بریدههایی از کتاب فرزانگی در عصر تفرقه
۴٫۰
(۶۶)
گاهی اوقات، جایی که بیشترین سازگاری ژنتیکی یا قومی را در آن دارید، جایی است که کمترین تعلق را به آن دارید. گاهی اوقات در میانِ مردمی که از نظر فیزیکی به شما شباهت دارند و با آنها همزبانید، از همیشه تنهاترید. امروزه شهروندانِ بسیار ـ و روزافزونی ـ در سرتاسر جهان وجود دارند که قادر نیستند کشورِ خود را به رسمیت بشناسند، همچون بیگانگانی در وطن.
بردوئی
اینکه به صورتِ سیستماتیک احساس کنم صدایم شنیده نمیشود، کسی حمایتم نمیکند و قدرم را نمیدانند باعث میشود دلخور شوم و رنجشِ همیشگی احتمالاً مرا به شنوندهای بیمیل تبدیل میکند. اگر به شنوندهای بیمیل تبدیل شوم، یادگیرندهٔ ضعیفی هم خواهم شد. کمتر و کمتر با نظریات و ایدههای ناهمخوان با دیدگاهم تعامل خواهم کرد و به نقطهای خواهم رسید که دیگر با کسانی که با من متفاوت هستند صحبت نمیکنم.
بردوئی
داستانها ما را به هم نزدیک میکنند و داستانهای ناگفته ما را از هم دور میسازند.
بردوئی
«وقتی این چیزها همگی پایان گرفت، دوست دارم در جهانی متفاوت زندگی کنم که در آن صدایم شنیده میشود.»
farzane
امروزه نصفِ بیشتر مردمی که در کشورهایی دموکراتیک زندگی میکنند، معتقدند که صدایشان «هرگز» شنیده نشده یا «بهندرت» شنیده شده است. اگر در کشورهای نسبتاً دموکراتیک وضعیتِ کلی این باشد، تصور کنید در رژیمهای استبدادی چه خبر است، رژیمهایی که در آنها هیچگونه شفافیتی وجود ندارد و همهچیز از بالا به مردم تحمیل میشود و حکومت هر نوع مخالفتی را خفه میکند.
هستیا
اینر ماریا ریلکه، شاعر و رماننویس، در مرثیههایِ دوئینو که در ابتدایِ قرنِ بیستم نوشته و چاپ شد، میپرسد: «اگر من غریوی سر دهم، چه کسی از میانِ طبقاتِ فرشتگان صدای مرا خواهد شنید؟» آن روزها، دورهزمانه فرق داشت. امروز، در قرنِ بیستویکم، در جهانی گسسته و گرهخورده، که همه آرزویِ عزت و برابری دارند و تحتتأثیر سرعتِ تغییر و شتابِ فناوری هستند، همگی یک احساسِ مشترک داریم: «اگر من بانگی برآرم، چه کسی از میان طبقاتِ انسانها صدای مرا خواهد شنید؟»
کسانی که حرفهای زیاد برای گفتن و داستانی متفاوت برای تعریفکردن دارند، غالباً چیزی نمیگویند چون میترسند حرفشان به گوشِ کسی نرود.
maryam jafari
خلافِ آنچه سیاستمدارانِ ما اخیرا در گوشمان میخوانند، دوست دارم خود را شهروندی متعلق به تمامِ جهان بدانم، شهروندی از این سیاره، روحی جهانی.
Abbas Qashqai nejad
سرزمینهای مادری، قلعههایی شیشهای هستند. برای ترکِ آنان، باید چیزی را بشکنید؛
Abbas Qashqai nejad
بسیاری از مواقع ما تماشاکنندهها هم نیامدهایم تا چیزی جدید بیاموزیم، بلکه فقط دوست داریم ببینیم آدمِ خودمان، آدمِ آنها را شکست میدهد.
Abbas Qashqai nejad
آنتونیو گرامشی، روشنفکرِ ایتالیایی و متفکر سیاسی که توسط موسولینی دستگیر شد، در سلولِ زندانِ خود نوشت: «بحرانِ ایجادشده دقیقاً حاکی از این واقعیت است که سنت قدیم دارد میمیرد و سنت جدید نمیتواند متولد شود؛ در این دوران بلاتکلیفی، انواع مختلفی از علائمِ مرض ظاهر میشوند.»
Abbas Qashqai nejad
ما سرگشته هستیم اما سرگشتگی، خود به شکلی از زندگی تبدیل شده است.
Abbas Qashqai nejad
هر انسانی پیچیدگیهایِ خاصِ خود را دارد؛ لایههایی روی هم از ایدهها، احساسات، ادراک، خاطرات، عکسالعملها، تمایلها و رؤیاها. با گذاردنِ ما در چهارچوبی بسته، واقعیتمان را منکر میشوند. ما نیز با قراردادنِ دیگران در چهارچوبی بسته، واقعیتشان را منکر میشویم. و زندگی همین است.
sarv
هر انسانی پیچیدگیهایِ خاصِ خود را دارد؛ لایههایی روی هم از ایدهها، احساسات، ادراک، خاطرات، عکسالعملها، تمایلها و رؤیاها. با گذاردنِ ما در چهارچوبی بسته، واقعیتمان را منکر میشوند. ما نیز با قراردادنِ دیگران در چهارچوبی بسته، واقعیتشان را منکر میشویم. و زندگی همین است.
sarv
دوریس لسینگِ رماننویس و متفکر مینویسد: «من وقتِ زیادی را صرفِ تفکر در این مورد کردم که انسانهای پس از ما، دربارهٔ ما چگونه فکر میکنند؟» او نگرانِ هبوط ما به بربریت و جهل بود. همچنین میدانست این اتفاق ممکن است حتی با وجود انبوه اطلاعات در زندگیمان باز هم رخ دهد.
ما در عصری زندگی میکنیم که اطلاعات بیش از حد است، دانش کمتر و خِرَد از آن هم کمتر است.
elayorg
یکی از بزرگترین پارادوکسهای دورانِ ما این است که تندروها بسیار بیشتر از میانهروها فعالاند و حضور پررنگی در زندگی دارند. زمانی که در فعالیتهای مدنی و اجتماعی مشارکت نمیکنیم، به شکل فزایندهای منزوی میشویم و در نتیجه بیتفاوتی روی میدهد.
elayorg
اعمالِ وحشیانه بهسرعت و در مقیاسِ بزرگ رخ میدهند؛ نه لزوماً زمانی که افرادِ بیشتری فاسد و شریر میشوند، بلکه زمانی که تعداد زیادی از افراد جامعه بیتفاوت میشوند. زمانی که بیتفاوت و متفرق شویم. آنقدر سرگرمِ زندگی خود هستیم که به دیگران اهمیت نمیدهیم. علاقهای به دردِ دیگران نداریم و بدبختی دیگران ما را تحتتأثیر قرار نمیدهد. خطرناکترین احساسْ نداشتنِ احساس است.
elayorg
احتمالاً مخربترین احساسِ انسانی. همانطور که رنگِ سفید ترکیبی از تمام رنگهاست، بیتفاوتی نیز ترکیبی از احساساتِ بسیاری است: اضطراب، ناامیدی، سردرگمی، خستگی، رنجش... اگر اینها را سریع و شدید با هم ترکیب کنید، در نهایت فلجِ سراسری و بیحسی را تجربه میکنید.
elayorg
مادربزرگ گفت: «از من تشکر نکن. تمام حواسات را معطوفِ بهترکردن زندگیِ دخترت بکن. ما شرایطمان را از نسلِ قبل به ارث میبریم اما برای نسلِ بعدی باید بهترش کنیم. من تحصیلاتِ زیادی ندارم، دوست داشتم تو بهتر از من باشی. حالا تو باید مطمئن شوی دخترت بهتر از تو میشود. مگر این همان روندِ طبیعی جهان نیست؟»
maedeh
در واقعیت چیزِ زیادی از یکریختی و یکنواختی یاد نخواهیم گرفت. معمولاً تفاوتها هستند که چیزهای زیادی به آدم یاد میدهند.
M8H8I
سرزمینهای مادری، قلعههایی شیشهای هستند. برای ترکِ آنان، باید چیزی را بشکنید؛ یک دیوار، یک عُرفِ اجتماعی، یک هنجارِ فرهنگی، یک سدِ روانشناختی، یک قلب را.
Saba
حجم
۴۹٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۷۶ صفحه
حجم
۴۹٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۷۶ صفحه
قیمت:
۳۹,۰۰۰
۱۱,۷۰۰۷۰%
تومان