بریدههایی از کتاب رقص با گربه ها
۳٫۷
(۶۹)
دیگران به سؤالها فقط پاسخ میدهند، اما این خودم هستم که باید جوابها را کشف کنم.
Setayesh
الان مدتهاست که جفتمان اسیر یکدیگریم و این اسیری، دارد هم جان او را میگیرد و هم نور مرا...
م.حکیمی
مادربزرگها از تنهایی دنبال کسی میگردند تا برایش حرف بزنند و پدرها در تنهایی ترجیح میدهند با کسی حرفی نزنند. مادربزرگها از تنهایی به دیگران پناه میبرند اما پدرها از تنهایی، به تنهایی پناه میبرند.
Setayesh
دکترها گفتند اگر به موقع مرا نرسانده بود، حتماً کمی دیرتر میرسیدیم.
محمد علی
تنها جرمم عاشقی است.
Setayesh
من هم تمام قصهها را با پایانی خوش برایش میگفتم، مثل مادر. هرچه قصه شیرینتر بود، مادربزرگ بیشتر کیف میکرد. طفلکی چون مرض قند داشت، هیچوقت کسی برایش قصۀ شیرین نگفته بود.
(:
مادر، از زمانی که در رحِمش هفتماهه بودم، بر اثر تصادف به کما رفت و یازده سال و شش ماه تمام باردار ماند. پزشکها گفته بودند که در صورت تولد من، جفتمان خواهیم مُرد؛ و به همین خاطر اجازه ندادند بهموقع ترخیص شوم. همین مسئله باعث شد تا دوران کودکی را ـ که میتوانست از شیرینترین سالهای عمرم باشد ـ در زندان رحم به سر ببرم؛ یک محکومیت کاملاً اجباری!
سیّد جواد
چه کسی گفته آهن احساس ندارد؟
Setayesh
بزرگی یعنی روزی که دیگر از گربهها نترسم.
Setayesh
هر جور بود چند ماهی مراقب سگ بودیم تا اعتیادش را ترک کند. مادربزرگ برایش سوپ درست میکرد و پدر هم برایش قصههای جوانمردی و پهلوانی مینوشت تا روی روحیۀ ورزشکاریاش تأثیر بگذارد...
تلاشها بیفایده نبود. هر کس که به خانۀ ما میآمد، میتوانست بهبودی سریع سگ را در اولین نگاه تشخیص دهد. اما مشکل اینجا بود که اصلاً کسی خانۀ ما نمیآمد. به همین خاطر، بهبودی سگ طول کشید.
*
هر قدر که سگ بهتر میشد، خودم احساس میکردم دارم مریض میشوم. شاید تأثیر عذاب وجدان بود. سگ که دیگر کاملاً خوب شده بود، مدام دوروبرم میگشت و از من پرستاری میکرد. حتی یک شب که حالم بد شد، زیر بغلم را گرفت و مرا به بیمارستان رساند. دکترها گفتند اگر به موقع مرا نرسانده بود، حتماً کمی دیرتر میرسیدیم. از سگ تشکر کردم.
دکتر نگاهی به من انداخت و گفت: «این علایم بیماری سندروم توهم نفرین سگ است... »
Ms.vey
نمیدانم مریضی پدر از تغذیۀ نامناسب بود یا از نداشتن دارو و یا از ننوشتن. به هر حال فکر کنم در هر سه حالت، به بیپولی مربوط میشد.
***
ماه گفت: «راستش را بخواهید این تکدرخت تنها کسی بود که هر شب از روی خلوص دل، دستهایش را به سمتم دراز میکرد و با زوزههای جانسوزش التماس میکرد تا مرا در آغوش بگیرد. دلم برای تنهاییاش سوخت و در یکی از شبها پایین آمدم تا به آرزویش برسد. از من خواست زیباتر شوم. من هم پذیرفتم و قرص کامل شدم. اما به خاطر بزرگشدنم در همان لحظه بین شاخهها گیر کردم. نه او توانست رهایم کند و نه خودم توانستم بیرون بیایم. گرمایم شاخههایش را خشکاند و آنها را بیشتر در هم فشرد. الان مدتهاست که جفتمان اسیر یکدیگریم و این اسیری، دارد هم جان او را میگیرد و هم نور مرا... »
maeede
پرسید: «اینجا دخترکی چشمعسلی زندگی میکند؟ » پیرمرد گفت: «اینجا دخترکی چشمعسلی داریم، ولی «زندگی» نمیکند. »
حانیه
دیگران به سؤالها فقط پاسخ میدهند، اما این خودم هستم که باید جوابها را کشف کنم.
ahmad
«مادربزرگ مادرم نبود، مادربزرگم بود. حتی مادربزرگِ پدرم و پدربزرگم هم بود. گفتم که، او همیشه مادربزرگ بوده است.
یاسِنرگس(Yasna)
ماهی در دام افتاده بود. مرد، قلاب را کشید و به ماهی نگاه کرد. دنیای بیرون از آب را به ماهی نشان داد و دوباره او را در آب انداخت. ماهی رفت تا برای بقیه، آنچه را که دیدهبود، تعریف کند. این کار هر روز مرد بود.
Ms
چند وقتی میشد که بعضیها به خاطر بالابودن نرخ مکالمات محبتآمیز، به طعنهزدن روی آورده بودند و برای اینکه زخم ناشی از نیش زبانشان کاریتر باشد، از زهر مار برای نیش و کنایهزدن به یکدیگر استفاده میکردند. کار زهرفروشان هم به همین خاطر رونق گرفته بود.
brm
«خودم هم نمیدانم. »
توی سالن انتظار، مادربزرگ را که سوار یک ویلچر برقی شده بود و داشت با خوشحالی با آن از این طرف به آن طرف میرفت، به پدر نشان دادم و گفتم: «این خندههای مادربزرگ خودش جزئی از همان مفهوم زندگی نیست؟ »
brm
در طولِ هفتههای بعد هم به جستجوهایم ادامه دادم. برای اینکه گربهها به من شک نکنند، هر روز قبل از رفتن به بیرون، روحم را وارونه میپوشیدم. باید مراقب میبودم که نفهمند دنبال چه کسی میگردم و دلیلم برای یافتن او چیست. در سرزمین گربهها نباید به چیزی دلبستگی پیدا کنی. اگر میفهمیدند به کسی علاقه داری، فوراً قلبت را توقیف میکردند. شاید برای همین، ورود سگ به این سرزمین سختتر بود چون هرگونه ابراز وفاداری عواقبی سخت به همراه داشت.
سالار ۲۳۳
«من تمام کارهای بد گذشتهام را به جز بعضیهایشان ترک کردهام. قول میدهم بقیه را هم به جز بعضیهایشان ترک کنم. »
𝕱𝖗𝖔𝖉𝖔
حجم
۶۶٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
حجم
۶۶٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
قیمت:
۸,۰۰۰
تومان