«تمام بچههایی که در کودکی پدر یا مادرشان را از دست میدهند، روح ناآرامی دارند. برای اینکه آنها مجبور شدهاند، برای زندگی خیلی معمولی بیشتر از دیگران تلاش بکنند و این تفاوت آنها را در زندگی به جنگ واداشته است.»
n re
وقتی از چیزی خوشحال میشوم، نمیخواهم ته و توی قضیه را دربیاورم. لابد میترسم یکباره کل ماجرا دروغ از آب دربیاید
n re
آدم باید کاری را که دوست دارد بکند و از کسی انتظار نداشته باشد.
n re
در اصل همین موضوع است که آدم را منقلب میکند. وقتی آدم میفهمد، آن کار را بیخود از اول قبول کرده، همهچیز توی ذهنش به هم میریزد، مخصوصا وقتی میفهمد میتواند پسش بدهد
n re
عصبانیت ممکن است از دوست داشتنِ زیاد باشد.
n re
تهران یک چیز خیلی خوب دارد که آدمها در آن گم میشوند و یک چیز خیلی بد که آدمها در آن خودشان را گم میکنند. شاید همیشه اینطور باشد، جاهای کوچک آدمها را بزرگ میکند و جاهای بزرگ آدمها را کوچک. از این بزرگی و کوچکی حالم به هم میخورد.
n re
آنموقعها نمیدانستم که همهچیز را نباید نوشت و گفت.
n re
انتظار! این کلمه قشنگ که معانی مختلفی دارد.
n re
حسین میگوید: «گندش بزنن. اون موقع که از هفت دولت آزاد بودیم گیر داده بودیم به اخلاق و حالا که میفهمیم سر و ته زندگی همینه، اخلاق گیر داده به ما!»
kamrang
در سیاست سیاهیلشکر خیلی مهم است
kamrang