بریده‌هایی از کتاب اعترافات یک تبلیغاتچی

در تلویزیون یا مجلات تبلیغ خلاقانه و زیبایی را می‌بینم جستجو می‌کنم تا خالق آن را بیابم. سپس برای او یک دعوت‌نامه می‌فرستم و برای تلاشش از او قدردانی می‌کنم و می‌گویم که مشتاق همکاری با او هستم. سپس از او می‌خواهم که چند نمونه از بهترین کارهایش را برایم بفرستد تا از این طریق او را محک بزنم.

اگر از کسی اشتباهی سر زد باید صبور باشیم و برای رفع مشکل به او کمک کنیم. درعین‌حال یک فضای رقابتی سالم را به وجود بیاوریم و هرگز هدف اصلی را از یاد نبریم که کوتاه ترین مسیر برای رسیدن به موفقیت را انتخاب کنیم.

اگر به مشتری خدمت ویژه‌ای ارائه کنید که در جای دیگری ارائه نمی‌دهند باعث می‌شود که هرگز تو را رها نکند.

من احساس می‌کردم با ۶۳ ساعت کار در هفته زیاد کار می‌کنم اما آقای پیتارد هفته‌ای ۷۷ ساعت کار می‌کرد. این کار او به من نشان داد که کار کردن زیادتر مدیر، کارمندان را نیز به بیشتر کار کردن تشویق می‌کند.ن

هیچ‌کس نمی‌تواند در یک دفتر به‌هم‌ریخته افکارش را منظم کند و خلاقیتش را بروز دهد.

اگر بشنوم که در شرکت ما قول انجام کاری به مشتری داده‌شده است اما به تعهداتمان عمل نشده، به‌شدت عصبانی می‌شوم.

 به‌این‌علت است که من گه گاه یک شعار تبلیغاتی می‌نویسم تا به کارمندانم نشان دهم که جادویم هنوز کارساز است. همه ما از موسیو پیتارد حساب می‌بردیم و هر وقت خطایی می‌کردیم بلافاصله به اتاق شیشه‌ای نگاه می‌کردیم تا بفهمیم او خطای ما را فهمیده است یا نه. در یک بنگاه تبلیغاتی همانند یک آشپزخانه فشار زیادی روی کارکنان قرار دارد و ازآنجاکه افراد خلاق و بلندپروازی در این بنگاه‌ها کار می‌کنند اگر رئیس بنگاه روحیه خشنی نداشته باشد نمی‌تواند آن‌ها را مدیریت کند.

 اگر می‌خواستم صبر کنم تا از راه‌های متعارف شناخته شوم بیش از ۲۰ سال طول می‌کشید؛ اما من نه پول کافی داشتم و نه فرصت این کار را. کسی من را نمی‌شناخت و فقیر و کم‌حوصله بودم! باید به‌سرعت مشتریان را به سمت شرکت تازه‌پایم سرازیر می‌کردم.

فرد بزرگی این نصیحت را به من کرده بود که منتظر نباش مشتری به سراغت بیاید، خودت دنبالش برو.

من یک روش ساده دارم که به کمک آن آدم‌های خلاق را شناسایی می‌کنم. این روش به این صورت است که وقتی در تلویزیون یا مجلات تبلیغ خلاقانه و زیبایی را می‌بینم جستجو می‌کنم تا خالق آن را بیابم. سپس برای او یک دعوت‌نامه می‌فرستم و برای تلاشش از او قدردانی می‌کنم و می‌گویم که مشتاق همکاری با او هستم. سپس از او می‌خواهم که چند نمونه از بهترین کارهایش را برایم بفرستد تا از این طریق او را محک بزنم.

دست‌آخر اینکه برای آنکه یک مدیر اجرایی خوب باشید باید مثل پدر برای آن مجموعه باشید. چون فقط پدرها می‌توانند شناخت کاملی از ویژگی‌های فرزندان خود داشته باشند و آنان را در مسیر درستشان هدایت کنند تا با دنیای اطرافشان به‌درستی ارتباط برقرار کرده و به جایگاهی که لایقش هستند برسند.

ویژگی دیگر آقای پیتارد این بود که به‌هیچ‌وجه افراد بی‌لیاقت را تحمل نمی‌کرد. به‌طوری‌که در طول یک ماه سه سرآشپز را اخراج کرد. شاید ازنظر بعضی‌ها این کار سنگدلی باشد اما مدیران موفق معمولاًقصاب‌های سنگدلی هستند.

در یک بنگاه تبلیغاتی همانند یک آشپزخانه فشار زیادی روی کارکنان قرار دارد و ازآنجاکه افراد خلاق و بلندپروازی در این بنگاه‌ها کار می‌کنند اگر رئیس بنگاه روحیه خشنی نداشته باشد نمی‌تواند آن‌ها را مدیریت کند.

یادتان باشد همواره سخت‌ترین‌کار در بازاریابی جذب اولین مشتری است.

همهٔ ایده‌های بزرگ از یک جرقهٔ کوچک شروع می‌شوند.

لپ کلام اینکه تبلیغ باید طوری طراحی شود که محصول شما در نقش قهرمان باشد و از همان ثانیه اول تا آخر در پی فروش آن باشید.

هدف تبلیغ دادن یک وعده وسوسه کننده به بیننده است. وعده‌ای که موقع خریدفوراً به یادش بیاید ؛ توصیه من به شما این است که این وعده را دو بار در طول تبلیغ توسط دیالوگ بیان کنید. یک‌بار هم توسط متن زیرنویس و اگر هم جا داشت و تبلیغ را خراب نمی‌کرد آن را بیشتر تکرار کنید. به‌خصوص آنکه نام برند تجاری را در یک قسمت تصویر به‌صورت خوانا و واضح ضمیمه کنید.

مراقب باشید که تمرکزتان در عکس روی یک شخص باشد. از نمای خیلی نزدیک چهره‌ها هم استفاده نکنید و عکس کارخانه در هیچ جای آگهی‌تان نباشد.

نکته دیگر این است که بر اساس تحقیقات عکس‌های ((قبل و بعد از ...)) خیلی خیلی موردتوجه مخاطب است.

۹- هیچ‌گاه از افعال منفی استفاده نکنید. مثلاً ننویسید که ((این نمک آرسنیک ندارد)). چون شاید خواننده با خطای دید بخواند ((دارد)) و از آن عبور کند.