بریدههایی از کتاب بیمار خاموش
۴٫۳
(۴۲)
به نوعی چنگزدن به دانههای برفی که در حال ذوبشدن هستند و دارند ناپدید میشوند، مانند چنگزدن به خوشبختی است؛ انگار مالک چیزی میشدم، اما ناگهان آن چیز ناپدید میشد. این به من یادآوری میکرد که جهانی در پس این خانه است که به طرز غیرقابل تصوری زیبا و پهناور است، اما اکنون از دسترس من دور میباشد.
melik
«خب، تئو... چهطور حوصله میکنی مدام این کارو ادامه بدی؟ منظورم درس خوندنه.»
«شاید نمیخوام برم بیرون و زندگی کنم. شاید یه بزدلم!»
Ari
حالا دیگر احساس میکردم، که هرگز با او در امان نخواهم بود. هرگز طعم عشق را نخواهم چشید. همهی آرزوهایم بر باد رفت... تمام رویاهایم خاکستر شد... هیچچیز برایم باقی نمانده. هیچ چیز. پدرم راست میگفت. من لیاقت زنده ماندن را ندارم. من... هیچچیز نبودم. این همان کاری بود که گابریل با من کرد.
حقیقت این است. من گابریل را نکشتم. او بود که مرا کشت.
من فقط ماشه را کشیدم.
sina_m_farsakh
اغلب عشق آتشین رو با ماجراجویی و شلوغکاریهای عشق عادی اشتباه میگیریم. عشق واقعی بسیار ساکته و آرام پیش میره و از منظر کسی که دنبال ماجراجویی هست، خستهکننده به نظر میرسه. عشق واقعی عمیق، آرام و ثابته.
sina_m_farsakh
احساسات اظهارنشده هرگز نمیمیرند، بلکه زنده دفن میشوند و بعدها به وقیحترین شکل بروز میکنند.
ـ زیگموند فروید
sina_m_farsakh
هدف از درمان اصلاح گذشته نیست، هدف توانمندساختن بیمار برای رویارویی با گذشتهی خود و سوگواری بر آن است.
ـ آلیس میلر
Ari
اکنون که فکر میکنم، حتی حاضر نیستم اعتراف کنم که بخش عظیمی از زندگیام از این بابت از دست رفت که وانمود کردم بچه دوست ندارم و گفتم آنچه برایم بسیار اهمیت دارد تنها هنرم است، اما این حقیقت ندارد و بهانهای بیش نیست ـ حقیقت این است که من از بچهدارشدن میترسم، هنوز به خودم اطمینان ندارم که بتوانم از پسش بر بیایم.
Ari
«دربارهی عشق. در مورد اینکه چهطور ما اغلب عشق آتشین رو با ماجراجویی و شلوغکاریهای عشق عادی اشتباه میگیریم. عشق واقعی بسیار ساکته و آرام پیش میره و از منظر کسی که دنبال ماجراجویی هست، خستهکننده به نظر میرسه. عشق واقعی عمیق، آرام و ثابته. تصور میکنم تو نسبت به کتی، به معنای واقعی کلمه عشق میورزیدی. اینکه او قادر نبود اون رو به تو برگردونه، مسألهی دیگهای هست.»
Ari
«وقتی میگویم از اون متنفرم، منظورم این نیست که با تمام وجودم متنفرم، تنها بخشی از من از اون متنفر هست. این درست مثل نگهداشتن هر دو بخش به طور همزمان هست. بخشی از تو گابریل رو دوست داره و بخش دیگه از اون متنفره.»
Ari
همینطور که در سکوت نشسته بودیم شقیقههایم شروع به تپیدن کرد سردردم شروع شد. یاد روث افتادم که یک جملهای را همیشه تکرار میکرد: «برای اینکه درمانگر خوبی باشی همیشه باید گوش شنوایی برای بیمارها داشته باشی و احساسات اونها رو درک کنی، اما نباید اونها روخیلی پیش خودت نگهداری، چون اونها مال تو نیستن و به تو تعلق ندارن.» به بیان دیگر این دردی که در سرم داشتم درد من نبود. به آلیشیا مربوط میشد. این موج غم و اندوه ناگهانی... این تمایل به مردن، مردن و مردن... به من مربوط نمیشد بلکه تمامش بهخاطر وجود او بود. از همان وقتی که نشستم و خودم را جای او گذاشتم، احساس کردم سرم درد گرفت و دلم آشوب شد...
Ari
حجم
۳۰۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۸۴ صفحه
حجم
۳۰۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۸۴ صفحه
قیمت:
۲۰,۵۰۰
تومان