بریدههایی از کتاب بادبادک باز
۴٫۴
(۹۹)
زندگی به من آموخت که آنچه دربارهٔ گذشته و اینکه چهطور میتوانی دفنش کنی میگویند، دروغی بیش نیست.
sina_m_farsakh
زندگی به من آموخت که آنچه دربارهٔ گذشته و اینکه چهطور میتوانی دفنش کنی میگویند، دروغی بیش نیست.
Sophie
«وقتی کسی رو میکشی، زندگیش رو میدزدی. حقِ داشتن شوهرو از زنش و حق داشتن پدرو از بچههاش میدزدی. وقتی دروغ میگی، حق دونستن حقیقتو از یه نفر میدزدی. وقتی کلک سوار میکنی، حق بهرهمندی از انصافو از یکی میدزدی.
کاربر ۶۴۱۸۲۴۶
«هیچچیز در این دنیا مجانی نیست.»
zohreh
حالا میفهمم که بابا اشتباه میکرد، خدایی وجود دارد، همیشه وجود داشته. او را اینجا میبینم، در چشمان مردمی که در این تالارِ استیصال گرد هم آمدهاند. این خانهٔ حقیقی خداست، اینجا مکانی است که کسانی که خدا را گم کردهاند، او را از نو خواهند یافت، نه آن مسجد سفید با نورافشانی الماسی و منارههای سربهفلککشیدهاش. خدایی هست؛ یعنی باید باشد و من اکنون به درگاهش دعا خواهم کرد. دعا میکنم که مرا بهخاطر آنکه در تمام این سالها از یادش غافل بودهام، عفو کند. مرا بهخاطر آنکه با مصونیت از مجازات، خیانت کردم، دروغ گفتم و گناه کردم و حالا بهوقت نیاز بهسویش بازگشتم، ببخشاید. دعا میکنم که او همانقدر که در کتابش نوشته، بخشنده، مهربان و بندهنواز باشد.
فاطمه بلالی
یهبار وقتی خیلی کوچیک بودم، از یه درخت رفتم بالا و کلی از این سیبای سبز کال خوردم. شکمم باد کرد و مثل طبل سفت شد. خیلی درد میکرد. مادرم گفت، اگه صبر میکردم تا سیبا برسه، مریض نمیشدم. از اون بهبعد، وقتی دلم خیلی یهچیزی رو میخواد، به حرفی که مادرم دربارهٔ سیب کال زد فکر میکنم.
فاطمه بلالی
فقط یه گناه وجود داره، فقط یکی؛ و اون دزدیه. تمام گناههای دیگه، یه شکل دیگهای از دزدین. منظورمو میفهمی؟
سیلوئِت
بابا گفت: «وقتی کسی رو میکشی، زندگیش رو میدزدی. حقِ داشتن شوهرو از زنش و حق داشتن پدرو از بچههاش میدزدی. وقتی دروغ میگی، حق دونستن حقیقتو از یه نفر میدزدی. وقتی کلک سوار میکنی، حق بهرهمندی از انصافو از یکی میدزدی. حالا فهمیدی؟»
سیلوئِت
سالیان سال از آن زمان میگذرد؛ اما زندگی به من آموخت که آنچه دربارهٔ گذشته و اینکه چهطور میتوانی دفنش کنی میگویند، دروغی بیش نیست. از اینرو این را میگویم که گذشته به هر قیمت، پنجهکشان راهش را بهسویت باز میکند.
Sina
آیا اصلاً کسی هست که داستان زندگیاش بهخوبی و خوشی بهپایان برسد؟ هرچه باشد، زندگی فیلم هندی نیست. بهقول افغانها: زندگی میگذرد، بیاعتنا به آغاز، پایان، کامیاب، ناکام، بحرانها، تزکیهٔ نفس... زندگی همچون کاروانی غبارآلود از پوچیها بهپیش میرود.
کاربر ۶۴۱۸۲۴۶
حجم
۳۸۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۴۳۲ صفحه
حجم
۳۸۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۴۳۲ صفحه
قیمت:
۴۳,۰۰۰
۲۱,۵۰۰۵۰%
تومان