جار و جنجال تجلی؛ بلکه زمانی که رنج، زار و زندگی‌اش را جمع می‌کند، بقچه می‌کند و در نیمه‌های شب بی‌خبر می‌گذارد و می‌رود.
somayeh.
«در افغانستان کودک فراوان است؛ اما کودکی اندک.»
فاطمه بلالی
آن‌موقع نسل‌های کودکان افغان، که گوش‌شان با هیچ نوایی جز صدای بمب و آتش اسلحه آشنا نیست، هنوز به‌دنیا نیامده بودند.
فاطمه بلالی
حسن پاسخم را با لبخندی داد؛ با این تفاوت که مال او زورکی نبود: «می‌دونم.» و این ویژگی بارز کسانی است که هرچه را می‌گویند از صمیم قلب و جدی می‌گویند. آن‌ها خیال می‌کنند که همه همین‌طور هستند.
کاربر ۴۹۹۲۰۰۰

حجم

۳۸۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۴۳۲ صفحه

حجم

۳۸۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۴۳۲ صفحه

قیمت:
۴۳,۰۰۰
۲۱,۵۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل۱
...
۱۱
۱۲
صفحه بعد