بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پاییز از پاهایم بالا می رود | طاقچه
تصویر جلد کتاب پاییز از پاهایم بالا می رود

بریده‌هایی از کتاب پاییز از پاهایم بالا می رود

انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۳.۶از ۷۴ رأی
۳٫۶
(۷۴)
آدمی که دست‌پختت را می‌خورد و عاشقت می‌شود، از تو انتظار دارد همیشه برایش غذای خوشمزه بپزی؛ آدمی که بی‌محلی کردن‌هایت را به خودش می‌بیند و عاشقت می‌شود، توقعش این است که فردا روز به همهٔ مردهای غریبه بی‌محلی کنی؛ آدمی که کتاب خواندنت را می‌بیند و عاشقت می‌شود، چیزی که از تو می‌خواهد این است که حرف‌هایش را قبل از آن‌که با زبان بگوید، بشنوی. آدم می‌تواند مطمئن باشد به این‌که وقار و متانتش را، مهارتش در آشپزی را، فهم و شعورش را نه‌تنها برای همیشه می‌تواند حفظ کند، بلکه به‌راحتی می‌تواند هر روز چیزی به آن اضافه هم بکند. اما کسی که تو را با تاپ و دامن می‌بیند و عاشقت می‌شود، چه انتظاری از تو می‌تواند داشته باشد؟
دردونه
زخم کهنه وقتی می‌خواهد پوست تازه بیاورد، به خارش می‌افتد. خاریدن یعنی نیاز فوری و بی‌وقفه به درد. یعنی خودت را بیازار تا از شرّ چیزی که آزارت می‌دهد خلاص شوی. از شرّ پوست‌های کهنه و بافت‌های فرسوده که به‌خودی‌خود دردی ندارند اما مزاحم‌اند. مزاحم رشد و زندگی و سرزندگی. این همان چیزی است که از شرّش به درد پناه می‌بری.
دردونه
یادم است بچه که بودم، وقتی می‌خوردم زمین و گریه‌ام می‌گرفت، مامان‌جان فوری می‌گفت "پاشو، یالّا، یالّا پاشو یه نگاه به قدّت بکنم ببینم خوردی زمین چه‌قدر قد کشیدی؟"
Aysan
هیچ‌چیز توی دنیا لذت‌بخش‌تر از این نیست که توی خانه‌ای که خانهٔ خود خودت است، دست‌های یخ‌زده‌ات را روی علاالدین بگیری و باریدن برف را از گوشهٔ پنجره تماشا کنی.
دردونه
هیچ‌چیز توی دنیا لذت‌بخش‌تر از این نیست که توی خانه‌ای که خانهٔ خود خودت است، دست‌های یخ‌زده‌ات را روی علاالدین بگیری و باریدن برف را از گوشهٔ پنجره تماشا کنی.
mhdse
روی دیوار روبه‌رو، یک آینه دارم و یک رخت‌آویز کوچک و تقویمی دیواری که بهار و تابستان نیما و سهراب را پشت‌سر گذاشته و حالا روی پاییز اخوان است و منتظر آغاز فصل سرد فروغ.
المیرا
دوست ندارم پایه‌هایی که می‌خواهم یک زندگی را رویش بسازم، چیزهایی باشند که می‌توانند به یک تب بند باشند.
zohreh
باید اولین نوزاد به‌دنیاآمده بعد از چنین آدمی بوده باشی و اسم آن آدم را رویت گذاشته باشند و رنگ چشم‌های او را زیر ابروهایت دیده باشند تا تمام سال‌های نوجوانی را با این باور سر کنی که برای این به دنیا آمده‌ای تا کار ناتمامی را تمام کنی و پرده از رازی پنهان برداری.
دردونه
طاره‌خالا چاق و پت‌وپهن است با صورت گوشتالو و کمی آبله‌رو. چشم‌های قهوه‌ای روشن و ابروهای کشیدهٔ پیوندی دارد و دماغی به پهنای نصف صورتش. از آن زن‌هایی است که شکم‌های بزرگ و نرم دارند و هر کسی با دیدن شکم‌شان هوس می‌کند که کاش این زن مادرش بود تا بغلش کند و سرش را توی نرمی شکمش فرو کند. از آن زن‌هایی که فکر می‌کنی می‌تواند مادر همهٔ آدم‌های روی زمین باشد و همهٔ آدم‌ها را توی نرمی شکمش جا بدهد.
somayeh.
آدمی که دنبال بهانه باشد هیچ‌وقت بهانه کم نمی‌آورد!
zohreh
امشب چه مرگم است؟ دل من امشب چه مرگش است؟ کجا گم‌وگور شده و این‌طور دست‌هایم را تنها گذاشته؟
zohreh
" آدمی که دنبال بهانه باشد هیچ‌وقت بهانه کم نمی‌آورد!
mary
زخم کهنه وقتی می‌خواهد پوست تازه بیاورد، به خارش می‌افتد. خاریدن یعنی نیاز فوری و بی‌وقفه به درد. یعنی خودت را بیازار تا از شرّ چیزی که آزارت می‌دهد خلاص شوی. از شرّ پوست‌های کهنه و بافت‌های فرسوده که به‌خودی‌خود دردی ندارند اما مزاحم‌اند. مزاحم رشد و زندگی و سرزندگی. این همان چیزی است که از شرّش به درد پناه می‌بری.
Tiyana
آدمی که دست‌پختت را می‌خورد و عاشقت می‌شود، از تو انتظار دارد همیشه برایش غذای خوشمزه بپزی؛ آدمی که بی‌محلی کردن‌هایت را به خودش می‌بیند و عاشقت می‌شود، توقعش این است که فردا روز به همهٔ مردهای غریبه بی‌محلی کنی؛ آدمی که کتاب خواندنت را می‌بیند و عاشقت می‌شود، چیزی که از تو می‌خواهد این است که حرف‌هایش را قبل از آن‌که با زبان بگوید، بشنوی. آدم می‌تواند مطمئن باشد به این‌که وقار و متانتش را، مهارتش در آشپزی را، فهم و شعورش را نه‌تنها برای همیشه می‌تواند حفظ کند، بلکه به‌راحتی می‌تواند هر روز چیزی به آن اضافه هم بکند.
المیرا
آدم‌های سفید، سرخ شدن‌شان زود معلوم می‌شود ولی آدم‌های سبزه وقتی سرخ می‌شوند، معلوم است که دیگر دارند آتش می‌گیرند.
zohreh
آدم می‌تواند مطمئن باشد به این‌که وقار و متانتش را، مهارتش در آشپزی را، فهم و شعورش را نه‌تنها برای همیشه می‌تواند حفظ کند، بلکه به‌راحتی می‌تواند هر روز چیزی به آن اضافه هم بکند. اما کسی که تو را با تاپ و دامن می‌بیند و عاشقت می‌شود، چه انتظاری از تو می‌تواند داشته باشد؟
zohreh
آدمی که دست‌پختت را می‌خورد و عاشقت می‌شود، از تو انتظار دارد همیشه برایش غذای خوشمزه بپزی؛ آدمی که بی‌محلی کردن‌هایت را به خودش می‌بیند و عاشقت می‌شود، توقعش این است که فردا روز به همهٔ مردهای غریبه بی‌محلی کنی؛ آدمی که کتاب خواندنت را می‌بیند و عاشقت می‌شود، چیزی که از تو می‌خواهد این است که حرف‌هایش را قبل از آن‌که با زبان بگوید، بشنوی.
zohreh
هر چه فکر می‌کنم، می‌بینم برای خود من هم عجیب است که کیوان از چه چیز من خوشش آمده. این‌که یک نفر با یک نگاه این‌طور به قول خودش دیوانهٔ کسی شود برای من اصلاً قابل‌درک نیست.
zohreh
هیچ‌چیز توی دنیا لذت‌بخش‌تر از این نیست که توی خانه‌ای که خانهٔ خود خودت است، دست‌های یخ‌زده‌ات را روی علاالدین بگیری و باریدن برف را از گوشهٔ پنجره تماشا کنی.
zohreh
نگاهش می‌کنم. می‌خندد تا دلخوری‌اش پشت خنده‌اش بماند و به چشم نیاید. دلخوری‌اش را به روی خودم نمی‌آورم و لبخندش را می‌چسبم.
zohreh

حجم

۱۲۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۳۴ صفحه

حجم

۱۲۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۳۴ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
۱۵,۰۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
۲۳صفحه بعد