بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب در کشور مردان | طاقچه
کتاب در کشور مردان اثر هشام  مطر

بریده‌هایی از کتاب در کشور مردان

نویسنده:هشام مطر
انتشارات:نیکو نشر
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۳از ۳ رأی
۳٫۳
(۳)
یاد حرف مامان افتادم که هشدار می‌داد برای نجات غریق توی آب شیرجه نزنم. گفته بود ‘هیچ وقت این کار را نکن. کسی که دارد غرق می‌شود، چنان عطش حیات دارد که می‌تواند راحت تو را با خودش به زیر آب بکشد’
Elaheh Dalirian
همیشه اسیر به نظر می‌رسید، اسیر در خانهٔ خود، که مدام برای آماده‌کردن خود در نقش دیگر شکست می‌خورد
زهرا عطارزاده
« شما بچه‌هایی هستید که با آتش بازی می‌کنید. چقدر بهش گفتم: ‘سرت به کار خودت باشد، به خانواده‌ات برس، تو خانه باش، ولشان کن، سرت را برگردان، حالا دُور دُورِ آن‌هاست، نه ما، سخت کار کن و ما را از اینجا ببر، بگذار ابرهای بالای کشورم را ببینم، فرج، می‌خواهم به پایین نگاه کنم و آن را نقشهٔ دوردستی ببینم که کوچک شده و به صورت چند خط درآمده، به صورت یک فکر درآمده. به خاطر پسرت. چهار ـ پنج سال دیگر به سن سربازی می‌رسد و او را می‌فرستند چاد.’
زهرا عطارزاده
حس کردم بابت ترک وطن و رها کردن پدر و مادر ملامتم می‌کند، اما می‌دانم ادعای دانستن این‌که در قلب مردم چه می‌گذرد، نشانهٔ جنون است. هرگز به او نگفتم خواهرش بوده که مرا فرستاده، چون می‌دانستم چه خواهد گفت. ‘ولی تو از آن به بعد فرصت‌های زیادی داشتی که برگردی.’ و حق با او بود.
Elaheh Dalirian
حقیقت را نمی‌شود پنهان کرد، حیله‌گر و موذی، با گام‌های بی‌اعتنای خود نشت می‌کرد، فقط تعجب‌آور بود که چقدر آشناست، چقدر همیشه آشنا بوده.
Elaheh Dalirian
« تو چشم‌تنگی. همان‌طور که فکر امروز را می‌کنی، فکر آخرت را هم بکن. قایق ماهیگیری گران است. نگو که حرف‌های اُم مسعود را باور کردی. این‌ها دروغ است، البته نصفش حقیقت دارد. هر دروغی یک خرده حقیقت توش هست، اما شکر خدا، هیچ دروغی همه‌اش حقیقت نیست، واقعاً نیست
Elaheh Dalirian
پرسیدم منظورش چیست، گفت: « هیچی فقط سعی کن زیاد دور و برش نگردی، والسلام. » می‌دید که چشم‌هایم دودو می‌زند و سعی می‌کنم بفهمم، بنابراین اضافه کرد: « فقط برایت خوب نیست که به همهٔ غصه‌هایش نزدیک شوی. غم کنج خالی را دوست دارد. خوشش می‌آید انعکاس صدای خود را بشنود. مواظب باش. »
Elaheh Dalirian
« ترنج مدوزا » را نشانمان داد که در سنگ مرمر کنده بودند و در فراز و نشیب طاق‌های سنگ آهک نشانده بودند. این‌ها پسرهایی بودند با گونه‌هایی شاداب و پُر، پوشیده از موهای مجعد انبوه و پیشانی صاف و چشم‌هایی مشتاق کند و کاو دوردست و لب‌هایی به ملایمت باز. استاد رشید گفت: « به ‘هیولای دریا’ هم معروف‌اند. همیشه رو به دریا هستند و منتظر بدترین چیزها. »
Elaheh Dalirian
چرا این خلأ از پس آن همه بانگ شادی؟ چرا این عاقبت از پس آن همه افتخار؟ چرا این ویرانه به جای شهری آباد؟ جز باد که دعای کاهنان را با خود برده و جان‌های جمع را پراکنده چه کسی پاسخگوست؟
Elaheh Dalirian
همیشه خیال می‌کردم راه دور است که هیچ وقت دیدن ما نمی‌آیند، اما بعد فهمیدم درگیری‌های سیاسی پدرم آن‌ها را رم داده است.
زهرا عطارزاده

حجم

۲۲۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۲۷۲ صفحه

حجم

۲۲۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۲۷۲ صفحه

قیمت:
۵۱,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲
...
۴صفحه بعد