«خسته از پرسه زدن در این صحرای بیآب و علفِ غرق در نور خورشید، آرزوی ارض موعودِ ازدواجی شیرین را دارم...»
imaanbaashtimonfared
جانهای متعالی بیشتر از همه مورد بیتوجهی قرار میگیرند زیرا از شکوِه کردن بیزارند.
imaanbaashtimonfared
قانونها تارهای عنکبوتی هستند که مگسهای بزرگ از خلال آنها میگذرند، اما مگسهای کوچک در آنها گرفتار میآیند.
imaanbaashtimonfared
بالزاک نوشت: «کارهای شوهرش خیلی کند پیش میروند، زندگی خودش نیز در گمنامی میگذرد، و نیروهای ارزشمندش در مبارزهای ناشناخته و بینشان هدر میروند.
imaanbaashtimonfared
همواره در خواب و خیال، همیشه در انتظار، ناظر برگذشتن روزهای خوب، سپری شدن جوانی، هیچ کس را در آغوش نداشتن و در عین حال به دون ژوان بودن متهم شدن! چه دون ژوان توخالی و گندهای!.
imaanbaashtimonfared
بیشتر از همیشه باید تولید میکرد، تولید میکرد، تولید میکرد. این شتابزدگی قدرت نبوغش را افزایش میداد.
imaanbaashtimonfared
«خداوندا مرا از شر دوستانم حفظ کن، دشمنانم را خودم جوابگو خواهم بود.»
imaanbaashtimonfared
هنگامی که شهرت از حد متعارف میگذرد، بدجنسی هم از حدود و نزاکت فراتر میرود.
imaanbaashtimonfared
احساسهای شریفانه خیلی بارور هستند، چرا آدم بهدنبال احساسهای رذیلانه برود؟...»
imaanbaashtimonfared
احساس میکرد که هنرمندها، مثل مردان اهل عمل، گاه نیاز دارند «تفریحهایی تند و آتشین را در برابر زندگیشان که خارج از زندگی معمولی چنان قدرتمند است، قرار دهند»
imaanbaashtimonfared