بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب اتاق مهمان | صفحه ۹ | طاقچه
تصویر جلد کتاب اتاق مهمان

بریده‌هایی از کتاب اتاق مهمان

ویراستار:سارا بحری
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۱از ۳۳۹ رأی
۴٫۱
(۳۳۹)
بالاخره پدر خونی‌ام بود و اگر او نبود من هم به دنیا نمی‌آمدم. اما همچنین همان مردی بود که اجازه داد حواسش به صورت زیبایی پرت شود و در نتیجه خانواده‌اش را نابود کرد
لاوین
مگر همیشه همین بلا سرم نمی‌آید؟ خودم را به شخص دیگری می‌سپارم و
لاوین
شاید هیچ‌وقت با زن مدنظرش آشنا نشده یا اینکه قلبش شکسته و به همین‌خاطر از زن‌ها دست کشیده و تصمیم گرفته زندگی‌ش رو وقف کمک به دیگران کنه. البته ترجیح می‌دم دومی رو باور کنم. خیلی رمانتیک‌تره.
لاوین
ه اگه توی شرایط اون موقعِ ما قرار بگیری و همون مسیر رو پیش بری، دیگه بعد از مدتی عوض کردن مسیرت غیرممکن می‌شه. یک دروغ به دروغ بعدی ختم می‌شه و بعد مثل خر توی گل گیر می‌کنی
valencia
«همیشه می‌گفت اتفاقات خوب در انتظار آدم‌های صبور است.»
nowgara
«فکر نمی‌کنم هیچ راه خوبی برای تموم کردن رابطه وجود داشته باشه. یا به کسی علاقه داری یا نداری، و تو به این نتیجه رسیدی که به‌هیچ‌وجه علاقه‌ای به من نداری.»
khazar
تو جای من باشی به یائسگی و پریود چی می‌گی؟ به‌نظرم گُه تنها کلمهٔ مناسب برای توصیفش باشه.
khazar
«منم عزیزم. بابایی اینجاست. بابایی همه‌چیز رو درست می‌کنه.»
فرسا
خانه جایی است که در آن احساس امنیت و آرامش کنی
zahra
از بین همهٔ ما، مامان همیشه تنها عضو خانواده بوده که احساساتش را به‌خوبی مخفی کرده است، انگار فکر می‌کند همهٔ مامان‌ها همین‌طوری هستند. مامان‌ها خانواده را کنار هم نگه می‌دارند و خودشان نباید درهم بشکنند. مثل ستون خانواده هستند.
zahra
«ایناهاش.» جک به دری اشاره می‌کند که در انتهای راهرویی کوتاه و دقیقاً رو به ماست. رنگ سفید مات معمولی دارد و جوری مستقیم روبه‌رویم قرار گرفته است که انگار تمام عمر در سکوت منتظر من بوده. هم‌زمان که جک دستگیرهٔ قدیمی در را می‌چرخاند، نفسم به طرز عجیبی در گلویم گیر می‌کند. در را باز می‌کند و وارد اتاق می‌شود. محکم سر جایم می‌مانم و مثل یک غریبه به داخل اتاق نگاه می‌کنم. «حالتون خوبه؟ شبیه کسانی شدین که دارن از سرما یخ می‌زنن.»
فرسا
صحبت دربارهٔ یک لطمهٔ روحی شدید مثل این است که دل‌وروده و قلبت را دردمندانه از شکم دربیاوری و در معرض دید همه بگذاری. وقتی حقیقت را بیرون بریزی، دیگر نمی‌توانی انکارش کنی. شاید بتوانی با آن کنار بیایی، اما هرگز نمی‌توانی فراموشش کنی.
elahe
مگر همیشه همین بلا سرم نمی‌آید؟ خودم را به شخص دیگری می‌سپارم و
لاوین
چه کسی بود که می‌گفت برای جلب‌توجه مردها باید حداقل چیزی در ویترین بگذاری؟ خب، این‌طور بگویم که ویترین من بسته و پرده‌هایش کشیده بود.
کاربر ۳۷۸۲۶۳۸
قانون اول من در محل کار این است که فقط کار کنم. همکارهایم دوستم نیستند. دوست‌ها درنهایت از آدم دور می‌شوند.
کاربر ۳۷۸۲۶۳۸
من هم مثل همهٔ بچه‌ها هرازگاهی اعصابم از دست والدینم خرد می‌شود، اما حقیقت این است که هرگز از پشت به من خنجر نزده‌اند.
کاربر ۳۷۸۲۶۳۸
هرازگاهی آرزو می‌کنم کاش مرگ خیلی ساده می‌اومد و من رو با خودش به یک بهشت آروم و ساکت می‌برد. جایی که کابوس دیدن توش ممنوع باشه. می‌دونین، مثل همون چیزهایی که روی سنگ قبرهای دوران ویکتوریایی نوشته: جایی که شروران مزاحمتی به وجود نمی‌آورند و خستگان آرام می‌گیرند.»
کاربر ۳۷۸۲۶۳۸
مردم وقتی می‌خوان از خودشون داستانی دربیارن، از جزئیات ریز پرهیز می‌کنن
دیانا
چه کسی بود که می‌گفت برای جلب‌توجه مردها باید حداقل چیزی در ویترین بگذاری؟ خب، این‌طور بگویم که ویترین من بسته و پرده‌هایش کشیده بود.
آرنیکا
اگر عاشق زنی زیبا شوی، به‌واقع قبر خودت و تمام عزیزانت را کنده‌ای.»
Ati

حجم

۲۹۵٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۲۸ صفحه

حجم

۲۹۵٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۲۸ صفحه

قیمت:
۵۷,۵۰۰
۴۰,۲۵۰
۳۰%
تومان