بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب همه نوکرها | صفحه ۳ | طاقچه
کتاب همه نوکرها اثر محمدرضا  حدادپور جهرمی

بریده‌هایی از کتاب همه نوکرها

انتشارات:نشر معارف
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۲از ۷۰ رأی
۴٫۲
(۷۰)
اگر کسی بخواهد از سرزمین عجایب سخن بگوید، باید فقط از عراق سخن بگوید و بس! سرزمینی که مردمش، راهنمای چپ می‌زنند، اما به راست می‌پیچند! سرزمینی که هنوز هم نمی‌توان فهمید ملتش شجاع است یا به خاطر ترس، از خودش رشادت و سماجت نشان می‌دهد!
حامد اسکوئی
اگه قرار باشه بجنگیم، اولین کسایی که جلومون صف می‌کشن، کسایی هستن که پای میز مذاکرات باهامون می‌شستن و گپ‌وگفت می‌کردن!
کاربر ۴۶۷۷۰۱۶
ما اصولاً روی حرم‌ها حساسیم، حساس!
کاربر ۴۶۷۷۰۱۶
«مهم نیست دشمنمون کیه! مهم اینه که گفتن خطرشون جدیه و از مسیر عربستان به سمت عراق دارن پیشروی می‌کنن. برای دفعشون، پول خوبی هم می‌دن! راستی می‌تونم تا عراق با شما بیام؟!!»
کاربر ۱۱۳۷۸۳۸
حالا ما از منطقهٔ «ثعلبیه» تا منطقهٔ «زباله» چند نفر از دست داده بودیم و چند نفر جذب کرده بودیم؟! حسابش سخت نیست! حداقل ۴۰۰ نفر «مسلمان» آمادهٔ رزم را از دست داده بودیم و دوسه نفر «مسیحیِ» نامسلمان، جذب کرده بودیم!!
Fatima 89
حالا که سال‌ها از آن روزها گذشته، دارم می‌فهمم که مشکل من همین‌جا بود که ایشان را با «دل» م پذیرفته بودم و واقعاً دوستش داشتم نه با «اعتقاد عقلی» و «ایمان باطنی»! من فقط فرمانده را «دوست» داشتم، وگرنه جوری نبودم که بتوانم همهٔ تصمیماتش را بپذیرم و بی‌چون‌وچرا بگویم چشم!
کاربر ۱۸۹۹۸۱۲
«می‌بینی ضحاک! می‌بینی چطور دارن فرار می‌کنن؟! خب اگر برحقن چرا پای حقشون وای‌نِمی‌سَن؟! اَگرَم ناحقن، پس چرا ما پای حقمون وای‌نَسیم؟! می‌بینی چطور دارن می‌دُوَن تا جونشون رو نجات بدن، تازه اینجا نه معرکهٔ جنگه و نه مقدمهٔ جنگ! ما با اینا طرف نیستیم؛ چون اینا اصلاً طرف کسی نیستن که بخوایم حسابشون کنیم! ما با کسایی طرفیم که سوارِ «جهل» و «ترسِ» اینان! تو فقط رفته بودی «آب» بیاری، ولی حالا داری با «آبروی» رفتهٔ اینا برمی‌گردی! تو فقط آب نخوردی و آب نیاوُردی، حداقل صد نفر رو هم با خودت از این اردوگاه آوُردی بیرون! جالب نیست؟!»
کاربر ۱۸۹۹۸۱۲
کسی که تو بحرانا از کسایی که دارن مقاومت می‌کنن حمایت نکنه و خودش رو به خواب بزنه، زیر لگد دشمنش از خواب بیدار می‌شه!
فوقِ معمولی
«خدا لعنت کنه اون عالم یا روحانی رو که بی‌خبرتون می‌ذاره، فقط برا اینکه بد نشه و جلوی بقیه کم نیاره! خدا لعنت کنه اون عالم و باسوادی رو که باید شبهات مردم رو جواب بده، ولی به خودش زحمت مطالعه و گفتن حقایق و دردا رو نمی‌ده و شما و امثال شما رو رها کرده!
فوقِ معمولی
همه درگیر این صحنه بودند. دیگر وقتش بود. می‌دانستم که اگر آن موقع کارم را نکنم دیگر به من هم رحم نمی‌کنند. ارباب خون‌آلود وسط قتلگاه بودند و داشتند جنازه برادرزاده‌شان را به‌زور به کناری می‌کشید. خودم را به ایشان رساندم. گفتم: «آقا من هستم، ضحاک‌بن‌عبدالله مشرقی. دیگر ماندنم فایده ندارد. اجازه هست بروم؟!!» لبان خشک و عطش‌ناک ارباب به‌زور تکان خوردند و گفتند: «برو! جانت را بردار و برو!»
mh.ranjbari

حجم

۱۳۱٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۶۴ صفحه

حجم

۱۳۱٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۶۴ صفحه

قیمت:
۳۶,۹۰۰
تومان