بریدههایی از کتاب رقص با گربه ها
۳٫۶
(۶۵)
دیگران به سؤالها فقط پاسخ میدهند، اما این خودم هستم که باید جوابها را کشف کنم.
Setayesh
مادربزرگها از تنهایی دنبال کسی میگردند تا برایش حرف بزنند و پدرها در تنهایی ترجیح میدهند با کسی حرفی نزنند. مادربزرگها از تنهایی به دیگران پناه میبرند اما پدرها از تنهایی، به تنهایی پناه میبرند.
Setayesh
الان مدتهاست که جفتمان اسیر یکدیگریم و این اسیری، دارد هم جان او را میگیرد و هم نور مرا...
م.حکیمی
دکترها گفتند اگر به موقع مرا نرسانده بود، حتماً کمی دیرتر میرسیدیم.
محمد علی
تنها جرمم عاشقی است.
Setayesh
من هم تمام قصهها را با پایانی خوش برایش میگفتم، مثل مادر. هرچه قصه شیرینتر بود، مادربزرگ بیشتر کیف میکرد. طفلکی چون مرض قند داشت، هیچوقت کسی برایش قصۀ شیرین نگفته بود.
ن
مادر، از زمانی که در رحِمش هفتماهه بودم، بر اثر تصادف به کما رفت و یازده سال و شش ماه تمام باردار ماند. پزشکها گفته بودند که در صورت تولد من، جفتمان خواهیم مُرد؛ و به همین خاطر اجازه ندادند بهموقع ترخیص شوم. همین مسئله باعث شد تا دوران کودکی را ـ که میتوانست از شیرینترین سالهای عمرم باشد ـ در زندان رحم به سر ببرم؛ یک محکومیت کاملاً اجباری!
سیّد جواد
بزرگی یعنی روزی که دیگر از گربهها نترسم.
Setayesh
چه کسی گفته آهن احساس ندارد؟
Setayesh
هر جور بود چند ماهی مراقب سگ بودیم تا اعتیادش را ترک کند. مادربزرگ برایش سوپ درست میکرد و پدر هم برایش قصههای جوانمردی و پهلوانی مینوشت تا روی روحیۀ ورزشکاریاش تأثیر بگذارد...
تلاشها بیفایده نبود. هر کس که به خانۀ ما میآمد، میتوانست بهبودی سریع سگ را در اولین نگاه تشخیص دهد. اما مشکل اینجا بود که اصلاً کسی خانۀ ما نمیآمد. به همین خاطر، بهبودی سگ طول کشید.
*
هر قدر که سگ بهتر میشد، خودم احساس میکردم دارم مریض میشوم. شاید تأثیر عذاب وجدان بود. سگ که دیگر کاملاً خوب شده بود، مدام دوروبرم میگشت و از من پرستاری میکرد. حتی یک شب که حالم بد شد، زیر بغلم را گرفت و مرا به بیمارستان رساند. دکترها گفتند اگر به موقع مرا نرسانده بود، حتماً کمی دیرتر میرسیدیم. از سگ تشکر کردم.
دکتر نگاهی به من انداخت و گفت: «این علایم بیماری سندروم توهم نفرین سگ است... »
Ms.vey
حجم
۶۶٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
حجم
۶۶٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
قیمت:
۸,۰۰۰
تومان