بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب زن آقا | طاقچه
تصویر جلد کتاب زن آقا

بریده‌هایی از کتاب زن آقا

امتیاز:
۴.۴از ۲۵۸ رأی
۴٫۴
(۲۵۸)
«چقدر ما شهری‌ها تنهاییم!»
یك رهگذر
لبخند خیلی مهمه! شما وقتی نمی‌خندی قیافه‌ت شبیه طلبکارا می‌شه. همیشه لبخند بزن!
سیّد جواد
نگاه‌ها به زندگیِ طلبگی همیشه افراطی و تفریطی است. توی همان روستا که ساکن بودیم، بعضی‌ها حتی سلام‌مان را جواب نمی‌دادند. با نگاهشان گلایه‌هاشان از دولت و وضع موجود را در کسری از ثانیه بهمان منتقل می‌کردند. کسانی هم بودند که گاهی پا از گلیمِ لطف بیرون می‌گذاشتند و با محبت‌های مکررشان آدم را کلافه می‌کردند. ازمان تقاضای غذا و نمک تبرکی می‌کردند و کم مانده بود به عنوان امامزاده به درِ خانه‌مان دخیل ببندند.
محمدحسین
بعد از نماز داشتم کفش‌هایم را می‌پوشیدم که صدایم کرد: «زن آقا، نوری خوبه؟» ـ نوری؟! ـ نوری همدانی دیگه! آنجا همه با مراجع صمیمی بودند.
♡عاشق کتاب♡
خیره می‌شد به یکی از خانم‌ها و می‌پرسید: «بعضیا هستن که توی عروسیا از اول تا آخر قر می‌دن، برای یه متر پارچه سه ساعت بازار رو گز می‌کنن، اما نمازشون رو نشسته می‌خونن! اینا نمازشون باطل نیست؟» یا می‌پرسید: «بعضیا حجابشون درسته، نمازشون رو جماعت می‌خونن، اما قرض مردم رو پس نمی‌دن! این چه حکمی داره؟»
سیّد جواد
سید گفته بود: «لبخند خیلی مهمه! شما وقتی نمی‌خندی قیافه‌ت شبیه طلبکارا می‌شه. همیشه لبخند بزن!»
• Khavari •
بعد دست‌های بزرگ و ضمختش را گذاشت روی دستم. از آن دست‌های آبرودار داشت. انگار یک تکه نان خشک روی دستم گذاشته باشند. ناخن‌هایش کلفت و جرم‌گرفته بود. آن دنیا، سر پل صراط، کافی بود دست‌هایش را جلوی صورتش بگیرد تا فرشته‌ها بفهمند که اهل بهشت است.
زهرا
وقتی زن‌ها دیدند که تذکرهای چشم و ابرویی فایده ندارد، پیغام و پسغام‌ها شروع شد که «به زن آقا بگید این ورپریده‌ها رو ساکت کنه. خدا قهرش می‌آد. اینا نمی‌فهمن امشب چه شبیه، زن‌آقا که می‌فهمه.» بهشان نگاه کردم. به زن‌ها گفتم: «چی کارشون دارید؟ اگه ما هم مثل اینا توی یه سال گذشته هیچ گناهی نکرده بودیم، امشب حالمون خوب بود.» خدا را بعد از قسم به چهارده جگرگوشه‌اش، به آن‌ها قسم دادم: ـ الهی، به آینه‌هایی که در کنارم نشسته‌اند، العفو!
من زنده ام و غزل فکر میکنم
ـ رهبر. ـ مکارم. ـ مگه پسرخاله‌تونه؟! محترمانه لطفاً! ـ آقای مکارم. ـ آقای رهبر.
محمدحسین
توی فلاکس چای می‌ریخت
کاربر ۸۶۶۸۳۱
نگاه‌ها به زندگیِ طلبگی همیشه افراطی و تفریطی است. توی همان روستا که ساکن بودیم، بعضی‌ها حتی سلام‌مان را جواب نمی‌دادند. با نگاهشان گلایه‌هاشان از دولت و وضع موجود را در کسری از ثانیه بهمان منتقل می‌کردند. کسانی هم بودند که گاهی پا از گلیمِ لطف بیرون می‌گذاشتند و با محبت‌های مکررشان آدم را کلافه می‌کردند. ازمان تقاضای غذا و نمک تبرکی می‌کردند و کم مانده بود به عنوان امامزاده به درِ خانه‌مان دخیل ببندند.
بارقه ی امید
«اولین برخورد خیلی مهمه! توی اولین برخورد هرچی که از ما ببینن تا آخر توی یادشون می‌مونه...»
یاس‌‌ِنرگس(Yasna)
ـ خَش یعنی خوب؟ ـ ها! خش یعنی خوب، یعنی قشنگ.
محمدحسین
اجازه خانوم؟ نیایش اصلاً گریه نکرده. ـ به خدا گریه کردم! واسه بابابزرگم گریه کردم! نگاه! و چشم‌های قرمزش را نشان داد. ـ بابابزرگت!؟ خانوم، دروغ می‌گه! بابابزرگش زنده‌ست. با بغض رو به دوستش ادامه داد: ـ امروز که غایب بودی، خانوم توی کلاس گفت حضرت علی بابابزرگ همۀ ماست.
SHOKoOoH
ـ پس این پولایی که از حوزه می‌گیری چی کار می‌کنی؟ سید خندید و گفت: «می‌کنیم توی بالشت، می‌ذاریم زیر سرمون تا قوت قلبمون باشه!»
Fatemeh Moez
سید را نگاه کردم که آرام و خونسرد خوابیده بود. خوش به حال مردها. چقدر خوب که این‌طور وقت‌ها خیال هیچ چیز نمی‌ترساندشان. چشم‌ها را می‌گذارند روی هم و لالا. به همین سادگی.
♡عاشق کتاب♡
یک‌کلام گفتم: «شما به استامینوفن که اعتقاد دارید؟» یک‌صدا، کشیده و بلند، گفتند: «نخیر.»
♡عاشق کتاب♡
زن آقا، شنیده بودی که اولین درختی که حضرت آدم روی زمین کاشت نخل بود؟
محمدحسین
سید گفته بود: «لبخند خیلی مهمه! شما وقتی نمی‌خندی قیافه‌ت شبیه طلبکارا می‌شه. همیشه لبخند بزن!»
محمدحسین
اهالیِ هیچ اقلیمی هیچ سخنی را دربارۀ روستایشان نمی‌پسندند؛ مگر اینکه ستایش محض باشد.
soroosh7561

حجم

۱٫۵ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۹۶ صفحه

حجم

۱٫۵ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۹۶ صفحه

قیمت:
۵۸,۰۰۰
۲۹,۰۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
۲
...
۶صفحه بعد