بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب فلسفه تنهایی | صفحه ۲۰ | طاقچه
تصویر جلد کتاب فلسفه تنهایی

بریده‌هایی از کتاب فلسفه تنهایی

۳٫۲
(۱۴۵)
«و خداوند خدا گفت: خوب نیست که آدم تنها باشد.»
hasti
احساس تنهایی نوعی واکنش به این واقعیت است که نیاز شخص به برقرار کردن ارتباط با دیگران ارضا نمی‌شود.
Ali Aghazadeh
«در این لحظه تنها هستم. بیش از این چه می‌توانم بخواهم؟ شادی‌ای بالاتر از این وجود ندارد. آری: گوش دادن به سکوتی که تنهایی‌ام را وسعت می‌بخشد.»
Ali Aghazadeh
اگر ارزیابی‌ها و ارزش‌گذاری‌هایمان را تغییر دهیم می‌توانیم احساساتمان نسبت به افراد و امور را هم تغییر دهیم. ما می‌توانیم اَعمال عاداتمان را تغییر دهیم و از همین طریق احساساتمان را. همه انواع و اقسام احساسات ما مستمرآ در معرض ترتیب و تنظیمی هستند که ما به آنها می‌دهیم. احساساتی که ما درمورد امور و اشخاص مختلف داریم بسیار به‌ندرت از سر انتخابی فوری‌وفوتی هستند، بلکه به‌عکس حاصل ظرفیت‌های پرورش‌یافته پیشین ـچه ذاتی، چه اکتسابی ــ و سلسله‌ای از انتخاب‌هایی هستند که به‌مرور و در طول زمان شکل گرفته‌اند.
شرقی غمگین
عشق برای آنکه باشد و بماند باید در طولِ زمان برای آن بنیان تازه‌ای فراهم آورد.
نسترن
عاشق شدن بخشمِ مهمی از عشق است اما به‌هرروی فقط یک بخش از عشق است. عاشق شدن نه‌تنها فرد را کور می‌کند، بلکه، همانگونه که هایدگر می‌گوید، فرد را قادر به دیدن چیزهایی می‌کند که اگر عاشق نباشی قادر به دیدن آنها نیستی. (۴۱) اما درضمن می‌توانیم بگوییم که عاشق شدن پدیده‌ای تک‌کانونی و یک‌بعدی است، زیرا در این مرحله فرد فقط جنبه‌های اندکی از دلبندش را می‌شناسد و به آنها توجه دارد. اما خودِ عشق پدیده‌ای است که در طولِ زمانی دراز ابعادش را آشکارتر می‌کند و در طول این زمان است که درک ما از دیگری به‌کلی متفاوت و بسیار پیچیده‌تر می‌شود.
نسترن
تنها بودن به‌خودی‌خود نه بار معنایی مثبت دارد، نه بار معنایی منفی. همه‌چیز بستگی به نحوه تنها بودن دارد. تنها بودن ـبه حال خود ماندن ــ موقعیتی است که هم بهترین لحظات زندگی را شکل می‌دهد، هم بدترین‌هایشان را. ئی. ام.چوران در وصف آن وجه مثبت می‌نویسد: «در این لحظه تنها هستم. بیش از این چه می‌توانم بخواهم؟ شادی‌ای بالاتر از این وجود ندارد. آری: گوش دادن به سکوتی که تنهایی‌ام را وسعت می‌بخشد.»(۱۱) از سوی دیگر، وصف آن وجه منفی را می‌توان در تهوع سارتر سراغ گرفت: چنان غرق در تنهایی وحشتناکی بودم که به فکر خودکشی افتادم. تنها چیزی که جلویم را گرفت این فکر بود که هیچ‌کس، مطلقآ هیچ‌کس، از مرگ من متأثر نخواهد شد، و در مرگم حتی بیش از زندگی‌ام تنها خواهم بود.
fatemeh zrn
اگر یاد بگیریم به خودمان متّکی باشیم به‌نحوی که دیگر وابسته تأییدِ دیگران نباشیم می‌توانیم از شدّتِ احساسمِ تنهایی‌مان بکاهیم. درعین‌حال باید یاد بگیریم که با دیگران ارتباط برقرار کنیم و خودمان را به روی آنان بگشاییم. اما باز با همه اینها احساسمِ تنهایی به‌ناگزیر گهگاه سربرخواهد آورد. این همان احساسمِ تنهایی است که باید مسئولیتش را بپذیریم زیرا هرچه باشد این تنهایی، تنهایی خودِ ماست.
منکسر
غالبآ گفته می‌شود که در جهان غرب ـو نیز سایر نقاط جهان از این نظرــ بحران اعتماد پیش آمده است، اما شواهد و گواهی‌ها کاهشی عمومی در میزان اعتماد را نشان نمی‌دهد. البته میزان اعتماد در طول زمان و از محیطی به محیط دیگر قطعآ تغییر می‌کند. مثلا، بحران‌های مالی موجب کاهش اعتماد به نهادهای مالی می‌شود و در بسیاری از کشورها موجب کاهش اعتماد به مقامات سیاسی، اما در برخی کشورها نظیر سوئیس، در چنین مقاطعی ملاحظه می‌کنید که اعتماد به مقامات سیاسی افزون‌تر می‌شود.
منکسر
ثر تنهایی بر خطر مرگ معادل کشیدن ده تا پانزده نخ سیگار در روز و شدیدتر از تأثیر چاقی و بی‌تحرکی جسمانی است. تنهایی بر فشار خون و سیستم ایمنی تأثیر می‌گذارد، و باعث افزایش هورمون‌های استرس در بدن می‌شود. (۳۹) تنهایی همچنین خطر زوال عقل را بیشتر می‌کند و عمومآ در طول زمان قوای شناختی را تضعیف می‌کند. درضمن، تنهایی فرایند پیری را هم شتاب می‌بخشد. (۴۰) افراد تنها درست به همان اندازه افراد غیرتنها می‌خوابند اما کیفیت خواب آنها پایین‌تر است و زودبه زود بیدار می‌شوند.
منکسر
برای اکثر ما ارتباطمان با عده‌ای معدود سازنده بخش اعظم معنای زندگی‌مان است. درواقع، بخش عمده معنا در زندگی ما ظاهرآ وقتی نزدیک‌ترین و عزیزترین کسانمان را از دست می‌دهیم از میان می‌رود. متأسفانه اکثر اوقات ما تازه پس از آنکه آنها را از دست دادیم متوجه می‌شویم که چه میزان معنای زندگی ما وابسته آنان بوده است
منکسر
عشق بهایی دارد که همواره باید بپردازیم، و تنهایی بخشی از این بهاست. همه ما که دل در گرو مهر کس یا کسانی داریم، وقتی دیگر آن کس یا کسان نیستند، چه جسمآ تنهامان گذاشته باشند چه از نظر روحی و عاطفی، احساس تنهایی می‌کنیم. البته می‌توانیم خودمان را از چنین گزندی در امان نگه داریم ـبدین‌ترتیب که هیچ پیوند عاطفی نزدیکی با هیچ‌کس برقرار نکنیم ــ اما حاصل آن یک‌جور احساس تنهایی اساسی‌تر و عمیق‌تر است. تنهایی ما را به نحوی معنادار و اثربخش از دیگران جدا نگه می‌دارد، اما درست به‌همین‌ترتیب ما را از خودمان هم جدا می‌اندازد، از آن جنبه‌هایی از وجود خودمان که فقط در ارتباط و پیوند با دیگران است که هستی می‌یابد و رشد می‌کند
منکسر
این کتاب حاصل تلاش‌های من برای کشف معنای دقیق تنهایی است ـاین که چه کسانی گرفتار تنهایی می‌شوند؛ چرا احساس تنهایی رخ می‌نماید، می‌پاید، و محو می‌شود؛ و چگونه افراد و اجتماع می‌توانند به درک و فهمی از تنهایی برسند.
منکسر
بنابراین، نمی‌توان براساس شمار افرادی که در دوروبر فرد هستند درباره احساس تنهایی آن فرد گمانه‌زنی کرد، بلکه به‌عکس گمانه‌زنی ما باید بر این اساس باشد که آیا دادوستدهای اجتماعی فرد میل او به برقرار کردن ارتباط با دیگران را ارضا می‌کند یا خیر؛ یعنی آیا فرد دادوستدهای اجتماعی‌اش را معنادار می‌انگارد یا نه. (۸) تنهایی پدیده‌ای ذهنی است. ما وقتی احساس تنهایی می‌کنیم که روابط رضایت‌بخشی با دیگران نداریم، حال چه به این دلیل که روابطمان اندک است چه به این دلیل که روابط فعلی‌مان عاری از آن نزدیکی مطلوبمان است.
کاربر ۴۱۲۲۴۵۸
احساس درد را هم به همین نحو نمی‌توان به اشتراک گذاشت. درد وقتی شدید می‌شود جهان و زبان ما را ویران می‌کند. درد کلام را خرد می‌کند و آدم حتی از گفتن آن هم عاجز می‌شود. درد شدید را نمی‌توان با دیگران در میان گذاشت چون وقتی درد سراسر جان و جهان آدم را می‌گیرد دیگر جایی برای هیچ چیز دیگر باقی نمی‌گذارد. البته ما
کاربر ۴۱۲۲۴۵۸
آنچه درباره تنهایی مهم است شمار افرادی نیست که دوروبر آدم هستند، بلکه احساسی است که فرد از رابطه‌اش با دیگران دارد.
کاربر ۴۱۲۲۴۵۸
چنین وصف‌های پرتضادی به‌دست داده می‌شود. در سفر زیارتی چایلد هرولد لرد بایرون، تنهایی، حالی است که در آن «کمتر از همیشه تنها هستیم». (‌۱۸) جان میلتون هم در بهشت گمشده می‌نویسد: «تنهایی گاهی بهترین جمع است.»(۱۹) از سوی دیگر، آمبروز بیرس در فرهنگ لغات شیطان تنهایی را چنین تعریف کرده است: «در جوار یار ناموافق بودن»(۲۰). و سمیوئل باتلر آدم افسرده را شخصی توصیف می‌کند که به بدترین جمع جهان پرتاب شده است: «جمع خودش با خودش». (۲۱) این نویسنده‌ها با آنکه تعابیر یکسانی را به‌کار گرفته‌اند درواقع درباره یک چیز واحد حرف نمی‌زنند.
کاربر ۴۱۲۲۴۵۸
یادآور شویم که تنهایی «آدم» نخستین چیزی است که خداوند در خلقت خویش آن را خوب نمی‌داند: «و خداوند خدا گفت: خوب نیست که آدم تنها باشد.»(۱۴) این مضمون به‌کرّات در متون
کاربر ۴۱۲۲۴۵۸
«آدم» نخستین چیزی است که خداوند در خلقت خویش آن را خوب نمی‌داند: «و خداوند خدا گفت: خوب نیست که آدم تنها باش
کاربر ۴۱۲۲۴۵۸
همان‌گونه که گئورگ زیمل در مقاله «کلان‌شهر و زندگی مدرن» می‌نویسد: «تقریبآ در هیچ جا بیش از یک کلان‌شهر احساس تنهایی به آدم دست نمی‌دهد.»(۳) زیمل مؤکدآ می‌گوید که تنهایی به معنای این نیست که جماعاتی وجود ندارند، بلکه به معنای این است که جماعات ایده‌آل] که همبستگی کاملی داشته باشند[هرگز شکل نگرفته‌اند. (۴) اگر ما موجوداتی اجتماعی نبودیم، تنهایی هم وجود نمی‌داشت. دقیقآ به همین دلیل که ما موجوداتی اجتماعی هستیم زیستن در فضایی اجتماعی که در آن پیوندی با دیگران نداریم به نظرمان زیستنی بس تنها می‌آید. الکسی دو توکویل هم در پژوهش درباره دموکراسی در امریکا در دهه ۱۸۳۰ همین نکته را بیان می‌کند. (۵) او در یکی از نامه‌هایش می‌نویسد تنها ماندن در برِّ بیابان بسی آسان‌تر و قابل تحمل‌تر از تنها ماندن در میان انبوه آدمیان است. (۶) حال و وضع غم‌بار شهرهای بزرگ
کاربر ۴۱۲۲۴۵۸

حجم

۲۲۹٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

حجم

۲۲۹٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

قیمت:
۸۶,۰۰۰
۶۰,۲۰۰
۳۰%
تومان