بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب رقص با گربه ها | صفحه ۳ | طاقچه
کتاب رقص با گربه ها اثر مهرداد صدقی

بریده‌هایی از کتاب رقص با گربه ها

نویسنده:مهرداد صدقی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۶از ۶۵ رأی
۳٫۶
(۶۵)
پدر گفت: «بله، یادم می‌آید که مادربزرگ مرا به دنیا نیاورد. من خودم به دنیا آمدم. تصمیم سرنوشت‌سازی بود که گرفتم و تا آخر عمر هم پایش می‌ایستم. »
حانیه
«مادربزرگ‌ها از تنهایی دنبال کسی می‌گردند تا برایش حرف بزنند و پدرها در تنهایی ترجیح می‌دهند با کسی حرفی نزنند. مادربزرگ‌ها از تنهایی به دیگران پناه می‌برند اما پدرها از تنهایی، به تنهایی پناه می‌برند. »
حانیه
مادربزرگ‌ها از تنهایی به دیگران پناه می‌برند اما پدرها از تنهایی، به تنهایی پناه می‌برند
Mersana
سگ برایم از عموی مرحومش تعریف می‌کرد که چطور پس از مراجعه به دکتر برای یک دندان‌درد ساده، به خاطر دیدن نرخ حق ویزیت، هاری گرفته و دکتر را گاز گرفته بود.
Mersana
دکترها گفتند اگر به موقع مرا نرسانده بود، حتماً کمی دیرتر می‌‌رسیدیم.
Mersana
آنهایی که وضعشان خوب بود و شیر می‌خوردند، پس از خوردن شیر، شیشه‌های خود را که دیگر خالی شده بود، شکستند. آن‌هایی هم که امکاناتی برای اعتراض نداشتند، با خیس‌کردن پوشک خود، به جمع معترضین پیوستند.
Mersana
. آنقدر لاغر بود که انگار استخوان‌های بدنش را با پوست جلد کرده بودند.
bahar
مادربزرگ بقچه‌‌اش را گره زد و برای سفر اعلام آمادگی کرد. نمی‌دانم فکر می‌کرد برای یافتن مفهوم زندگی کجا قرار است برویم که مایوی دو‌تیکۀ بد‌رنگی که برداشته بود، از زیر بقچه‌اش توی ذوق می‌زد.
bahar
مادربزرگ لنزهای رنگی‌‌اش را درآورد تا راحت‌تر بتواند گریه کند
bahar
می‌‌خواستم به او از ژرفای کلمۀ نانوشته، نگاه محبت‌آمیز، لبخند ماه، سکوت آرامش‌بخشِ دشت و شیرینی بیدار‌شدن از کابوسی وحشتناک، برق نگاه مملو از امید، شادی یافتنِ چیز گم‌شده و خاطرۀ اولین دیدار عشقی جاودانه بگویم،
Mozhgan Tn

حجم

۶۶٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

حجم

۶۶٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

قیمت:
۸,۰۰۰
۴,۰۰۰
۵۰%
تومان